به سوی حکومت‌های مردم سالار مستقل

۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۱۵:۱۰ کد : ۱۲۰۸۲ اخبار اصلی
حسن بهشتی پور تحلیلگر مسائل بین المللی با نقد نگاه توطئه انگارانه به حرکت‌های مردمی‌اخیر در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا معتقد است این نهضت‌ها، کاملا درونی و خودجوش هستند
به سوی حکومت‌های مردم سالار مستقل

دیپلماسی ایرانی: در بررسی و تحلیل تحولات جاری در خاورمیانه و شمال آفریقا با رویکردی تاریخی به خوبی می‌توان دریافت، تحولات کنونی زاییده اندیشه‌ها وبرنامه ریزی‌های کشورهای غربی‌ها نیست. چرا که با نگاهی سریع به گذشته تحولات جهان امروزدرشصت سال گذشته می‌بینیم که پس از جنگ جهانی دوم در اولین تغییر مهم در آغاز دهه پنجاه میلادی شاهد وقوع جنگ بین دو کره در 25 جون1950  هستیم که اولین رویارویی مستقیم بلوک شرق و غرب بود. پس از پایان این جنگ، با تقسیم شبه جزیره کره به دو بخش شمالی و جنوبی، آسیای شرقی به عنوان اولین صحنه قطب بندی جهانی دردوران جنگ سرد مطرح گردید.

در آغاز دهه شصت نیز با افول قدرت امپراتوری بریتانیا، مبارزات استقلال طلبانه مردم کشورهای آفریقایی نتیجه دارد بطوریکه از اول ژانویه سال 1960 تا اکتبر همین سال هیجده کشور آفریقایی ظرف مدتی کمتر از هفت ماه به استقلال رسیدند. این در شرایطی بود که تا پیش از ان از میان 52 کشور آفریقایی تنها 9 کشور استقلال سیاسی داشتند. ادامه این استقلال یافتگی‌ها به صورتی بود که تا سال 1962 با استقلال هشت کشور دیگردرمجموع عدد کشورهای مستقل آفریقا به بیش از34 کشور رسید. اگرچه از این دوره شاهد پدیده دوران نواستعماری تحت عنوان "استعمار نو" هستیم. اما به هر شکل تحول جدیدی در روابط بین الملل با ظهور کشورهای جدید در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین بودیم.

در دهه 1970 درزمان ریاست جمهوری نیکسون از 1971 رابطه دلار با طلا قطع شد. در این سال نیکسون در میان بهت بازارهای پولی جهان اعلام کرد از این پس دیگر طلا پشتوانه دلار تخواهد بود و صرفا عرضه و تقاضای بازار نرخ دلار را مشخص می‌کند. این اقدام زورگویانه و کاملا یکجانبه موجب شد تا آمریکا بتواند دلارهای بدون پشتوانه را به بازار سرازیر کند.

به طوری که در آن زمان هر اونس طلا با 35 دلار مبادله می‌شد. امروزهمان یک اونس طلا در آخرین تغییرات سرسام آور با حدود 1500 دلار مبادله می‌شود. یعنی در ظرف کمتر از نیم قرن قدرت خرید دلار بیش از 42 برابر گاهش یافته است. این تحول بزرگ زمانی که با جنگ اعراب اسرائیل در سال 1973 و افزایش شدید قیمت نفت ناشی ازتحریم‌های بازارهای نفتی ناشی از جنگ پبوند خورد؛ موجب تحول بزرگی در نظام اقتصاد بین الملل شد.

در آخرین سال دهه هفتاد و آغاز دهه هشتاد شاهد چهار تحول عمده دیگر در عرصه جهانی بودیم:

1- پیروزی انقلاب اسلامی ‌ایران

2- تسخیرلانه جاسوسی آمریکا درایران

3- اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی

4- تجاوزعراق به ایران

این چهار تحول بزرگ که به دلایل مختلف مرتبط با هم بودند. از یکسو پیروزی انقلاب اسلامی ‌در ایران از جنبه ضد استبدادی، اولین حرکت انقلابی براساس اندیشه اسلامی‌ در جهان محسوب می‌شد. در بعد ضد استعماری آن حرکت تسخیرلانه جاسوسی اُبهّت ساختگی آمریکا را شکست. ازسوی دیگروارد شدن ابرقدرت کمونیستی شوروی در باتلاق افغانستان که در یک دهه بعد موجب فروپاشی ان شد و در نهایت تجاوز نظام ی‌صدام و ارتش عراق که فصل جدیدی را برای مداخلات آمریکا در منطقه فراهم کرد تاثیرات بسیار عمیقی بر تحولات بعدی خود در عرصه جهانی داشت.  

درآخرین سال دهه 80 نیز پس ازسقوط دیوار برلین در سال 1989، جهان شاهد فروپاشی نظام‌های دیکتاتوری درکشورهای شرق اروپا بود. بطوریکه ظرف چند ماه،هفت حکومت آهنین بلوک شرق سقوط کرد. درفاصله کوتاهی در دسامبرسال 1991 شوروی ودر پی آن یوکسلاوی دچار فروپاشی شدند که در نهایت نظام دوقطبی درجهان از بین رفت و پس از پنج دهه دوران جنگ سرد به پایان رسید.

