/ویژه نامه نوروزی دیپلماسی ایرانی/
دموکراسی اعراب از ایران هراسی نمیکاهد
دیپلماسی ایرانی: یکی از آثار تحولات کشورهای عربی بر تفکر استراتژیک ایران، رونق گرفتن این برداشت بوده است که سرنگونی الیگارشیها و جایگزینی آنها توسط رژیمهای دموکراتیک، محیط امنیتی ایران را بهبود خواهد داد. از آنجایی یکی از دلایل اتحاد همسایگان عرب ایران با آمریکا، بازیچه قرار گرفتن آنها از جانب ایالات متحده در راه حفظ وضع موجود در این کشورهاست، تغییر رژیمهای سیاسی به این فرض دامن میزند که اگر حکومتهای مردمیقدرت را به دست بگیرند، ناگزیر همسویی بیشتری با ایران خواهند داشت.
این شیوه آینده نگری به چهار دلیل درست نیست. نخست آنکه نتیجه گرفتن استقرار دموکراسی از دگرگونیهای کشورهای عربی بسیار عجولانه است. همانطور که بارها گفته شده، از قلب چنین تحولاتی میتواند حکومتهای سرسخت و انعطاف ناپذیری سربرآورد که تفسیری مضیق از اسلام و مخالف با اسلام سیاسی مورد نظر ایران را به دست دهند.
دوم آنکه، عدم اطمینان به ثبات شرایط سیاسی در کشورهای دیگر موجب میشود که هیچ کشوری قادر نباشد روی دموکراسی ماندن سایر کشورها برای مدتی نامعلوم حساب کند. دموکراسیها همواره در معرض فساد، اضمحلال و ربودن قدرت توسط الیگارشیهای تازه به دوران رسیده قرار دارند. بنابراین به صرف آنکه دموکراسی در کشوری برقرار شود، دلیل قانع کننده ای برای همسویی میان کشورها در بلند مدت ارائه نمیدهد.
سومین نکته به ابهام ذاتی در ارتباط نظری میان میزان مشابهت نظامهای سیاسی و افزایش ضریب صلح و همکاری میان ملتها بازمیگردد. طبق این ابهام معلوم نیست که نظامهای سیاسی چقدر باید شبیه هم باشند تا انتظار داشته باشیم که ترجیحات، منافع و رفتارهای مشابهی را که منجر به همسویی دائمیشود، برگزینند. اهمیت این پرسش به ویژه هنگامیکه به تنوع اسلامهای سیاسی و عدم توافق کلی پیرامون ماهیت کارکرد اسلام در نظام سیاسی توجه داشته باشیم، بیشتر هم میشود.
ایراد چهارم، تکرار همان مشکل قدیمیتاثیرات جزیی همگونی نظامهای سیاسی در ارتقای همکاری و اسقرار صلح پایدار میان آنهاست. گزاره کلیشه «دموکراسیها هرگز با هم نمیجنگند»، مدتهای طولانی مورد توجه رهبران ایالات متحده و اخیراً محققان و سیاستمداران اروپایی بوده که هنوز در شوق موفقیتهای پروسه وحدت اروپا به سر میبرند. هیچکدام از اینان به یاد نداشتند که آمریکای دموکراتیک با بریتانیای دموکراتیک در 1776 و 1812 و با فرانسه دموکراتیک در 1793 و 1795 و با مکزیک در 1848 که در آن زمان یک دموکراسی قابل توجه شمرده میشد، وارد جنگ شده بودند. پس از آن دوران نیز دهها کشور دموکراتیک اروپایی مانند یونان و ترکیه با یکدیگر وارد منازعه شدند.
همچنین اتحاد جماهیر شوروی با این تصور که برقراری نظامهای سیاسی کمونیستی، این کشورها را تابع مسکو خواهد نمود، سالها کوشید تا با استقرار اینگونه نظامها، شمار کشورهای بیشتری را در بلوک خاوری جای دهد. با این حال، نه تنها یوگوسلاوی کمونیستی تحت رهبری مارشال تیتو به سرعت راه خود را از کرملین جدا کرد بلکه چین کمونیستی مهمترین متحد شوروی در سالهای پایانی دهه 1960 به رقیب شوروی در مسیر شکل دادن به جهان چند قطبی تبدیل شد. با وجود این تجارب، یک احساس قوی مبنی بر امکان اتحاد صلح آمیز جهان اسلام همچنان وجود دارد.
