امام خمینی نه بنیاد گرا بود و نه تقدیر گرا

۰۹ خرداد ۱۳۹۰ | ۱۸:۳۲ کد : ۱۳۲۶۹ اخبار اصلی
سید صادق خرازی معتقد است که امام خمینی در حقیقت نه بنیاد گرا بود و نه تقدیر گرا. او در قامت رهبری امت اسلام احیا گر بود و احیاگری می‌کرد. او در طبقه بندی اندیشه سیاسی از جمله کسانی است که با تمام وجود در دلبستگی و وابستگی به اجرای احکام نورانی قرآن بود.
امام خمینی نه بنیاد گرا بود و نه تقدیر گرا
آغاز و خاستگاه بیداری اسلامی

 

آرمان و آرزوی امت اسلامی‌ از ازمنه قدیم و از مدینة النبی تا دوران معاصر عطف تاریخی دارد و بسیاری از نهضت‌های سیاسی و اجتماعی و حتی اقامه‌های حکومت‌های محلی و یا مختصر از منظر همان نگاه آرمانی بوده است که آرمان غایی آن به تجلی حکومت اسلامی‌ ختم می‌شود. پس از حوادث قرون اولیه اسلامی‌ به­ویژه انحراف و استبداد اموی و عباسی و بعد از آن ریشه و بن­مایه از بسیاری از تفکرات انقلابی است که در اقصی جهان اسلام رخ داده است. از درون مدینه تا دیگر سر حدات اسلام در ایران و مصر و شامات و در شمال افریقا تا جهان عرب از صنعا و سعده مارب تا عثمانی دیروز و ترکیه امروز، از سر حدات آسیای میانه تا کوه‌های چچن و مرز‌های اینگوش صدای اعتراض به انحراف و فریاد اقامه حکومت اسلامی‌ با الگوی نبوی - علوی بگوش می‌رسید. برای بیداری و آرمان اسلامی‌ نه زمان می‌توان تعیین کرد و نه جغرافیایی را محدود ساخت. برداشت‌ها و قرائت‌های مختلف، آرمان و نوستالوژی‌های خودش را هم به­وجود می‌آورد. 

 

نخستین کنشگران بیداری اسلامی

 

با تحولات پس از سقیفه بنی ساعده، انحراف‌های تدریجی آرمان نبوی را با دو خطر انحراف و نابودی روبرو ساخته بود. ولایت که رمز اعلای اعتقاد دینی است، آسیب‌های جدی دیده بود. در جدول بندی‌های آن­روز ادبیات سیاسی واژه استکبار فاقد گفتمان بود و جایگاهی نداشت. درست است که خرده قدرت‌هایی در جهان مسیحی مثل بیزانس و یونان و ایران عاملی در جهت استبداد و مانعی برای پیشرفت محسوب نمی‌شدند، ولی عصبیت اشرافی سرکوب شده در دوران پیامبر اسلام، سر سازگاری با آرمان‌های نبوی و هویت اسلام ناب نداشت. هویتی که اصالت خود را در تجلی امت به­جای قبیله عدالت، به جای غنیمت وحدت، به­جای عصبیت مبنای ایمان وتفکر اسلامی، در آموزه‌های اسلامی‌ بدست آورده بود.

نا سازگاری و انحراف پدید آمده آثار تلخی را بر جای نهاد، بازگشت روح اشرافی به قلمرو مدینه النبی و تحمیل مجدد آن عصبیت عربی که آرمان اعراب اشرافی بود، آرمان‌های عدالت خواهانه امت اسلامی‌ را با چالش جدی روبر کرده بود. انتقام وخون و قتل نفس، جوهر و ذات اشراف عرب بود و این رفتار به­دور از فرهنگ حکومت اسلامی‌ بود و با احکام نورانی قرآن هیچ ساز گاری نداشت. با رویش مجدد جاهلیت عرب، آرمان امت اسلامی‌ در به­دست آوردن و رجعت به سرچشمه‌های زلال و معنوی اسلام پیامبر و اسلام امیر المومنین که تحقق آرمان عدالت و وحدت امت و اسقرار عدالت بود، با هزار مشکل روبرو کرد و بسیاری از کنش‌ها و ناهنجاری‌های تاریخی را نصیب جامعه اسلامی‌ کرد.

