مجله هفته/ نگاه خریدارانه به مطبوعات
«فاعتبروا یا اولی الأبصار» عنوان سرمقاله روز شنبه روزنامه جمهوری اسلامی است که به مرگ معمر قذافی پرداخته و نوشته است: مشکل اصلی قذافی این بود که در برابر قدرتهای خارجی ذلیل بود و نسبت به مردم کشور خود قلدری میکرد، مثل شاهان قاجار و پهلوی که امام خمینی در باره آنها میفرمودند آنها به مردم ایران زور میگفتند ولی در برابر آمریکا و انگلیس و شوروی تسلیم و خاضع بودند. سرنوشت محمدرضا شاه پهلوی، که به نصایح امام خمینی گوش نداد و مردم ایران را به جرم مطالبات بر حقشان سرکوب کرد و به خاک و خون کشید و زندانی و تبعید و شکنجه کرد و سرانجام فراری و خانه به دوش شد و در نهایت ذلت جان سپرد.
این روزنامه می افزاید: عبرت آموزترین نکته در زندگی و سرنوشت قذافی این است که او با شعار نجات دادن لیبی از استبداد سلطان ادریس و استعمار آمریکا و ایتالیا قدرت را در سال 1348 و در حالی که یک افسر جوان 27 ساله ارتش لیبی بود در دست گرفت ولی قدرت چنان او را سرمست و مغرور کرد که بعد از 42 سال حکمرانی بلامنازع سرانجام به دست همان مردمی کشته شد که مدعی بود برای نجات آنها از استبداد و استعمار قیام کرده و قدرت را به دست گرفته است! این البته سرنوشت همه دیکتاتورها و همه قدرتمندانی است که به جای تواضع در برابر مردم کشور خود و به جای پذیرفتن حرف حق آنها، واقعیتها را نادیده میگیرند، تسلیم هوای نفس سرکش خود میشوند، به گمان اینکه قدرتی فناناپذیر دارند حق را زیر پا میگذارند، نالههای مظلومان را نمیشنوند و آنقدر یکهتازی میکنند تا اینکه گرفتار قهر الهی میشوند و دست انتقام الهی از آستین مردم بیرون میآید و آنها را به خاک ذلت مینشاند، درست همان سرنوشتی که به سراغ شاه ایران و صدام و بنعلی و مبارک و قذافی آمد و اکنون نیز در انتظار علیعبدالله صالح است.
مرگ قذافی و رویاهای من
«مرگ قذافی و رویاهای من» عنوان سرمقاله روز شنبه روزنامه شرق به قلم حاتم قادری است. وی درباره مرگ قذافی نوشت: طبعا برای قذافی این مساله رویای شیرینی بود که دهها سال همچون قیصر –خدایگانی- بر یک سرزمین حکومت کند و بعضا قدرتهای غربی را به چالش بکشد و طرحهای ریز و درشتی برای پول نفت در سر داشته باشد و خود را یکی –اگر نگوییم وجودی منحصربهفرد- از کسانی ببیند که راهگشای جوامع فقیر و تحت سیطره قدرتهای غربی و همدستان داخلی آنها به سوی استقلال و پیشرفت است.
حاتم قادری افزوده است: من هم میپذیرم که این رویایی شیرین است، به شرطی که این رویا برای تفسیر خود ملزم به عبور از گذرگاهی فردی و «خصلتی» نبوده باشد. کارهای بزرگ نیاز به مردمانی بزرگ دارد و بزرگی تنها سریر قدرت قذافی شدن نیست. بزرگی یک ملت، آزادی و آزادگی میخواهد و توازن مناسبی و بههنگام از آمیزه عقلانیت و احساس. حال که حرف رویای قذافی پیش آمد، خوب است در همین راستا من هم از دو رویای خود سخن بگویم؛ یکی آنکه لیبی و لیبیاییها بهجای مرگ دیکتاتورهای خود، آنها را در جایگاه پاسخگویی ببینند و مهمتر آنکه این پاسخگویی از سر کینجویی و نفرت نبوده باشد که از سر تامل در وضع بشر به شکل عام و مردمانی همانند لیبی به شکل خاص باشد. ملتها حاکمان مرده نمیخواهند، دولتمردان زنده و پاسخگو میخواهند اما رویای دوم که رویای غریبتری است اینکه قذافی آنقدر شهامت و شجاعت و همچنین فراست داشت که در میانه نردبان قدرت بایستد و خود را در معرض نقد بگذارد و دیگران را در گردش و صورتبندی مناسب تولید و توزیع قدرت سیاسی- اقتصادی و... سهیم گرداند. با این چشمانداز آرزوانه، لیبی و لیبیاییها به مردان و زنان هوشمند و شجاعتری نیاز دارند.
