دو سخنرانی و سه چالش: اوباما و خاورمیانه
هر دو سخنرانی با سر و صداهای تبلیغاتی فراوانی همراه بود. مخصوصا سخنرانی اول از جهت ایراد در محل وزارت خارجه امریکا و برجسته کردن نقش این نهاد و برجسته کردن نقش شخص وزیر خارجه خانم هیلاری کلینتون در مقایسه با سایر مقاطع سیاست خارجی امریکا کم سابق بود.
سخنرانی اوباما در اجلاس سالانه ایپک نیز بسیار حائز اهمیت بود. چون در فاصله این دو روز اوباما با نتانیاهو، نخست وزیر اسرائل در کاخ سفید ملاقات کرد و در این ملاقات مباحث مربوط به خاورمیانه و من جمله سخنرانی روز پنج شنبه اوباما در محل وزارت خارجه که در آن مبنا قرار گرفتن مرزهای 1967 مطرح شد، مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
سر و صداهای تبلیغاتی از طرف اسرائیلیها درباره مرزهای 1967 و این که دولت فعلی اسرائیل نمیتواند این مرزهای را مبنا قرار دهد و اظهارات تند و رسمیآنها در حقیقت نوعی تحقیر را برای اوباما به عنوان رئیس جمهور امریکا در بر داشت. اما او مواضع خود را درباره مرزهای 1967 در سخنرانی خود در اجلاس ایپک تکرار کرد.
ماورای جنجال مرزهای 1967 در این دو سخنرانی، آن چه مهم و قابل توجه است، تجزیه و تحلیل سیاستهای خارجی امریکا در خاورمیانه در دوران اوباما است. چگونه میتوان ماورای سر و صداهای تبلیغاتی، این دو سخنرانی را از منظر خطوط و چارچوبهای اصلی سیاست خارجی امریکا مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم؟
باید گفت که این سخنرانیها علیرغم زرق و برق هیجانی نشان داد که امریکا با چالشهای پایداری در خاورمیانه رو به رو است که حداقل سه چالش «ذهنیت»، «جهت» و «محدودیت» قابل بررسی بیشتر و تعمق دقیق تر است.
چالش ذهنیت
دو سخنرانی اوباما نشان داد که ایراد اساسی و ساختاری در نگرش سیاست خارجی امریکا فهم دقیق خاورمیانه و وضعیت امریکا در این منطقه است. اوباما در این سخنرانیها و به خصوص در سخنرانی اول بسیار سعی کرد خود و دولتش را همراه مردم خاورمیانه در مبارزه برای آزادی و دسترسی به آزادیهای مدنی نشان دهد. فی الواقع شاید برای اولین بار است که مسئله مردم خاورمیانه به این سان و در این سطح در یک سخنرانی ریاست جمهوری امریکا مد نظر قرار میگیرد.
اما اوباما فراموش میکند که آن چه در خاورمیانه اتفاق افتاده یعنی تحولات 6 ماهه گذشته، ریشه در سیاستهای امریکا دارد و حداقل یکی از اصلی ترین عوامل شکل دهنده، سیاستهای امریکا در 30-50 سال گذشته در خاورمیانه و مخصوصا حمایت از رژیمهای طرفدار امریکا در خاورمیانه عربی است.
اوباما ماهرانه و زیرکانه اشاره میکند که مردم خاورمیانه از دو مسئله رنج میبرند؛ مسئله ارجاع هر موضوع به عوامل خارجی و رنج ناشی از سیاستهای داخلی. اما اوباما در نظر نمیگیرد که ارجاع مشکلات به خارج از منطقه و به طور مشخص به امریکا و اسرائیل، بدون دلیل و جهت نیست و ریشه در مفاهیمیدارد که سیاست خارجی امریکا را شکل داده اند. دقت در این مفاهیم این مسئله را روشن میکند که امریکا نه تنها بخشی از راه حل موجود در جنبشهای خاورمیانه معاصر نیست، بلکه خود بخشی از مسئله است.
آیا اوباما فراموش کرده است که تا سه هفته قبل از سرنگونی مبارک شخص هیلاری کلینتون و شخص او از حامیان مبارک بودند؟ و بر همین منوال درباره بن علی و در ادامه هر چند که در مورد بحرین انتقاداتی به آل خلیفه در سخنان اوباما وجود دارد اما مجددا تاکید میکند که رژیم بحرین از دوستان امریکا است و از اشاره بر اهمیت این مسئله که رژیمهای طرفدار امریکا برای مردم خاورمیانه بحران ساز و مسئله ساز هستند، پرهیز میکند.
مسئله شناختی امریکا و معضل و چالش درک تحورات خاورمیانه منحصر به مسئله حکومتهای دست نشانده نیست. او مسئله اعراب و اسرائیل را تنها در قالب مسئله تنفر و امید معرفی و ارزیابی میکند. به این معنی که در سخنرانیهای خود تاکید میکند ما نباید صرفا بر تنفرهای گذشته تاکید کنیم و به آینده امیدوار باشیم اما در این زمینه سخنی به میان نمیآورد که دلیل تنفر مردم خاورمیانه از سیاستهای امریکا جانبداری همه جانبه از اسرائیل و سیاستهای این کشور است که حتی داد برخی از طرفداران امریکایی اسرائیل در امریکا را نیز در آورده است.
چالش جهت
واقعیت این است که سیاست امریکا در چند دهه گذشته در منازعات بین نیروهای درگیر عمدتا در قضیه فلسطین و رژیم صهیونیستی، عمیقا در جهت منافع تل آویو حرکت کرده است. سخنرانی اوباما در ایپک آینه کامل جهت دار بودن سیاست خارجی امریکا در مسئله اعراب و اسرائیل است.