 

مولفه‌های بیداری اسلامی

 

استبداد جاهلی عرب مهمترین انحراف‌ها را در مسیر تاریخ تحول امت اسلامی‌ باقی گذارد و در مسیر تاریخ سلسله‌های سلطنتی و دار الخلافه‌های دروغین، اندام اندیشه‌های اسلامی‌ را آلوده ساختند. از اسلام و مسلمانی، از قرآن وتجلیات احکام نورانی قرآن، چیزی باقی نمانده بود. در چنین رویش منحرفانه ایی زمینه را برای فرصت طلبان پدید آورده بود. نه از عقیده خبری بود و نه از جهاد.

همواره در بستر استبداد تاریخ نشان داده است که قدرت غرب و قدرت اروپا آن­روزگار مغرور از دستاوردهای مهم دوران پس از تحولات انقلاب صنعتی در فکر طمع بیفتند و از فاکتور استبداد سلاطین و انحراف حکومت‌ها بهره جویند. در این فرآیند بدبختی دیگری بر آلام امت اسلامی‌ افزوده شد. عامل دیگری به­نام استعمار غرب مسیحی همراه با ورود ایسم‌های مبتذل لیبرالیسم فرهنگی غرب اضافه شد و جوامع اسلامی‌ را مشحون از ظواهر آلوده به نماد‌های کفر وشرک ساخت.

پیشگامان تحول خواه و بیداراندیشه امت اسلامی، با گفتمانی اسلامی‌ و بیدار گرایانه به مصاف با دو نماد طاغوت یعنی استبداد داخلی و دخالت و استعمار خارجی با هدف بیداری اسلامی‌ روی آوردند. اگرچه برخی از این رویش‌ها وگرایش‌ها تحت تربیت خاص اسلامی‌ گرفتار نوعی باور و رفتار انتزاعی گشت، پس از یک دوره کوتاه، چالش‌هایی با روح بیداری به­خود گرفت، ولی به دلیل فقد عالمان آگاه و نکته دان در میان جامعه، آلودگی‌هایی را در سطح جهان اسلام به­وجود آورد. طی این دوران واقعیت مبارزات ماهیت دیگری به­خود گرفت. برخی از نحله‌ها، ماهیت سلفی و برخی ماهیت بنیاد گرایی، حتی در دوره جنگ سرد ماهیت برخی از جنبش‌ها با اینکه ماهیت انقلابی داشت از مارکسییسم الهام گرفته بود و بدتر از همه التقاط اندام اندیشه‌های اسلامی‌ را آلوده ساخته بود و انحراف و آلودگی‌های فکری در مسیر آن آرمان‌های بلند عامل عقب ماندگی از یک سو و بی نتیجه شدن بسیاری از جنبش‌های بیداری از سوی دیگر شد. 

حقیقتا بدون آسیب شناسی از واقعیت‌های دنیای اسلام نمی‌توان به کنه و ریشه اندیشه‌های اسلام ناب امام خمینی پی برد. اسلامی‌ که امام معرفی کرد، اسلام ناب محمدی بود. اسلامی‌ بود که با واقعیات‌های دنیای اسلام پیوند روحی و عاطفی داشت. با اسلام اصیل و اسلام واقع گرایانه می‌توان تحول آفرید. نه با نهضت‌ها و جنبش‌های به تاریخ پیوسته و هویت ناپیدای دیگر دل بست که هیچگاه نتوانسته بودند در بستر تاریخ تحول آفرینی کنند.

امام خمینی در حقیقت نه بنیاد گرا بود و نه تقدیر گرا. او در قامت رهبری امت اسلام احیا گر بود و احیاگری می‌کرد. او در طبقه بندی اندیشه سیاسی از جمله کسانی است که با تمام وجود در دلبستگی و وابستگی به اجرای احکام نورانی قرآن بود، موفقیت آن پیشوای بزرگ در این بود که فرزند زمانه خویش بود و ازجمله احیا گرایان دینی نقش و هویت تاریخی داشت. 

 

بیداری اسلامی در اندیشه امام خمینی

 