چه کسی قذافی را کشت؟
حسین شریعتمداری در سرمقاله روزنامه کیهان در تاریخ اول آبان به ماجرای کشته شدن معمر قذافی می پردازد و سعی می کند با واکاوی این قضیه به دنبال کسانی بگردد که از مردن قذافی سود می برند. او می نویسد: باید دید زنده ماندن قذافی که به یقین، بازجویی، محاکمه و مجازات وی را در پی داشت برای چه کسانی نگران کننده بوده و از اعترافات دیکتاتور لیبی وحشت داشته اند؟ انقلابیون لیبی که از مدت ها قبل بر بازداشت و سپس بازجویی و محاکمه و نهایتا اعدام قذافی تاکید داشته و این خواسته خود را بارها- و از جمله هنگام دستگیری وی- اعلام کرده بودند و از سوی دیگر شواهدی که به آن اشاره شد، نشان می دهد کشته شدن دیکتاتور لیبی در محل دستگیری وی خواست انقلابیون نبوده است. بنابراین چه کسانی نگران زنده ماندن قذافی و اعترافات بعدی او بوده اند؟!
او می افزاید: اسناد و شواهد غیرقابل انکار که به چند نمونه از آن اشاره شد به وضوح نشان می دهد که قذافی- حداقل- طی ده سال گذشته در نقش یکی از عوامل گوش به فرمان آمریکا و متحدانش در صحنه بوده است بنابراین در صورت بازداشت و محاکمه می توانست اعترافات تکان دهنده و رسواکننده ای علیه قدرت های غربی داشته باشد و این در حالی است که آمریکا و متحدانش با بهره گیری از حمله ناتو به لیبی در پی آنند که خود را فرشته نجات مردم لیبی جلوه داده و از این طریق اگر موفق به مصادره انقلاب اسلامی لیبی نشوند، دستکم زمینه ای برای نفوذ در ساختار نظام آینده لیبی داشته و به انتظار استحاله تدریجی و درازمدت انقلاب اسلامی لیبی بنشینند. بدیهی است که قذافی برکنار شده و از قدرت افتاده نه فقط کمترین سودی برای آمریکا و متحدانش نداشت، بلکه اعترافات وی می توانست کابوس وحشتناک دیگری برای متحدان غربی رژیم سابق لیبی و مدعیان کنونی نظام پیش روی مردم این کشور باشد.
دکانی که عده ای در لقب سازی برای رهبری باز کرده اند
روزنامه سیاست روز در سرمقاله ای که روز یکشنبه با عنوان «ویژگیهای خاص رهبری» به قلم حسن اختری منتشر کرد، نوشت: بعد از رهبری ایشان (آیت الله خامنه ای) جمعی که آن روز معروف به جریان چپ بودند و اعتقاد به اقتصاد دولتی داشتند برای کم رنگ نشان دادن نقش رهبری درصدد پررنگ نگاه داشتن حضور امام بعد از ارتحال برآمدند. جمعی دیگر که در نقطه مقابل بوده و موسوم به جریان راست و معتقد (به اقتصاد بازار) بودند برای پررنگ نشان دادن نقش رهبری در جامعه بنابر کمرنگ کردن نقش امام داشتند. حال آنکه هر دو جریان با افراط و تفریط در مواضع خود در اشتباه بودند تا جایی که شخص ایشان بیان فرمودند که این انقلاب بدون نام خمینی در هیچ کجای جهان شناخته شده نیست و تصریح داشتند که القابی که در جامعه برای ملت به نام امام خمینی جا افتاده تعلق به امام دارد و باید برای همیشه به نام امام پاس داشته شود.
این روزنامه ادامه می دهد: حال چند صباحی است عدهای عمدا یا سهوا نام مقام معظم رهبری را با عنوان «امام خامنهای» به کار میبرند البته در زبان عربی امام به منزله پیشوا و رهبری است لذا شخصیت های برجستهای همچون سیدحسن نصرالله همیشه نام رهبری را با عنوان امام خامنهای به کار میبرند. در فرهنگ عامه مردم ولایت مدار ایران پیشوند امام را صرفا برای ائمه به کار میبرند اما در جریان انقلاب اسلامی این لقب علاوه بر ائمه، خاصه برای رهبر کبیر انقلاب نیز به کار رفت و عامل وحدت امت اسلامی گردید. حال آنکه طرح مجدد این عنوان برای مقام معظم رهبری که انصافا شخصیت فروزان ایشان هیچ نیازی به آن ندارد و توسط جمعی از روی ارادت و عده قلیلی نیز برای سوء استفاده و باز کردن دکه و دکانی برآمدهاند. میتواند به وسیلهای برای ایجاد تفرقه بین امت اسلامی تبدیل شود که به تعبیر مقام معظم رهبری از نظر علمی نیز درست نیست یعنی اینکه ضد تبلیغ است.
