دوازدهمین یادداشت از سلسله یادداشتهای سرکیس نعوم
وقتی درسهای سوریها امریکاییها را عصبانی میکند
دیپلماسی ایرانی با توجه به اهمیت و جذابیت این مطالب هر پنجشنبه یک مورد را در اختیار مخاطبان قرار خواهد داد.
نعوم خود در مقدمهای که برای دیپلماسی ایرانی نوشته، درباره این یادداشتها مینویسد: «من ستوننویس ثابت النهار هستم. النهار را میشناسید، یکی از قدیمیترین روزنامههای لبنانی و عربی است. این روزنامه را میتوان به جرات یکی از پرتیراژترین و پرمخاطبترین رسانههای کاغذی لبنان دانست. اگر چه با برخی افکار دوستانم در روزنامه النهار موافق نیستم ولی همگی تلاش میکنیم که دموکراسی را رعایت کرده و بدون تحمیل اندیشههایمان به یکدیگر در کنار هم برای النهار یادداشت بنویسیم و تلاش کنیم روزنامه وزینی را تحویل خوانندگان دهیم. بیشک در ایجاد چنین فضایی غسان التوینی، رئیس و مدیرمسئول روزنامه النهار که لطف و محبت بسیاری به تکتک روزنامهنگاران و خبرنگاران النهار دارد، نقشی مهم ایفا کرده است. من هر سال یک یا دو بار چند هفتهای را در لبنان نیستم. چندین سال است که به ایالات متحده میروم و در این کشور و سازمانها و ارگانهای مختلف آن میگردم. به واشنگتن میروم و در ادارههای دولتی آن سرک میکشم و به نیویورک که مرکز بسیاری از اندیشکدهها و پژوهشکدههای امریکایی است میروم و ضمن این که سری هم به سازمان ملل میزنم و با نمایندگان کشورهای جهان در این سازمان به گپ و گفت مینشینم، با بسیاری از مقامات سابق، مشاوران فعلی، بسیاری از استراتژیستها، متفکران و صاحبنظران بحث و تبادل نظر میکنم. دیگر رویهام شده، وقتی به لبنان باز میگردم نتیجه این گپ و گفتها را در قالب یادداشت در روزنامه النهار منتشر میکنم. اهمیت این یادداشتها در این است که تلاش کردهام تمامی مناقشهها و بحثهایی که با مقامات مختلف امریکایی و غیرامریکایی درباره تحولات مختلف دنیا داشتهام را به رشته تحریر در آورم. به خصوص و به طور خالص مسائل مرتبط با خاورمیانه، جهان اسلام، جهان عرب و لبنان. البته امسال من سفر 10 روزهای هم به سیدنی استرالیا داشتم که طی آن جایزه جهانی "جبران خلیل جبران" که یکی از مهمترین جوایز حائز اهمیت برای لبنانیها است و نزدیک 30 ساله است به روزنامهنگاران و پژوهشگران برتر لبنانی استرالیایی، لبنانی امریکایی و عرب داده میشود، دریافت کردم. امید است این یادداشتها مورد توجه خوانندگان محترم قرار بگیرد.»
بخشهای اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم، ششم، هفتم، هشتم، نهم، دهم، یازدهم این یادداشتها هفتههای گذشته منتشر شد و اکنون دوازدهمین بخش از این سلسله مقالات تقدیمتان میشود:
درباره مذاکرات غیر مستقیم سوریه و اسرائیل که از زمان حافظ اسد، رئیس جمهوری راحل سوریه جریان داشته از پژوهشگر امریکایی که اصالت عربی دارد و سالها است که در این حوزه فعالیت میکند، پرسیدم، گفت: «یکی از مسئولان عالی رتبه امریکایی نزد من آمد و درباره موضوع سوریه در کاخ سفید و روابط امریکا و سوریه با یکدیگر صحبت کردیم. درباره سوریه و اسرائیل نیز صحبت شد. بر روی ضرورت گشایش رابطه میان این دو و این که آیا اصلا امکان چنین چیزی وجود دارد تمرکز کردیم. به من گفت که باراک اوباما آماده است که همین الآن به دمشق بیاید و درباره این موضوع صحبت کند. آن چه امریکاییها را عصبانی میکند این است که دولت سوریه همواره میخواسته که مذاکرات یک طرفه صورت بگیرد. مسئولین سوری صحبتها را گوش میکردند و ضبط میکردند ولی به گونهای برخورد میکردند که انگار استاد دیپلماسی هستند و به امریکاییها درس میدهند، برای همین گفتوگوها میان دو پایتخت متوقف شد. امریکاییها همواره میگویند که سوریها میخواهند به ما درس سیاست دهند.»
