اوباما و مردم منطقه
در حال حاضر با توجه به وضعیت اوباما در داخل آمریکا و این که او در چند ماه گذشته با کاهش مقبولیت مواجه بوده است، او نیازمند اقدامیاست که وجهه خود را نزد افکار عمومیافزایش دهد. عموما شیوه دموکراتها این است که در شرایطی که با مشکلاتی در داخل روبرو هستند، رو به سیاست خارجی میآورند. آنها تلاش میکنند تا با کسب پیروزی در سیاست خارجی افکار عمومیمردم را در آستانه انتخابات به سود خود تغییر دهند. مهم ترین بحثی که اوباما در این راستا دنبال میکند بحث صلح خاورمیانه است که اگر بتواند آن را به نتیجه ای برساند و از بن بست کنونی خارج سازد، قطعا تاثیر مثبتی بر وضعیت او در انتخابات آینده خواهد گذاشت. سخنان اخیر اوباما در حمایت از تشکیل دولت فلسطینی و عقب نشینی اسرائیل به مرزهای سال ۱۹۶۷ را باید در این راستا ارزیابی کرد. بر این اساس اگر اوباما موفق شود که جهشی در روند صلح خاورمیانه ایجاد کند میتواند در انتخابات آینده ریاست جمهوری با اختلاف زیاد به پیروزی برسد.
از سوی دیگر لابی اسرائیل در آمریکا از ابتدای روی کار آمدن اوباما، با او مخالفتهایی داشتند و معتقد بودند که او همانند بوش به حمایت از اسرائیل نخواهد پرداخت. البته پیشینه دموکراتها نشان میدهد که آنها از اسرائیل حمایت قاطع داشته اند، اما آنها نسبت به خود اوباما شک و تردیدهایی داشتند؛ به خصوص به دلیل صحبتهایی که در طول انتخابات و پس از آن در این راستا بیان کرده بود.
علاوه بر این، شخصیت اوباما نیز متفاوت از دیگر روسای جمهوری ایالات متحده بود. از این رو اسرائیلیها مواضع سرسختانه ای میگرفتند تا اوباما نتواند به بحث صلح خاورمیانه وارد شود.
با این وجود، تحولات چند ماه گذشته در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، شرایط را برای اوباما هموار کرد که اوباما بتواند به این بحث بپردازد. کاملا مشخص است که تغییر و تحولات حکومتها در کشورهای منطقه و فضای جنبشها و فشار افکار عمومیدر منطقه، قطعا به نفع اسرائیل نیست. سقوط حسنی مبارک ضربه سختی به اسرائیل محسوب میشد. شاید به این دلیل، اسرائیل راضی باشد که به واسطه سیاستهای میانجی گرایانه ایالات متحده، روند صلح خاورمیانه به نتایجی برسد تا از تشکیل یک اتحاد از کشورهای منطقه بر علیه این کشور جلوگیری کند. هرچند نتیجه مد نظر اسرائیل از نتیجه مورد نظر آمریکا و فلسطین متفاوت است.
از این منظر میتوان تغییر و تحول در سیاست خارجی آمریکا را تحلیل کرد. هرچند این تحول، تغییردر سیاستهای کلی نیست بلکه بیشتر به روشها معطوف است. به هر حال سیاست خارجی آمریکا مبتنی بر منافع ملی این کشور است و ممکن است به این نتیجه رسیده باشند که ادامه روشهای گذشته و حمایتهای بی قید و شرط از اسرائیل به این منافع لطمه میزند.
به این دلیل اوباما با صدور بیانیهها و حمایتهایی که از جنبشهای اخیر در خاورمیانه خصوصا در تونس، مصر و سوریه داشته است، تلاش کرده این گونه نشان دهد که حامیتغییر و مطالبات مردم است. در واقع آمریکاییها تلاش کردند که با برنامه ریزی از این تحولات استفاده کرده و آنها را به نفع خویش رقم بزنند.
