بعد از دیکتاتورها چه اتفاقی قرار است بیافتد؟
به نظر میرسد جنبشهای خاورمیانه و سرنگونی دیکتاتورها زنجیره ای دراز از تحولات را به دنبال خواهد داشت که شاید بتوان بخشی از آن را که احتمال میرود شکل گیری نوعی از دموکراسی حداقلی است را پیش بینی کرد اما آنچه مهم است و باید به آن نیز توجه کرد فرایندی است که چگونگی گذار از این بحرانها برای رسیدن به آن حداقلهاست.
گذار به دموکراسی بیشک فرایندی است مرحله به مرحله و گام به گام. فرایندی که متفکران و اندیشمندان باید با بیان سناریویی مردم را به وظیفه خطیر خود آگاه کنند. این سناریو نه به معنای پروژه ای نگاه کردن گذار به دموکراسی بلکه به معنای آگاهی از فرایندهای مرحله به مرحله دموکراسی است. بنا به گفته کارل مارکس مردم باید برای انقلاب کمونیستی به خود آگاهی تاریخی برسند شاید بد نباشد تا جمله مارکس را برای گذار به دموکراسی به کار برد و این گونه پرسش کرد که آیا مردم جهان عرب که با مقاومت خود دیکتاتورهایشان را به فرار وادار میکنند به آگاهی دموکراتیک رسیده اند؟ به بیانی دیگر حالا که بن علی یا مبارک و یا عبدالله صالح رفت دیگر باید چه انجام داد؟ این عمده ترین مسئله ای است که گذار به دموکراسی را در جهان عرب با مخاطره روبرو میکند.
با نگاهی به تاریخ این کشورها در مییابیم که بن علی و قذافی با پرستیژی انقلابی روی کار آمدند. کودتای قذافی بر علیه ادریس سنوسی، در واقع انقلابی بود بر علیه پادشاهی ( به اذعان قذافی). انقلابی که با جمهوری خواندن لیبی، سرنگونی همیشگی دیکتاتوری و پادشاهی را در این کشور رقم زد. اما به راستی این گونه شد؟ سقوط دیکتاتورها زمانی به دموکراسی منجر میشود که دیکتاتوری دیگر به نام جمهوری روی کار نیاید.
این درس تاریخی از لیبی و دیگر کشورهایی که میتوان برشمرد نشان دهنده این نکته اساسی است که دموکراسی خواهی با مخالفت با وضع موجود به دست نخواهد آمد بلکه با خود آگاهی دموکراتیک که بی شک امری فرهنگی است به دست خواهد آمد. و این در واقع همان چالش تئوریکی است که سالها پیرامون دموکراسی در جهان عرب وجود دارد. چالشی که با سقوط دیکتاتورها بیش از پیش و به صورتی عینی تری پیش چشمان اعراب و تحلیل گران خواهد بود. بر این اساس سقوط دیکتاتورهای عربی سرآغاز بی ثباتیها و احتمالا جنگهای داخلی خواهد بود. جنگهایی که شاید زیاد هم بد نباشد زیرا این موجب میشود اعراب وارد تمرین دموکراسی بشوند. چیزی که به هیچ رو در تاریخشان وجود نداشته است.
البته در این میان نباید نقش فرایندهای جهانی را نادیده گرفت فرایندی که این امید را ایجاد میکند تا این تمرین دموکراسی به قوت بیشتری پیش برود و مانع به حکومت رسیدن دیکتاتوری دیگر از میان انقلابیون یا نظامیها و یا قدرتهای خارجی شود. اعراب در درجه اول باید با تفاهم بر سر آلترناتیوی واقع گرایانه افق زندگی خود را روشن نمایند تا در پرتو آن از توده ای شدن و اتمیزه شدن در امان قرار بگیرند زیرا در این صورت خواهد بود که دیکتاتوری دیگر با ایدئولوژی دیگری بر اعراب نخواهد تاخت.
به بیان دیگر اعراب با این عمل باید از چرخه استبداد و هرج و مرج رهایی یابند تا بتوانند جنبش خود را به پیروزی برسانند. در این میان آنچه برای این اتفاق نیاز است رهبری قوی است که جای خالی آن بسیار احساس میشود. این رهبر برای دموکراسی نه از جنس کاسترو و یا لنین بلکه باید از جنس روسو و مارکس باشد. رهبری فکری و معنوی که مردم عرب به تفکراتش و نه به شور و هیجان و لحن حماسی اش احترام بگذارند. رهبری که بتواند با ناخود آگاه اعراب بازی کند و آنان را به دموکراسی وا دارد. اما این آرمانی بیش نیست. و چاره ای هم جز این نیست. حال رسیدیم به جای اول بحث حالا بعد از دیکتاتورها چه اتفاقی قرار است بیافتد؟
نظر شما :