آیا اسلام بر خلاف کمونیزم و دموکراسیزم یک استثنا است؟ آیا دو کشوری که بر قوانین اسلامیاداره میشوند، بیشتر از کشورهایی که اینچنین يکدست نشده اند، به صلح و همکاری نزدیکتر هستند؟ دلایل محکمیوجود ندارد که نشان دهد هنگامیکه دو کشور با نظامهای سیاسی و اسلامیمشابه اداره میشوند، قادر خواهند بود بیش از زمانی که نظامهای سیاسی ناهمگونی دارند، رویههای مشترک اتخاذ میکنند. همچنین هیچ شاهدی از این ادعا حمایت نمیکند که تز «صلح اسلامی» سرنوشتی بهتر از تز «صلح دموکراتیک» خواهد داشت.
محققان در آینده در رابطه با این موضوع وقت بیشتری صرف خواهند کرد که تغییر رژیمهای سیاسی در کشورهای عربی چگونه پیشرفتهای ایران در زمینه توسعه انرژی هسته ای را تحت تاثیر قرار خواهد داد؟ گروهی احتمالاً به این نتیجه خواهند رسید که احساسات ضد آمریکایی- اسرائیلی در جوامع عرب که از طریق دموکراسی به سیاست رسمیدولتهای عرب منتقل شده، حلقه محاصره ایران را که دههها تحت عنوان استراتژی مهار از جانب ایالات متحده پیگیری شده است، درهم خواهد شکست.
این نحوه استدلال فراموش میکند که اگر در دموکراسی بنا باشد آرا و دیدگاههای عموم مردم نمایندگی شود، در آنصورت ناسیونالیزم، حس افتخار و تشخص ملی یکی از مهمترین خواستههای عمومیبه ویژه در کشورهای در حال توسعه و سرگرم ملت سازی است که رهبران منتخب مجبورند برای حفظ و پاسداری از آن مراقب بلندپروازیهای پیرامونشان باشند. مهمتر آنکه دموکراتیک شدن کشورها احساسات تاریخی و ناامنی و عدم قطعیت ناشی از قدرتمندتر شدن دیگران را در جهان آنارشیک تغییر نمیدهد.
همسایگان سنی مذهب ایران به خوبی نسبت به تبعات گسترش ایده اسلام سیاسی شیعه آگاهی تاریخی دارند. آنها احتمالاً تا مدتها نسبت به تحقق «هلال شیعی» از بحرین تا لبنان نگران خواهند بود. هیچیک از کشورهای عربی خواستار آن نیستند که به لبنان و یا عراق دیگری برای ایران تبدیل شوند. اگر دموکراسی در کشورهای عربی واقعیت یابد، نگرانی از نقش آفرینی اقلیت شیعه در این کشورها بطور نسبی برطرف خواهد شد اما ایده متفاوت بودن زبان و مذهب و همچنین تاریخ طولانی برخوردها و فتوحات گذشته که رقابتها را تشدید میکند، از میان نخواهد رفت. استقرار دموکراسی در کشورهای عرب مرحله ای تازه از ملت سازی را شمرده میشود که در آن ایجاد تمایز میان هر کدام از کشورهای عرب با همسایگانشان اهمیت شایان توجهی نزد نخبگان حاکم خواهد داشت. اغلب به درستی استدلال شده است که خیزشهای مردمیدر جهان عرب، نفوذ سیاسی ایران را افزایش خواهد داد. باید یادآوری کنیم که همین موضوع سبب خواهد شد که دولتهای آینده در کشورهای عربی بکوشند که با حمایت از موازنه خارجی و شکل دادن به رقابتهای جدید از نفوذ ایران بکاهند.
از آنجایی که این کشورها در کوتاه مدت قادر به جبران کاستیهای نظامی و تکنولوژیکی در برابر ایران نخواهند بود، ممکن است به نقش موازنه دهنده ساحلی (offshore balancing) ایالات متحده متمایل شوند. حتی در اینصورت، کشورهای عرب نمیتوانند اراده ایالات متحده را به تعقیب دائمیاین استراتژی کنترل کنند. زیرا آمریکا ممکن است به دلایل مختلفی مانند بازگشت به انزواگرایی، حمایت بی قید و شرط از اسرائیل در صورت برخورد نظامی دو کشور از ادامه استراتژی موازنه دهنده صرف نظر کند.