جهان اسلام طی دو قرن اخیر شاهد ظهور و پدیده‌های پر فراز و فرود نحله‌ها ونهضت‌ها و جنبش‌های متنوع سیاسی و زایش‌های فکری درگیر بوده که هر کدام پژواک آلام و درد‌های پر بیم بحران زمانه خودش بوده و هر زمان اوج و فرود آن بر فهم و عمق بینش مردم آثار و تاثیر فراوانی گذارده است. تحولات فکری دنیای اسلام دارای عمق و جهت فراگیر بر مسایل سیاسی- اجتماعی بوده و مخاطبان و توده‌های عظیم انسانی را در این حرکت بیداری به­خود معطوف داشته است، ریشه و بنیاد انقلاب عظیم امام خمینی در واقع با پشتوانه تطور بیداری و خرد مندی وآگاهی مردم بنا شده است. امام خمینی رهبری با برخورداری از سبک و شیوه و روش خود در  مسیر اگاهی مردم است. او دارای دکترین و نقشه راه برای نهضت بیداری خود است. او به هیچوجه از نهضت‌های پیشین الگو نمی‌گیرد، بلکه مخاطب خود را آحاد مردم، خیل وسیع توده‌ها و آماده سازی نخبگان بن مایه می‌داند. امام خمینی نه چپ گرایی را بر می‌تابد و نه قائل به افراط و تفریط است. ادبیات نهضت بیداری را بر الگو برداری و گرده برداری از ادبیات حماسی بنا می‌کند تا کلام و بیان او در عمق جامعه جریان پیدا کند. امام در عمق روح مردم نفوذ می‌کند. و از همه مهمتر نهضت بیداری وانقلاب اسلامی‌ را توامان در نفی استبداد و رد استعمار بنا می‌کند. صبوری و مهجوری ومشتاقی را زیرکانه طی چند دهه برای نهادینه شدن فکر مردم، مبنای رهبری خویش قرار میدهد.

با توضیحاتی که از عطف تاریخ نهضت‌های بیداری طی قرون ماضی دادم شاید بتوان بهتر به عمق نهضت بیداری امام پی برد.

 

بیداری اسلامی و استعمار

 

تحولات پس از انقلاب صنعتی در اروپا مواجهه شد با جهانگیری و جهان گشائی غربیان و ظهور استعمار در ممالک اسلامی‌، بسیاری از انقلاب‌ها و نهضت‌های معاصر طی دو قرن گذشته، ماهیت ضد استعماری داشته و دارد. به همین جهت دنیای اسلام به دلیل حاکمیت‌های وابسته و دالیته و سیستم‌های سیاسی مردم گریز، وام دار دول استعمار گر اروپائی شدند. فرانسه بخشی از شمال افریقا و خاورمیانه را و انگلستان بخش دیگری از خاورمیانه و منطقه ما و هندوستان را و روسیه آسیای مرکزی و قفقاز را به چنگ خویش در آوردند. بیداری اسلامی‌ مهمترین مولفه بسبح آحاد مردم و بهره گیری از حس نوستالژیک ضد استعماری ملت‌های خود بهره گرفت. البته بیداری اسلامی‌ در برخی نقاط توانست به نفی استعمار ومهار استبداد دست پیدا کند و اما در برخی نقاط به دلیل بحران رهبری و فقد بینش و دانش گرفتار اشفته بازار منازعات فکری شد و پدیده‌های سلفیسم سیاسی از آبشخور منازعات سیاسی وعقیدتی سر برون آورد. 


بیداری اسلامی و استبداد

 

استعمار واستبداد هدف مشترک نهضت‌های بیداری بوده است. در جایی که ظرفیت رهبری مثل بن مایه علمی‌و بینش و دانش امام خمینی با هوش خارق العاده ایشان پیوند داشته است، ما استبداد و استعمار را در یک هدف مشترک حذف شده می‌بینیم. اتفاقی که در ایران رخ داد همه ظرفیت‌های ملی ودینی را بکار گرفت و توانست توأمان نفی استعمار و حذف استبداد را در یک سبد ببیند. یکی از دلائل متقن در موفقیت نهضت بیداری ایران در مصاف با استعمار واستبداد، باور به نقش سازنده و تاثیر گذار دین در تحولات عصر حاضر بود.

 

بیداری اسلامی در کشورهای عربی از جمله مصر

 

مصر هم مثل ایران برخوردار از بلوغ فکری است. زادگاه بسیاری از نهضت‌های فکری است. مصر یا دارای بینش و دانش هستند، ولی نتوانستند از فرصت‌های استثنائی پیش آمده در فرایند نفی استعمار و نقد کردن استقلال موفق ما یشاء باشند. دلیل آن فقد بینش و دانش رهبری مصر معاصر بود. مصر سه دوره اسلام گرایی، ملی گرایی و تجدد گرایی را طی کرد. از درون اسلام کراسی مصریان رادیکالیسم و افراط بوجود آمد. از نهضت ملی گرایی ناصریسم استبداد پدید آمد و از تجدد گرایی مصر، باستان گرایی دین ستیزی پدید آمد. ریشه همه این تضاد‌ها و منازعات و دوگانگی‌ها فقد رهبری و عدم وجود نقشه راه یا مانیفست سیاسی است. 

