این انقلاب نیست، جنگ است
دیپلماسی ایرانی: انقلاب لیبی به نوعی دیگر تعجب جامعه جهانی را برانگیخته است. نظامی که خشونت و مشت آهنینش زبانزد عام و خاص بود کمتر از یک هفته در معرض سقوط قرار گرفته است. حتی اظهارات شدید اللحن سیف الاسلام قذافی، فرزند معمر قذافی که به جای آرام کردن فضا با اظهاراتش برای مردم خط و نشان کشید و تهدید کرد پدرش تا آخرین لحظه یا میکشد یا کشته میشود، باز هم باعث نشد تا رژیم قذافی از سقوط فاصله بگیرد. تا لحظه نوشتن این مطلب منابع خبری از آتش گرفتن رادیو و تلویزیون لیبی و پارلمان این کشور توسط تظاهرکنندگان خبر دادند و برخی منابع خبری دیگر نیز خبر از کشته شدن، نزدیکان سیف الاسلام قذافی در طرابلس دادند. اما مسئلهای که در این میان رخ نمایی میکند، این است که کشورهایی از قبیل لیبی وضعیتی یا بهتر بگوییم انقلابی متفاوت از کل جامعه عربی را تجربه میکنند. انقلابی که شاید کشور را به آزادی برساند که قطعا میرساند ولی در عین حال میتواند نتیجهای متفاوت از آنچه از یک جامعه آزاد شده از بند دیکتاتوری شبیه آن چه در مصر و تونس شاهدیم، به وجود آورد.
روزنامه الشرق الاوسط در سرمقاله امروز خود به قلم عبدالرحمن راشد، به بررسی این موضوع پرداخته و با عنوان "خط دوم انقلابها" نوشت: امکان ندارد بگوییم آنچه در لیبی گذشت نتیجه خودسوزی البوعزیزی، جوان تونسی است که انقلاب تونس را به پا کرد و حرکتش باعث ایجاد انقلاب در کل منطقه شد. اما این را هم نمیتوانیم منکر شویم که اتفاقی که در تونس افتاد بنزینی بر خشم عمومی مردم لیبی بود تا شعله انقلاب آنها را شعلهورتر کند. پس از سالها برای نخستین بار شنیدیم که اپوزسیون لیبی خواستار سرنگونی معمر قذافی شد. همان اپوزسیونی که طی سالهای گذشته بارها سرکوب شده بود تا جایی که یک بار هم که دست به عملیات مسلحانه زد و علیه حکومت جنگید، باز هم شکست خورد. اما اتفاقات بنغازی و شرق لیبی کلا تلاشهای بزرگتر و تازهای برای سرنگونی نظام است. انقلاب لیبی در وضعیتی متفاوت با انقلابهای تونس و مصر قرار دارد چرا که در مصر و تونس ما شاهد حداقل یک ارتش و نظامی بودیم که از یکدیگر حمایت میکردند ولی در لیبی غیر از نظامی که اپوزسیون را کلا رد میکند، شاهد هیچ چیزی نیستیم و اپوزسیون نیز کوچکترین و جزئیترین توافقی را به شدت رد میکند. در نتیجه میتوانیم بگوییم که آن چه در لیبی میبینیم نوعی جنگ است نه تظاهرات مردمی.
عبدالرحمن راشد در ادامه مطلبش به یمن میرسد و مینویسد: اما در یمن شاهدیم که فشارها متعدد است و مطالبات متفاوت، علی عبدالله صالح مطالبات اولیه را پذیرفته و قبول کرده که برای بار دوم نامزد نشود و متعهد شده که پسرش را نیز برای انتخابات پیش رو نامزد نکند. شکی نیست که اپوزسیون مطالبات بیشتری دارد ولی تا کنون مشخص نشده که سقف این مطالبات تا کجاست. ما شاهد تظاهراتی در جنوب یمن هستیم ولی این تظاهرات تازگی ندارد، خواسته جنوبیها جدایی از شمال و تاسیس مجدد کشور یمن جنوبی است، موضوعی که صالح به شدت آن را رد میکند. اما فشارها به صالح به اندازهای شدید است که او نمیتواند در برابر مطالبات جنوبیها بایستد از این رو ممکن است پیشنهاد دهد که صلاحیت یک حکومت فدرالی را به جنوبیها دهد تا این بخش از کشور جدا نشود. انتفاضه عدن و دیگر شهرهای جنوبی یمن نتیجه تظاهرات بوعزیزی نیست. بلکه حرکتی است که مدتها پیش آغاز شده ولی با تحرک و تب و تاب تازه جامعه عربی شدت بیشتری به خود گرفته است. اما در شمال، تظاهرات همچنان ادامه دارد ولی در آنجا نیز این قبایل هستند که تصمیمگیر نهاییند نه مردم به تنهایی.
وی در نهایت به بحرین میرسد و مینویسد: بحرین روز به روز بیشتر به سراشیبی طایفهگرایی نزدیک میشود. به گونهای که تظاهرات اخیر باعث شد تا قطببندی سنی و شیعه در کشور بیشتر شود. به همین ترتیب هم جنبش مردمی به دو حرکت متضاد تبدیل شده و حکومت در وسط قرار گرفته است. آنچه بحرین را از اهدافش دور میکند این است که این کشور نزدیک به 10 سال است که از اصلاحات سیاسی دور شده و این اتفاق تا زمانی که مشکلات معیشتی مردم حل نشده روز به روز بیشتر به حکومت ضربه میزند. مشکل بحرین بزرگتر از مسئله طایفهای آن است، بحرین کشور فقیری است که بر عکس دیگر کشورهای ثروتمند منطقه حاشیه خلیج فارس امکان حمایت سخاوتمندانه از مطالبات مردمی را ندارد و این وضعیت را برای شهروندان بحرینی که برای خرید ارزاق عمومیشان مجبورند کیلومترها به آن طرف پل برانند تا به عربستان برسند تا بنزین، برنج و گوشت واقعا ارزانر بخرند، سخت میکند. از این رو برای حکومت بحرین چارهای نمیماند جز این که دایره مشارکت ملی را در حکومت گسترش دهد تا شهروندان نیز ضمن مشارکت در حکومت آنها هم بتوانند مسئولیتها را بپذیرند.
نظر شما :