از طرف دیگر، ایران نمیتواند نسبت به خلوص نیت ایالات متحده در استقرار پایگاههای نظامی و سیستمهای دفاع موشکی در مجاورت مرزهایش خاطرجمع باشد. جنگ 2003 علیه عراق و لشکرکشی به افغانستان نشان داد که ایالات متحده ممکن است فراتر از استراتژی موازنه قوا در آینده دست به ماجراجوییهای نظامی بزند. بنابراین ایران باید بتواند پیش از وقوع فاجعه به توانایی بازدارندگی کافی به منظور متوقف کردن ماشین نظامی آمریکا دست یابد. این ارزیابی و دور گریزناپذیر، رقابتهای مثلثی ایران، اعراب و ایالات متحده را تشدید خواهد کرد. همانطور که استفن والت و جان مرشایمر در کتاب پرفروش «لابی اسرائیل» بحث کرده اند، حضور نظامی آمریکا در منطقه به ویژه پس از جنگ 1991 علیه عراق مهمترین دلیل نگرانیهای امنیتی ایران بوده است.
آنها پیشنهاد میدهند که ایالات متحده مسئولیت موازنه با ایران را به متحدان منطقه ای اش بسپارد و غیر از موارد ضروری حضور نظامی در منطقه نداشته باشد. این اقدام اگرچه عملی است اما هیچکدام از متحدان آمریکا به جز اسرائیل از توانایی نظامی برای ایجاد موازنه برخوردار نیستند. برخلاف ایالات متحده، اسرائیل یک موجودیت جغرافیایی در منطقه بوده و در یک بستر مشترک با کشورهای عربی، ایران مجهز شده به تسلیحات هسته ای را خطری علیه موجودیت خود قلمداد میکند. اسرائیل بطور مستقیم همسایه ایران نیست و این فاصله جغرافیایی موجب شده که در تیررس مستقیم ایران قرار نداشته باشد. اگرچه جمعیت اندک و اختلافات گسترده ارضی اسرائیل به شکل یک مانع عمده در راه توازن بخشی به قدرت رو به افزایش ایران سربرآورده است اما اگر اسرائیل بکوشد که با رهبری ائتلافهای ضد ایرانی، به هدف خود دست یابد این نقیصه اهمیتی نخواهد داشت.
تاريخ کوتاه خاورميانه به منزله مجموعه کامل امنیتی نشان میدهد که هر زمان ايران توانسته از سد زياده خواهی اسرائيل بگذرد اعراب تمايل داشته اند که به نحوی از اقدامات مهارجويانه اسرائيل در برابر ايران حمايت کنند. از آنجایی که دشمنی ایران و اسرائیل بسیار بادوام تر است، لاجرم تکیه گاه مناسب تری برای تامین امنیت کشورهای عربی به حساب میآید.
از این رو، احتمال بیشتری وجود دارد که اغلب کشورهای عربی در کنار اسرائیل قرار بگیرند تا در کنار ایران. البته این بدان معنا نیست که در آینده کشورهای عربی دموکراتیک مواضع سرسختانه تری نسبت به اسرائیل نخواهند گرفت؛ اما آنها همانند امروز، از اینکه در جبهه ضد اسرائیلی منطقه، زیر سایه ایران قرار بگیرند هراس خواهند داشت.
باید به یاد بیاوریم که تز وحدت اعراب در دهه 1960 چيزی بيش از اصرار بر اين نکته نبود که هويت عربی بايد ضلع سوم مثلث توازن قدرت به همراه اسرائيل و ايران باشد. اين ضلع سوم به جهت منابع مادی و انسجام نظامی آنقدر قوی نبوده که نهایتاً سد راه برتریهای ايران و اسرائيل شود اما با نزديک شدن به يکی، برتری يافتن ديگری را با تاخیر انداخته است. طبق دیدگاه اعراب، اگر این منطق استراتژی تاکنون موفق به توازن میان اسرائیل و ایران شده است، چرا باید با دموکراتیک شدن کشورهای عضو اتحادیه عرب تغییر کند؟
ایران تنها در یک صورت میتواند از تشدید رقابتهای امنیتی در آینده جلوگیری کند. در شرایطی که ایران بتواند بلحاظ نظامی مقام هژمون در خلیج فارس را بدست آورد و همزمان ایالات متحده را به عنوان موازنه دهنده از خلیج فارس بیرون براند، قادر خواهد بود، همسایگان عرب را با ایده ژئوپولیتیکی خود همراه سازد. این همان اقدامیبود که ایالات متحده در 1890، روسیه کمونیستی در 1930 و به ترتیب در نیمکره غربی، اروپای شرقی انجام دادند. چین هم اکنون میکوشد با بیرون راندن ایالات متحده از پاسیفیک شمالی هژمونی لازم را در این منطقه بدست آورد. ایران باید هزینههای سیاسی و تکنولوژیک موازنه را برای کشورهای عربی و ایالات متحده آمریکا تاسرحد امکان افزایش دهد. این همان هدفی است که در سالهای آتی ایران باید در پی تدارک آن باشد.
نظر شما :