به نام دیگران به کام غرب
هر چند در غرب بر سر هزینههای بالای تقابل و جنگ ایالات متحده آمریکا و ناتو با ایران بحث میشود، اما اگر چنین جنگی به جای آنکه مستقیما توسط ایالات متحده آمریکا و ناتو صورت گیرد، توسط طرف ثالثی رهبری و اجرا شود، به همان میزان هزینهای که جنگ مستقیم برای غرب به همراه داشت، این جنگ منفعت برای آنها به همراه خواهد آورد (درست مانند عوض شدن یک علامت منفی با علامت مثبت در یک معادله ریاضی که باعث میشود نتیجه معادله کاملا عوض شود.)
در واقع اگر یکی از ریشههای عدم توان ایالات متحده آمریکا در مهار بحران مالی خود را بتوان در هزینههای متحمل شده توسط وی در عراق و افغانستان جستجو نمود. مطمئنا وقوع یک جنگ عظیم در منطقه بین ایران و اعراب (بخصوص در صورتیکه ایران تدابیری را جهت مختل نمودن جریان نفت عربی به غرب نیاندیشیده باشد) باعث خروج ایالات متحده آمریکا و حتی اروپا از بحران بوجود آمده خواهد شد.
لذا نباید به بحران غرب نگاه کرد و خوشحال بود که آنها به دلیل بحران توان مقابله با ایران را نداشته و میتوان بیمحابا اهداف خود در حوزه پیشرفتهای هستهای و موشکی و نظامی را دنبال نمود.
چرا که غرب از طریق بهرهبرداری از ترس و دشمنی دیرینه برخی اعراب نسبت به ایران و تشدید آن بواسطه تحولات جهان عرب، میتواند باعث شود اعراب با کنار نهادن اختلافات ریشهای و عمیق خود منازعهای واقعی را در منطقه دامن بزنند.
از این طریق غرب طی یک دهه اخیر به روش خود در حال فرسودن ایران است، بحث خلیج عربی و هزینههایی که ایران در این مورد پرداخته و میپردازد، تنشهای پیدر پی منطقهای بین ایران و اعراب و عدم امکان برقراری رابطهای سالم با همسایگان جنوبی خود و... بخشهایی از این هزینههاست که ایران بخاطر تقابل با غرب و پیگیری پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک خود میپردازد.
رویه فوق یعنی تلاش برای فرسودن ایران در آینده نیز همچنان در دستور کار ایالات متحده و برخی کشورهای غربی قرار دارد. علت آن نیز مشخص است، برنامه هستهای ایران و آنچه که بطور شفاف و رسمیدرباره آن منتشر شده است (و بدون در نظر گرفتن بخشها و تاسیسات و امکانات پنهان مانده احتمالی ایران)، از تاسیسات متعدد و مستحکم هستهای در نقاط مختلف کشور گرفته تا آغاز به کار نیروگاه بوشهر و توسعه دانش هستهای در دانشگاهها و... برنامه هستهای ایران را به نقطهای رسانده که عملا از لحاظ نظامی(یعنی از طریق استفاده از ابزارهای نظامیو جنگ) غیرقابل مهار و غیرقابل بازگشت است. حال اینکه چرا غرب اجازه داده ایران به این نقطه برسد، آیا از سر ناتوانی (بویژه ناتوانی ایالات متحده) بوده، به این دلیل بوده که توان هستهای و یک ایران کاملا هستهای آنقدرها هم که در موردش صحبت میشود (حداقل برای ایالات متحده ایالات متحده آمریکا و متحدانش) خطرناک و دردسرساز نیست، ترکیبی از این دو حالت و یا هر دلیل دیگری، مهم اینست که دیگر جنگ و عملیات نظامی بر ضد برنامه هستهای ایران بیمعناست.
