بیست و پنجمین یادداشت از سلسله نوشته های سرکیس نعوم
امریکایی ها نمی خواهند سوریه مثل مصر شود
این یادداشتها در حقیقت ماحصل سفر نعوم به ایالات متحده و دیدارش با مقامهای مختلف امریکایی و متفکران و استراتژیستهای آن کشور است.
نعوم عمده این یادداشتها را به صورت گفتوگو و موجز بدون ذکر نام مصاحبهشدگان و فقط با اشاره به پست و جایگاه آنها در ۶۳ قسمت تهیه و منتشر کرد. تعدادی از این یادداشتها که عمدتا از شماره ۵۰ به بعد بود در نوبتهای مختلف در دیپلماسی ایرانی منتشر شد.
دیپلماسی ایرانی در مکاتبهای با سرکیس نعوم متن اصلی یادداشتها را تهیه کرد. "دیپلماسی ایرانی" با توجه به اهمیت و جذابیت این مطالب هر پنجشنبه یک مورد را در اختیار مخاطبان قرار خواهد داد.
نعوم خود در مقدمهای که برای دیپلماسی ایرانی نوشته، درباره این یادداشتها مینویسد: «من ستوننویس ثابت النهار هستم. النهار را میشناسید، یکی از قدیمیترین روزنامههای لبنانی و عربی است. این روزنامه را میتوان به جرات یکی از پرتیراژترین و پرمخاطبترین رسانههای کاغذی لبنان دانست. اگر چه با برخی افکار دوستانم در روزنامه النهار موافق نیستم ولی همگی تلاش میکنیم که دموکراسی را رعایت کرده و بدون تحمیل اندیشههایمان به یکدیگر در کنار هم برای النهار یادداشت بنویسیم و تلاش کنیم روزنامه وزینی را تحویل خوانندگان دهیم.
بیشک در ایجاد چنین فضایی غسان التوینی، رئیس و مدیرمسئول روزنامه النهار که لطف و محبت بسیاری به تکتک روزنامهنگاران و خبرنگاران النهار دارد، نقشی مهم ایفا کرده است. من هر سال یک یا دو بار چند هفتهای را در لبنان نیستم. چندین سال است که به ایالات متحده میروم و در این کشور و سازمانها و ارگانهای مختلف آن میگردم.
به واشنگتن میروم و در ادارههای دولتی آن سرک میکشم و به نیویورک که مرکز بسیاری از اندیشکدهها و پژوهشکدههای امریکایی است میروم و ضمن این که سری هم به سازمان ملل میزنم و با نمایندگان کشورهای جهان در این سازمان به گپ و گفت مینشینم، با بسیاری از مقامات سابق، مشاوران فعلی، بسیاری از استراتژیستها، متفکران و صاحبنظران بحث و تبادل نظر میکنم. دیگر رویهام شده، وقتی به لبنان باز میگردم نتیجه این گپ و گفتها را در قالب یادداشت در روزنامه النهار منتشر میکنم. اهمیت این یادداشتها در این است که تلاش کردهام تمامی مناقشهها و بحثهایی که با مقامات مختلف امریکایی و غیرامریکایی درباره تحولات مختلف دنیا داشتهام را به رشته تحریر در آورم.
بهخصوص و بهطور خالص مسائل مرتبط با خاورمیانه، جهان اسلام، جهان عرب و لبنان. البته امسال من سفر ۱۰ روزهای هم به سیدنی استرالیا داشتم که طی آن جایزه جهانی "جبران خلیل جبران" که یکی از مهمترین جوایز حائز اهمیت برای لبنانیها است و نزدیک ۳۰ ساله است به روزنامهنگاران و پژوهشگران برتر لبنانی استرالیایی، لبنانی امریکایی و عرب داده میشود، دریافت کردم. امید است این یادداشتها مورد توجه خوانندگان محترم قرار بگیرد.»
بخشهای اول تا بیست و چهارم این یادداشتها هفتههای گذشته منتشر شد که در آرشیو دیپلماسی ایرانی همگی آنها قابل دسترسی هستند و اکنون بیست و پنجمین بخش از این سلسله مقالات تقدیمتان میشود:
از یکی از مقامات عالی رتبه کاخ سفید درباره اوضاع مصر و کشورهای شرقی پرسیدم و این که اگر مثل مصر در آنها هم انقلاب رخ دهد، چه خواهد شد. پاسخ داد: «مرا به یاد زمانی انداختی که به عنوان یک دیپلمات در کابل بودم. در آن موقع یک بار نامه ای به کاخ سفید فرستادم و به آنها گفتم که اگر اوضاع در مصر بهبود نیابد همه چیز منفجر خواهد شد. اما به طور کلی اتفاق خاصی در واشنگتن رخ نداد. شاید یکی از دلایل ماندن حسنی مبارک نزدیک به 30 سال در قدرت نیز همین بود، وقتی هم که مریض شد موضوع موروثی کردن حکومت و ریاست جمهوری پسرش را مطرح کرد، انتخابات آخر مجلسی هم که برگزار کرد کاملا تقلبی بود.» پرسیدم: «نظرت درباره اخوان المسلمین مصر چیست؟ آیا وارد نظام جدید مثلا به شیوه ترکیه می شوند؟» پاسخ داد: «ترکیه فرق می کند، ارتش برای خودش یک ایدئولوژی متفاوتی دارد (سکولاریسم) و به آن اعتقاد دارد و از آن حمایت می کند. این موضوع در ترکیه به خصوص در ارتش ریشه دوانده است. مانع بروز اسلام گرایان نمی شود ولی هم زمان مانعی هم برای همکاری با سکولارها به وجود نمی آورد. این مساله باعث رشد جریان اسلامی که به آن اسلام گرایان معتدل می گویند، شده است و اکنون با سکولارها زندگی می کنند و ارتش هم از آنها حمایت می کند. اما در مصر ارتش سکولار نیست و نقش داخلی اش نمی تواند مثل ارتش ترکیه باشد. اخوان المسلمین در مصر هستند اما نه اکثریتند و نه کسانی هستند که انقلاب ژانویه را به وجود آوردند. آن انقلاب را جوانان اینترنت انجام دادند. لازم است که آنها ]جوانان[ صف خود را در احزاب یا تجمعات یکپارچه کنند تا بتوانند نقشی ملی داشته باشند و کسی نتواند این نقش را از آنها بدزدد. اخوانی ها طوری ظاهر شدند انگار که تنها حزب در مصر هستند در حالی که اجازه رسمی هم ندارند در حالی که در کنار آنها حزب ملی دموکراتیک که بر مصر حکومت می کرد، بود و احزاب دیگر هم حضور داشتند هر چند که متزلزل بودند.»