اوباما حتی از این مسئله که فلسطینیها در ماه سپتامبر قصد مراجعه به سازمان ملل و طرح مسئله تاسیس دولت فلسطینی از طریق مجمع عمومیرا دارند نیز سخت دلخور است. فلسطینیها را مورد عتاب قرار میدهد که از این کار دست بردارند. در حالی که این کار، حداقلی است که در شرایط فعلی فلسطینیها میتوانند انجام دهند. چون تمام راههای دیگر که دنبال کرده اند با بن بست جهت داری و جانبداری واشنگتن روبه رو شده است.
این چالش جهت دار بودن و یک طرفه بودن سیاست خارجی امریکا در قضیه خاورمیانه، مسئله ای سطحی موضعی نیست؛ بلکه چالشی ساختاری است که به نظر میرسد اوباما نیز بعد از دو سال ریاست جمهوری به این نتیجه رسیده است که نمیتواند در مسیر مخالف آن حرکت کند و شناسایی دولت فلسطین توسط مجمع عمومیکه امری قطعی است را در قالب تهدیدی علیه سیاستهای خارجی خود قلمداد میکند.
شایان ذکر است که فلسطینیها با قطعیت از به دست آوردن 188 رای در مجمع عمومیسخن میگویند و معتقدند که بعد از طرح قضیه در شورای امنیت و وتوی امریکا، مسئله تاسیس و شناسایی دولت فلسطینی به مجمع عمومیارجاع، در مجمع عمومیدر بین حدود 200 عضو، 188 رای قطعی برای فلسطینیها وجود دارد. در حقیقت جهت سیاست خارجی امریکا در تقابل با بیش از 180 عضو سازمان ملل متحد است. اما اوباما به این چالش در سخنرانی خود توجه نداشته و عمدتا به اندرزها و به کار بردن کلمات زیبا اکتفا کرده است. او به چالش جهت که بزرگترین چالش امریکا در مسئله خاورمیانه است و تمام مسائل دیگر خاورمیانه در پرتو جهت مندی یک طرفه امریکا در قضیه اعراب و اسرائیل توصیف میشود، بی توجه است.
در عین حال باید در نظر داشت که امریکا در خاورمیانه علی رغم حضور گسترده نظامیو سیاسی و اقتصادی با محدودیتهای خاصی نیز روبه رو است.
چالش محدودیت
آن چه در دو سخنرانی اوباما در مورد مسائل سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه جلب توجه میکند، از یک طرف برجسته کردن بیش از حد ظرفیت امریکا در شکل دادن مناسبات خاورمیانه مخصوصا با مورد تقدیر قرار دادن ابعاد گزینشی از حرکتهای اخیر خاورمیانه است و از طرف دیگر عدم توجه به بسیاری از واقعیتهای محدود کننده سیاست خارجی امریکا است
تحلیل محتوای اولیه و کلان این دو سخنرانی بسیار قابل توجه و دقت از نظر شناخت محدودیتهای سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه است.
اوباما فقط یک جمله درباره یمن و علی عبدالله صالح سخن میگوید. از عربستان به هیچ وجه سخنی به میان نمیآورد. در مورد سایر دوستان امریکا نیز چندان مطلب عمده و برجسته ای در سخنرانی او وجود ندارد. در بعد اعطای کمکها از یک میلیارد بخشش بدهکاریهای مصر سخن میگوید که در دنیای اقتصاد امروز و در وضعیت اقتصادی مصر، بخشش یک میلیارد دلار چندان مبلغ قابل توجهی نیست.
عدم اشاره بسیاری از مسائل در سخنرانی اوباما و اشاره به مباحث اقتصادی شاید پیش پا افتاده و بعضا امیدفروشانه مانند تشکیل صندوق سرمایه گذاری و خلاقیت (Enterprise Punch) در آینده و اشاره به برخی از توصیههای کلان اقتصادی، همگی منعکس کننده محدودیتهای اوباما در خاورمیانه است.
محدودیتهای امریکا در خاورمیانه چند لایه است. از یک طرف امریکا با محدودیتهای مالی و اقتصادی رو به رو است، از طرف دیگر با محدودیت اثرگذاری حتی بر دوستان خود مانند عربستان سعودی دست و پنجه نرم میکند.
ظرفیت امریکا برای اثرگذاری بر بسیاری از مناسبات خاورمیانه در حد مدیریت لحظه ای و موج سواری، محدود شده و به هیچ وجه امکان حل بسیاری از معضلات و شکل دادن به مناسبات آینده را ندارد.
محدودیت دیگر امریکا سابقه و برداشت مردم خاورمیانه از این کشور است. امریکا در موضع مقبول و مشروع و قابل احترامیقرار ندارد. البته علت همان طور که قبلا ذکر شد جهت گیریهای گذشته امریکا چه در رابطه با مسئله فلسطین و چه در رابطه با حمایت از رژیمهای دست نشانده است. اما این محدودیتهای فکری و ذهنی حتی در برداشت سکولار و لیبرالها موجود در دنیای عرب هم دیده میشود.
در مجموع این سه چالش ذهنیت، جهت و محدودیت در ورای دو سخنرانی اخیر اوباما درباره خاورمیانه کاملا برجسته است و نشان میدهد مه در آینده احتمالا باز هم سخنرانیهای زیبا و شیوایی را ایراد خواهد کرد اما این که در عمل تا چه اندازه بتواند خاورمیانه را به سمت ثبات، دموکراسی،توسعه و پیشرفت سوق دهد، چندان روشن نیست. آن چه روشن است این است که مدیریت چند جهت نا همسو در یک مسئله و در منطقه ای مانند خاورمیانه که با بازیگران متعدد و پرلایه ای روبه رو است، امری چندان ساده به نظر نمیرسد.
نظر شما :