البته این بدان معنی نیست که در آینده دور یا نزدیک شاهد درگیری نظامیدر منطقه خاورمیانه نخواهیم بود، بلکه به این مفهوم است که از این نقطه به بعد هرگونه عملیات نظامی بر ضد ایران با توجیهات هستهای صرفا عوام فریبی و منحرف کردن اذهان افکار عمومی جهان خواهد بود. (این نکتهای است که باید توسط سیاستمداران و رسانههای بینالمللی در سطح افکار عمومی جهانی کاملا تبیین شده، و هرگونه بهانهای را جهت انجام حمله نظامیبر ضد برنامه هستهای ایران از دشمنان و رقبای ایران سلب نماید.)
در واقع دیگر مهار مستقیم برنامه هستهای ایران امکانپذیر نیست، تنها راه غرب مقابله غیر مستقیم با ایران از طریق تضعیف کشور بویژه از بعد اقتصادی است، مطمئنا یک ایران هستهای ضعیف بمراتب کم خطرتر از ایران هستهای قدرتمند و ثروتمند است. در این مسیر چند راهکار وجود دارد:
1- ادامه رویه فوق جهت تحریم هر چه بیشتر و دنبالهدار ایران (از تحریمهای هستهای گرفته تا تحریم بر سر مسئله حقوق بشر و...)
2- اخلال در روابط ایران با سایر کشورها (در وهله نخست کشورهای همسایه ایران): مسیر تحریم از کانال شورای امنیت به تنهای کفایت نمیکند، بمنظور موثرتر نمودن تحریمها باید تکتک کشورها را در این حوزه مجاب نمود،یک راه مذاکره مستقیم با کشورها و اعطای امتیازات به آنان است که ایالات متحده آمریکا سالهاست این راه را با جدیت دنبال میکند، و شاید به جرأت بتوان گفت هزینههای تحمیل شده بر ایران از این بعد بمراتب سنگینتر از هزینههای ناشی از تبعیت مستقیم دولتها و جامعه بینالمللی از تحریمهای شورای امنیت است.
راه دیگر توسعه سوء تفاهمات بین کشورهای طرف قرارداد با ایران از طرق مختلف از جمله طریق استفاده از عوامل نفوذی هم در میان مقامات ایران و هم طرف مقابل و بر هم زدن اعتماد کشوها به یکدیگر است. در این مورد به نظر میرسد طرح ترور سفیر عربستان با این هدف طراحی شده باشد.
واقعیت این است که یکی از دلایل موفق نبودن تحریم و تضعیف ایران، عدم همراهی همسایگان به دلایل مختلف از جمله ضعف و فقر اقتصادی بوده است، بویژه اینکه ایران دارای همسایگان متعدد و پرشماری است. در این مسیر بهانه طرح ترور سفیر عربستان اولین قدم میتواند باشد، از این طریق اعراب به صورت جدیتری وارد بحث تحریم ایران میشوند.
فرضا در وهله نخست امارات متحده عربی راضی گردد به رغم تمامیهزینههایی که برای وی دارد، روابط تجاریش را با ایران قطع کند، با این کار عملا ضربه سنگینی در حد تحریمهای سازمان ملل به ایران وارد میشود.
3- درگیرنمودن ایران در جنگ: با توجه به مطالب فوق مهار برنامه هستهای ایران از دست غرب خارج شده است، بنابراین اضطراری جهت حمله نظامی و جنگ مستقیم با ایران ندارند. اما به عنوان یکی از راهکارهای تضعیف ایران، راهاندازی یک جنگ نیابتی با ایران به شدت در دستور کار ایالات متحده ایالات متحده آمریکا و برخی دیگر از کشورهای غربی بوده و به دنبال فراهم نمودن شرایط جهت ورود ایران به مخاصمات مسلحانه با دیگر کشورها هستند
اینجاست که باید گفت به رغم قابل مقایسه نبودن توان اعراب با توان کشورهای غربی، هر چند در بلندمدت کشورهای غربی با آن قدرت سیاسی و اقتصادی و علمیکه در اختیار دارند خطر اصلی محسوب میشوند. اما در کوتاه مدت و میانمدت خطراتی که از جانب اعراب ایران را تهدید میکند میتواند بمراتب مهلکتر و اثرگذارتر باشد.
نظر شما :