درآغازهزاره سوم میلادی در شرایطی که آمریکا در صدد طراحی جهان تک قطبی بود، حمله به برج‌های دو قلوی آمریکا ودر پی آن حمله آمریکا به افغانستان درسال 2001 وعراق درسال 2003 تحولات عظیمی‌را درعرصه نظام بین الملل ایجاد کرد. این تحولات در پی فروپاشی شوروی جهان را وارد دوران گذار به نظم نوینی کرد که دیگر نه ساخته ابرقدرتها، بلکه ساخته ضرورت‌هایی است که مردم کشورهای تحت ستم آن را رهبری می‌کنند. تمامی ‌این تحولات از لحاظ ماهیتی نه یک پروژه ساخته شده توسط قدرت‌ها بلکه تحولات ناشی از توازن جدیدی است که درکشورهای جهان درحال شکل گرفتن است

اکنون در آغاز دهه دوم هزاره سوم میلادی خاورمیانه و کشورهای شمال آفریقا به عنوان مرکز ثقل توازن بین المللی دستخوش تغییراتی شده است که ناشی از خواسته‌های متراکم شده مردم تحت ستم این کشورها درطول چند دهه گذشته است.ازلحاظ شیوه مبارزاتی نیزمردم این کشورها با عقب گذاشتن رهبران احزاب وگروههای مبارز، با حضورمستقیم درخیابان‌ها روردو با ارتش‌های وابسته به حاکمان دیکتاتور، قرار گرفته اند.این تحول بدون تردید موجب کاهش نفوذ واقتدار سلطه گران می‌شود. زیرا ویژه گی مهم این تحولات اولا آزادی خواهی و ظلم ستیزی درکنار مقابله با وابستگی رژیم‌های مستبد حاکم براین کشورها است. این تمایل عمومی‌موجب شده است حرکتهای موجود، ماهیتی غیروابسته واستقلال طلبانه داشته باشند. درچنین شرایطی قدرت‌های سلطه جویی مانند آمریکا درتکاپو برای از دست ندادن منافع خود هستند.

 دراین میان آمریکا که همچنان دراداره و کنترل اوضاع افغانستان و عراق دچارمشکل است. صرفا تلاش می‌کند از طریق مدیریت بحران تحولات خاورمیانه را به سمتی هدایت کند که در نهایت اولا دولت‌هایی که جانشین حکومت‌های وابسته پیشین می‌شوند، پیرو دموکراسی و حکومتهای سیکولار غربی باشند و ثانیا تضادی هم با اسرائیل واندیشه‌های لیبرالیستی غرب نداشته باشند. دراین شرایط است که آمریکا از تحولات پیش آمده استقبال می‌کند. اما نگران از دست دادن منافع بلند مدتی است که در سایه اقتدار حکومتهای دیکتاتوری وابسته به خود بدست می‌آورد.

نکته مهم و بنیادینی که در خصوص این تحولات مطرح است ماهیت چند گانه گرایش‌هایی است که در بین مردم این کشورها وجود دارد. با در نظر گرفتن همه گرایش‌های موجود در کشورهای عربی بخوبی می‌توان دریافت که گرایش‌های اسلامی‌در کنار ملی گرایان و چپ گرایان به نوعی ائتلاف اعلام نشده رسیدند تا بتوانند ازشردیکتاتورها رها شوند. در بعضی از این کشورها مانند مصر، گرایش‌های اسلامی‌طرفداران بیشتری دارند و در بعضی دیگراز جمله تونس جریان‌های ملی گرا و غرب گرا هواداران بیشتری را به دنبال خود کشیده اند. در مواردی هم گرایش‌های چپ سوسیالیستی در پوشش اتحادیه‌های کارگری وسندیکاهای کوچک توانسته اند خود را با جریان مبارزه علیه دیکتاتوری‌های وابسته، همراه کنند. اما چپ‌ها در هیچ کشوری رهبری جریان و یا اکثریت مردم را با خود همراه ندارند.

شواهد موجود نشان می‌دهد جنبش‌های مردمی‌موجود بر اساس آزادیخواهی و آرمانهای ملی شکل گرفته اند و از لحاظ شیوه مبارزاتی و آرمان‌های استقلال خواهی و ضد استبدادی و ضد استعماری شباهت‌های عمیقی به انقلاب اسلامی‌در ایران دارند.

 خلاصه آنکه به باورنگارنده ماهیت حرکت‌های مردمی‌اخیردرکشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا کاملا درونی وخودجوش هستند. کسانی که این انقلاب‌ها را به آمریکا و غرب وابسته می‌دانند بازهم بدنبال تئوری توطئه هستند ومی‌خواهند قدرتهای سلطه جو را حاکم مطلق جهان نشان دهند که مبارزه علیه آنها بی فایده است. درحالی که امروزقرائن و شواهد نشان می‌دهد. پایان عمرحکومت‌های دیکتاتوری وابسته به قدرتهای خارجی فرارسیده واین منطقه درآغازدهه دوم ازهزاره سوم به سوی تحقق حکومت‌های مردم سالارمستقل پیش می‌روند. اگرچه ممکن است این روند با خسارات زیادی همراه باشد و حتی تا چند سال طول بکشد اما در نهایت به کاهش اقتدار قدرتهای سلطه جو نیز می‌انجامد.



نظر شما :