 

بیداری اسلامی و تاثیر آن بر مناسبات شرق و غرب

 

پدیده دو جنگ جهانی و عواقب سیاسی و امنیتی، تجزیه امپراطوری عثمانی، تحمیل دولت اسرائیل،  نگاه انتزاعی به ثروت و منابع دنیای اسلام و تهدید و محدودیتهای جهان اسلام، در فرآیند‌های متفاوت گاه به گونه شرق شناسان در قبال واقعیت‌های دنیای اسلام، نگاه در رؤیا و نوستالژی به هنگام جنگ سرد که اقتدار نظامی‌غربیان برای حضور پر نفوذ در دنیای اسلام بود که ظاهراً رویائی بی پایان برای منافع شرق و غرب است وهر روز سیما وقامت خود را در شکل و هویت جدید تری نشان می‌دهد. شاید اینک رویکردی آشکارا و شرق شناسانه در مصاف با دنیای اسلام به صورت زشت گذشته مشخص نباشد. ولی عمق نگاه غرب نسبت به دنیای اسلام با همین رویکردی استعماری است که خودش را گهگاه در ابعاد دوست و یا شریک ویا متحد برای تطمیع و یا محور شرارت و یا تهدید امنیت جهانی برای تهدید وترس نشان می‌دهد، تقابل دنیای اسلام و منافع غرب تا زمانی که این قبیل سیاست‌ها هست، پایانی برایش متصور نیست 

 

انقلاب اسلامی ایران و بیداری اسلامی

 

انقلاب اسلامی‌ و بیداری اسلامی‌ در ایران هم ملازم شدند. بیداری و انقلاب رشد واگاهی آحاد مردم را به­همراه آورد. شعار استقلال آزادی را در کنار جمهوریت نظام تبدیل به یک مانیفست عملی کرد و ساختار همسانی به هنجار‌های دنیای اسلام و درک متقابل و فهم مشترک داد و جهان اسلام را نسبت به صلح و امنیت و عدالت و آزادی و توسعه حساس کرد. فارغ از کاستیها که نتیجه بی تدبیری‌های جمعی و فردی است، مردم ایران را در شناخت تحولات سیاسی و فکری برخودار از رشد کرد. استقلال و استغنا و پیشرفت نتیجه این اگاهی است.

 

بیداری اسلامی و خاورمیانه امروزی

 

خاورمیانه میانه امروز با گذشته دارای تفاوت ماهوی است. بلوغ مردم و فرو پاشی نظام‌های توتالیتر نوید خوشایندی است. این اتفاق نشان دهنده است که کل دنیای عرب به مثابه یک شبکه متصل به هم خواهان حقوق شهروندی و آزادی‌های مدنی هستند. البته در شناخت این تحولات اجتماعی نبایست پیش داوری و غرض وردی کرد. اگر چه ماهیت این تحولات امروزی خواستگاه مدنی و حقوق شهر وندی و آزادی و اسقرار مردم سالارانه دارد، ولی فراموش نبایست کرد که در نفی استبداد، باز هم هویت دینی همزاد هویت ملی خود را نشان می‌دهد. بزعم من آنچه امروز در ادبیات مردم خاورمیانه خود را با گذشته متمایز کرده است، ملازمت دین و دولت است. احترام به کرامت اسلامی‌، حقوق شهروندی و مردم سالاری است. خزان استبداد سران وابسته و دلبسته به استعمار است نوید خوشایندی همراه با رایحه دلنشین آزادی است. آزادی استقلال می‌آورد، آگاهی می‌آفریند و استبداد و استعمار را در هم می‌کوبد. آزادی به رشد و آگاهی آحاد امت عرب سر انجامی‌دلنشین می‌دهد و فریاد‌ها را با آرمان‌ها پیوند می‌دهد. بهار آزادی اعراب فرا رسیده و امید است این فرایند در جهت میل به پیشرفت، توسعه و همگرایی منطقه ایی و درون دنیای اسلام شود.

 

کنشگران امروزی بیداری اسلامی

 

بیداری اسلامی‌ در رویارویی با چالش‌ها هنوز هم نتوانسته رویکردی را برگزیند که تبدیل به یک مانیفست واقع بینانه شود. چگونگی مقابله و یا مصالحه در مصاف نهضت‌های بیداری نیاز مند تحلیل و بررسی است، گام‌ها و حضور و مقابله مسلمانان هم از لحاظ مفهومی‌ و هم از لحاظ جغرافیایی یکسان نبوده و فاقد هویت یکپارچه نیز بوده است.

 

نظر شما :