نظر دادم: «اخوانی ها در زمان حکومت مبارک در انتخابات مجلس یکی مانده به آخر پیروزی بزرگی در دور اول انتخابات به دست آوردند، ولی به شدت سرکوب شدند و اجازه ندادند که پیروزی آنها در دور دوم کامل شود. در انتخابات اخیر هم اجازه ندادند حتی یک کرسی بگیرند. و برای همین آن اتفاق افتاد. این یعنی این که اخوانی ها چه از لحاظ مردمی و چه از لحاظ سیاسی در مصر موجودیت دارند. ولی باید آنها را به عنوان نمایندگان مردم رد نکرد و در حکومت مصر نیز به گونه ای رفتار کرد که مصر دوم شامل همه ادیان باشد، در غیر این صورت برای مصری ها و محیط پیرامونی آنها خطرناک خواهد بود.»
مقام عالی رتبه امریکایی جواب داد: «انقلاب مصر اقتصادی و اجتماعی بود. انقلابی علیه بیکاری و فساد بود و انقلابی بود که جوانان به راه انداختند. در طول انقلاب هیچ کس شعاری علیه صلح با اسرائیل سر نداد و هیچ کس هم امریکا را دشنام نداد و استثنائاتی هم اگر در این زمینه بود خیلی محدود بود. غیر از این است که یکی از رهبران اخوانی تاکید کرد که مصر پس از پیروزی انقلاب معاهده صلح با اسرائیل را زیر پا نخواهد گذاشت. به همین دلیل به نظرم بسیاری آنها را باور کردند. در حالی که دیدیم ارتش معاهده را رد کرد چرا که خودش علیه اسرائیل جنگیده بود و برای آن هزاران کشته و زخمی و از کار افتاده داد. همچنین این ملت مصر بود خودش که جنگ را تمام کرد چرا که تنها بود و هیچ کدام از کشورهای بزرگ عرب در کنار آن نبودند و مجبور شد به تنهایی حیات فرزندانش را قربانی کند و از قدرت آنها بهره بگیرد. این را هم باید توجه داشت که برادران ثروتمند عرب منابع مالی در اختیار آنها می گذاشتند تا مصر سلاح بخرد و به نیابت از آنها با اسرائیل بجنگد ولی برای همه این پول ها کلی منت بر سرشان می گذاشتند. آن چه جوانان انقلابی به آن نیاز دارند زمان و سازماندهی است. احساس کردم که ژنرال طنطاوی، رئیس شورای نظامی حاکم فعلی بیش از همه جوان است، به رغم این که سنی از او گذشته است از بسیاری از جوانان جوان تر است.»
پرسیدم آیا ممکن است آنچه در مصر رخ داد و در منطقه رخ می دهد به سوریه هم برسد؟ پاسخ داد: «نمی خواهم که برسد. آن جا کار خیلی سخت است. بر اساس آن چه من می دانم احتمال آن بسیار کم است. اما کسی هم هیچ چیز نمی داند. از دلایلی که باعث می شود احتمال این اتفاق بسیار ضعیف باشد قلع و قمع شدیدی است که نظام سوریه از سال 1982 بر ملتش روا داشته است. یک دلیل دیگر این است که اقلیت در برابر اکثریت است و برای همین نمی توان به راحتی اجازه داد که اتفاقی رخ بدهد، که اگر رخ بدهد، تحولات هم داخلی و هم خارجی در پی خواهد داشت. دلیل سوم به فقر موجود در آن جا به خصوص در حاشیه ها و مناطق پیرامونی شهرها باز می گردد. برای همین تحرکات در شهرها توجیه اقتصادی و اجتماعی ندارد. رابعا، حکومت سوریه بر اساس شعارها و سیاست هایی کار خود را پیش می برد که اکثریت در سوریه (سنی ها) به آن شعارها اعتقاد دارند، پس چرا باید علیه نظامی که در برابر امریکا و اسرائیل ایستاده است، اعتراض کرد؟»
نظر شما :