آیا مذاکرات هسته ای بازهم بی نتیجه خواهد بود؟
«آزموده را دوباره آزمودن خطاست» عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم علی تتماج در روز دوشنبه است که در آن با اشاره به آمادگی اروپا برای مذاکره هسته ای با تهران آمده است: بررسی مواضع کشورهای غربی در روزهای اخیر نشان میدهد که این کشورها همچنان برآنند تا سیاست چماق و هویج را در قبال جمهوری اسلامی ایران اجرایی سازند سیاستی که در آن از یک سو ادعای مذاکره را مطرح و از سوی دیگر همچنان سیاست تهدید و تحریم را به کار میگیرند. در حالی که این کشورها با چنین سیاستهایی به دنبال تحقق اهداف قدیمی خود علیه جمهوری اسلامی و ملت ایران میباشند ، در باب آغاز روند مذاکرات احتمالی غرب باید با بهرهگیری از تجربیات مذاکرات گذشته چند اصل را مورد توجه قرار دهد.
این روزنامه می افزاید: نخست آنکه فعالیتهای هستهای ایران که به اذعان آژانس بینالمللی انرژی اتمی هیچ انحرافی در آن نمیباشد، از حقوق ملت ایران است و نظام اسلامی هرگز حاضر به عقبنشینی در برابر آن نمیباشد. لذا غرب باید با پذیرش این مهم از تکرار ادعاهای گذشته مبنی بر پیششرط تعلیق فعالیتهای هستهای ایران و یا اجرای مذاکره برای رسیدن به این امر خودداری کند. محور مذاکرات باید چنانکه در نشست ژنو۳ و استانبول عنوان شده رسیدن به چارچوبی براساس اصول مشترک باشد. اصلی که میتواند مذاکرات را از بنبست کنونی خارج ساخته و مذاکرات را به نتیجه مطلوب برساند. دوم آنکه غرب باید آموخته باشد که بازی با برگه نخنما شده چماق و هویج هرگز کارایی نداشته و نخواهد داشت. اجرای سیاستهایی مانند اعلام آمادگی برای مذاکره و بعد تاکید بر تحریمهای بیشتر به عنوان ابزاری برای امتیازگیری از جمهوری اسلامی و ملت ایران هرگز به نتیجه نخواهد رسید و صرفا به پایان بینتیجه مذاکرات منجر خواهد شد.
تحریم خودساخته و خودخواسته
حمید میرزاده در سرمقاله روزنامه شرق در روز سه شنبه با پرداختن به موضوع ممنوعیت درج مقالات علمی در برخی نشریات بین المللی می نویسد: بنا بر آنچه اخیرا در رسانهها منتشر شد، با رأی اکثریت روسای دانشگاهها و اعضای بلندپایه وزارت علوم هیاتهای ممیزه دانشگاهها در صورت مشاهده مقالات علمی در پایگاه علمی الزویر (Elsevier)، امتیاز پدیدآورندگان را منفی و صفر قلمداد خواهند کرد. طراحان و تصویبکنندگان این طرح بر این باورند که فرستادن مقالات علمی برای چاپ از طرف استادان ایرانی به ژورنالهای خارجی به منزله «ساخت قصر علمی بیگانگان توسط خشتهای دانشمندان ایرانی است» و «این بنا با تحریم کردن دانشمندان کشور فرو میریزد.»
وی در ادامه می گوید: متاسفانه روسای دانشگاههای کشور و وزارت علوم که باید قبل از هر چیز دغدغه توسعه علمی ایران و زمینهسازی برای اجرای برنامههای کلان کشور را داشته باشند و باعث سرافرازی ایران و دانشمندان ایرانی باشند، با تصمیم ناپخته خود - که در راستای سیاسی کردن جامعه علمی کشور صورت گرفته - دست به اقدامی زدهاند که هیچ منطق علمی و حقوقی نداشته و جز تحمیل بار سنگین تحریمی خودساخته بر جامعه علمی ایران و دانشجویانی که با اشتیاق نسبت به تقویت جایگاه ایران کوشش میکنند، حاصلی ندارد. راستی این آقایان روسا با چه مجوز قانونی وکالت داشتهاند تا از جانب نزدیک به 60هزار هیات علمی و بیش از 150هزار دانشجوی تحصیلات تکمیلی در سطح کشور تصمیم به تحریم ناشری بگیرند که بیش از دو هزار ژورنال علمی را در سراسر جهان چاپ میکند و اغلب ژورنالهای آن دارای ضریب تاثیر بالایی هستند و این در حالی است که با همه موفقیتهای قابل تحسین، نوع مقالات کشور ما در ژورنالهایی چاپ میشوند که دارای ضریب تاثیر بالایی نیستند یا میزان مراجعات به آنها بالا نیست.
نظر شما :