پرسیدم این که پس از سالها امریکاییها به سوریه سفیر فرستادند آیا نشانه آن است که این گفتوگوها از سر گرفته شده است، گفت: «گفت اعزام سفیر پس از سالها قطعی روابط به معنای این نیست که میخواهند گفتوگوها را با سوریه از سر بگیرند. یا گفتوگو تنها راه حل ممکن است. یکی از بزرگترین مشکلات به اعتقاد من این است که امریکاییها اعتمادی به عماد مصطفی، سفیر سوریه در امریکا ندارند. نمیدانم چرا اسد تصمیم گرفت که دوباره دوره سفارت او را تمدید کند. انتظار میرفت که پس از پنج سال که دوره سفارتش به پایان رسید او به سوریه باز میگشت. اما دوره او تمام شد و دوباره در واشنگتن ماند. مشکل امریکا با او شخصی نیست بلکه او را آدم غیر دقیقی میداند. او پیامها را از امریکاییها شفاهی میگیرد و وقتی که به اطلاع مقامهای سوری میرساند محتوای آنها تفاوت کرده است یا از خودش چیزهایی اضافه میکند و به سوریها میگوید. آنها نمیخواهند اوضاع این گونه تمام شود. به هر حال عماد مصطفی با شهروندان سوری که اکنون امریکایی شدهاند و در این کشور ساکن هستند نیز با بدرفتاری برخورد میکند. آنها در برابر رفتار او سکوت میکنند چرا که در سوریه خانواده دارند و نمیخواهند آنها اذیت شوند. حتی بعضی وقتها دعوت آنها به مراسم ملی یا مناسبتهای اجتماعی را رد میکند.»
از او پرسیدم نظرت درباره سفر مالکولم هونلاین، یکی از چهرههای بارز فعال در انجمن یهودیان امریکا به دمشق و دیدارش با بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه چیست؟ گفت: «او تلاش میکند ولی فکر نمیکنم تلاشهایش راه به جایی ببرد. شاید ترتیب سفر او را عماد مصطفی داد. روابط مصطفی با یهودیهای سوریای که به امریکا مهاجرت کردهاند بسیار خوب است و در مناسبتهای مختلف آنها شرکت میکند. برخی از آنها را حتی به دمشق دعوت میکند و حتی به واسطه آنها با برخی از اعضای ایپک دیدار داشته است. نمیدانم چگونه به خود جرات میدهد این کارها را بکند. سوریه میخواهد با اسرائیل صلح کند و حتی مذاکرات مستقیمی نیز در دوران دولتهای رابین، باراک، پرز و نتانیاهو به میزبانی سوئیس صورت گرفته است که میتوانست به معاهده صلح بینجامد ولی در نهایت این اتفاق نیفتاد. البته این معاهده صلح با دیگر معاهدهها فرق میکند. آنها میخواهند جولان به طور کامل به سوریه باز گردانده شود یا حداقل قسمت اعظم آن را داشته باشند. این یعنی که به مرزهای 1967 بازگردند و به آبهای دریاچه طبریا برسند. اکنون ساحل این دریاچه در حدود 300 متر عقبنشینی داشته است. اسرائیل در ابتدا قبول کرد در این زمینه مذاکره کند و بپذیرد که سوریه نیز سهمی از این دریاچه داشته باشد اما ناگهان همه چیز عوض شد. سیاست اسرائیلیها همواره بر این استوار بوده است که در طلوع آفتاب یک چیز گفتهاند موقع غروب چیز دیگر. اگر اسرائیلیها جولان را بدهند یعنی این که باید شهرکهایی که در آنجا ساختهاند را نیز تخلیه کنند. در زمان مرحوم حافظ اسد مذاکرات مسیر خوبی را پیش گرفته بود. او قبول کرده بود که مذاکراتی در این زمینه صورت بگیرد اما پیشنهادی را برای اسرائیلیها فرستاد و به آنها گفت که باید مذاکرات بر اساس آن صورت بگیرد. ایهود بارک، نخستوزیر وقت اسرائیل در پاسخ به این درخواست به دلایل بسیاری تاخیر کرد. در این مدت هم حافظ اسد به رحمت خدا رفت.»
از او پرسیدم آیا تاخیر باراک برای این نبود که از آمادگی اسد برای مذاکره شوکه شده بود و در نتیجه چون آمادگی آن را نداشت اقدامی نکرد؟ گفت: «فکر نمیکنم. به هر حال آن چه من میدانم اسرائیلیها همواره برای مذاکره با سوری ها بر اساس توافقنامه سوئیس آمادگی داشتهاند. اگر چه مفاد این توافقنامه تا کنون افشا نشده است.»
نظر شما :