برخی معتقدند که تحولات اخیر منطقه با مدیریت و برنامهریزی آمریکا شروع و در راستای اجرای نظمنوین جهانی، اجرای سیاستهای بلند مدت آمریکا و حفظ منافع رژیم صهیونیستی برنامهریزی شده است. ولی به نظر من، این تحلیل مبتنی بر واقعیت نیست. واقعیت این است که سیاستهای مستبدانه حاکمان این کشورها و عدم وجود دموکراسی از یک سو و تاثیر انقلاب اسلامیدر این کشورها از سوی دیگرمنجر به این تحولات شده است. به خصوص ایستادگی ملت ایران در مقابل غرب، جسارتی به مردم منطقه داد که به قیام علیه حاکمان مستبد این کشورها اقدام کنند. بنابراین تحولات اخیر در مرحله اولا قطعا از سوی غربیها برنامه ریزی شده نبود ولی آمریکاییها توانستند برنامه ریزی کنند و به مدیریت این تحولات اقدام کردند. آنها تلاش کردند که این تغییرات در جهت منافع ملی آنها رقم بخورد و به منافع کلی آنها در منطقه آسیب نزند. به عنوان مثال دیدیم که در مصر تحولات به تغییر فرد محدود ماند و تغییر سیستم اتفاق نیفتاد. بنابراین در حالی که آمریکا تلاش میکند به نحوی عمل کند که مردم منطقه این کشور را حامیخود بدانند، در عین حال به دنبال مدیریت تحولات در راستای منافع خود هستند.
بنابراین باید به تلاش اوباما برای کسب وجهه در منطقه و جهان اسلام توجه داشت. بعد از انتخاب شدن اوباما به ریاست جمهوری آمریکا، نگرش مردم خاورمیانه نسبت به او بسیار مثبت بود. نه تنها نگاه مردم منطقه بلکه تمام مردم جهان، حتی در خود آمریکا، نوع نگاه به او با نگاه به بوش قابل مقایسه نبود. در کشورهای آفریقایی و اسلامیافکار عمومیکاملا به نفع اوباما بود. انتقادهای او از اسرائیل باعث شده بود که مردم امیدوار شوند که او به نفع مردم فلسطین اقدام کند. با این وجود اتفاقاتی افتاد که امیدواری که مردم منطقه داشتند به یاس و ناامیدی تبدیل شد.
البته این موضوع قابل طرح است که حتی اگر شخص اوباما هم نیات خوبی در این موضوع داشته باشد، در چارچوب سیستم حل میشود. چرا که در آمریکا سیستم حرف آخر را میزند و نه فرد. بنابراین توقع این که اوباما بتواند به همه حرفها و شعارهایی که داده جامه عمل بپوشاند، چندان منطقی نیست. چرا که رئیس جمهور باید در چارچوب منافع ملی آمریکا عمل کند، و نمیتواند سیستم را برهم بزند و بر اساس تمایل خودش عمل کند.
بنابراین میتوان گفت سخنان اخیر اوباما در مورد منازعه فلسطین و اسرائیل از یک سو به دلیل شرایط داخلی آمریکا و در جهت کسب محبوبیت داخلی و از سوی دیگر در راستای بازسازی چهره خود در میان مسلمانان و مردم منطقه است.
به هر حال، در حال حاضر به دو صورت میتوان به اوباما نگاه کرد. یکی این که او هم مثل اسلاف خود است و بر اساس سیستم آمریکایی به دنبال منافع خود هستند و به هیچ چیز دیگری فکر نمیکنند. این کاملا درست است و من اینها را رد نمیکنم. اما از سوی دیگر من فکر نمیکنم برای جمهوری اسلامیایران هیچ رئیس جمهوری بهتر از اوباما در آمریکا میتواند روی کار بیاید. این بحث را درچارچوب دشمن قوی و ضعیف مطرح میکنم. یعنی این که اگر به دنبال فرصتی مناسب بودیم فکر نمیکنم فرصتی بهتر از این برای ما فراهم میشد که یک نفر مثل اوباما رئیس جمهور آمریکا باشد.
این نه تنها برای ایران، بلکه کل مردم خاورمیانه یک فرصت محسوب میشود که یک نفر با خصوصیات اوباما ریاست جمهوری آمریکا را بر عهده دارد. به هرحال این موضوع که اسرائیلیها از انتخاب شدن اوباما نگران بودند، قابل کتمان نیست. در ابتدا حتی بحث ترور اوباما از سوی اسرائیلها مطرح میشد. آنها به دنبال از بین بردن او بودند؛ چون صحبتهایی که مطرح میکرد و روندی که دنبال میکرد برخلاف منافع اسرائیل رقم میخورد.
البته نباید فراموش کرد که لابی صهیونیست در ایالات متحده بسیار قوی است و فشارهایی که به اوباما میآورند موجب میشود گاه از مواضع خود عقب نشینی کند ولی اگر بخواهیم اوباما را با بوش و دیگر روسای جممهور آمریکا مقایسه کنیم به دلیل بحثهای نژادی، داشتن تبار اسلامیو نوع نگاهش به مردم منطقه آفریقا، روحیه ملایم تری نسبت به بوش در مواجهه با مردم منطقه داشته باشد. از این رو شاید بتوان اوباما را یک فرصت برای مردم منطقه دانست.
نظر شما :