شعار دموکراسى در ليبى، دموکراسى غربى نيست

۰۲ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۸:۰۴ کد : ۱۰۴۰۹ اخبار اصلی
گفتارى از جعفرقنادباشى، کارشناس کشورهاى شمال افريقا براى ديپلماسى ايراني.
شعار دموکراسى در ليبى، دموکراسى غربى نيست

انقلاب در ليبى و خشونت بيش از ديگر کشورهاى شمال افريقا

واقعيت اين است که دو دليل در مورد خشونت‌هاى رخ داده در کشور ليبى وجود دارد:

1.      ساختار سياسى قذافى توانايى بکارگيرى راه‌حل‌هاى ديگر را ندارد. نه از لحاظ فکرى و نه از نظر سازماني. نداشتن چنين توانايى تنها گزينه را که سرکوب است در برابر او قرار داده. البته شخصيت قذافى و ويژگى‌هايى که دارد نيز به اين مساله کمک مى‌کند. زمانى که قذافى با کودتا به قدرت رسيد، از ميان همه راه حل‌هاى جهانى حتى در انقلاب کردن تنها راه‌حل را اقدام مسلحانه مى‌دانست.  

معمر قذافى در گوشه گوشه‌هاى افريقا هميشه راه‌حل‌هاى نه سياسى بلکه مسلحانه و خشنونت‌آميز را پيشنهاد داده است. همانطور که مى‌دانيد او از دوستان اقاى بارانگ در جنوب سودان بود که جنگ شديدى با دولت سودان داشتند و قذافى به او کمک مى‌کرد.

2.      در تونس راه‌حل امتيازدهى و در مصر سياست مشت آهنين و امتيازدهى انتخاب شد. ولى در ليبى، بحرين و يمن با سياست مشت آهنين برخورد مى‌شود. يمنى‌ها تا اندازه‌اى عقب‌نشينى‌هايى هم داشته‌اند اما در بحرين و ليبى اين سرکوبها را ناشى از سياست غرب بدانيد. غربى‌ها تصور مى‌کنند که اگر اين مهر‌ه‌ها را نيز از دست بدهند ديگر کاملا اوضاع را از دست خواهند داد. به همين دليل است که در ليبى و بحرين تنها راه حل را سرکوب و خشونت دانستند.

واقعيت ديگرى که بايد در اينجا ذکر کرد اين است که همه انقلاب‌ها براى رسيدن به پيروزى بايد هزينه‌هايى را بپردازند. انقلاب کارى که انجام مى‌دهد اين است که قدرت را از دست صاحبان دروغين آن خارج کرده، و به دست مردم مى‌سپارد. پس هيچ انقلابى را درنيا شاهد نيستيم که هزينه براى رسيدن به اين هدف بزرگ نداده باشد. اين امر طبيعى است تمام کسانى که قدرت در دست آنهاست در برابر اين مسايل مقاومت کرده و براى از دست ندادن قدرت از هر حربه‌اى استفاده مى‌کنند.

به عبارت ديگر تمامى حربه‌هاى اقتصادى، فرهنگى و سياسى را بدست مى‌گيرند که درمقابل مردم پيروز شوند. بنابراين اکنون توانايى ضربه وارد کردن به طرف مقابل که قدرت در دست ندارد بسيار زياد است. در انقلاب خود ايران هم ما شاهد بوديم که چه هزينه‌هايى را براى به پيروزى رسيدن انقلاب اسلامى ايران داديم. ما ساليان دراز زندانيانى داشتيم که شکنجه مى‌شدند و در ابتداى قانون اساسى هم آمده است که ما صدهزار شهيد و صدهزار معلول از 15 خرداد 42 تا انقلاب 57 داشتيم.

در ليبى جمعيت اندک است، اما کشور بسيار وسيع يعنى از مصر هم بزرگ‌تر است. بنابراين به طور پراکنده هستند. جمعيت ليببى 6 ميليون و نيم است درحاليکه جمعيت مصر 80 ميليون است. در مقايسه‌اى مى‌توان گفت که کاملا مشخص است زمانى که تعداد مردم بيشتر باشد مسلما فشار بر دولت هم بيشتر خواهد بود. چراکه تنها سلاح مردم اجتماعات آنهاست. در ليبى چنين امکانى براى مردم نيست، در شهرها که شهرهاى کوچکى هم هستند، تعداد جمعيت آنها 60 هزار نفر و نهايتا 150 هزار نفر است که تاثير اين اجتماعات کوچک بسيار دشوار است. اما فرصت ديگرى که مردم ليبى دارند اين است که نيروهاى دولتى درسراسر کشور پخش مى‌شوند. و دولت هم نمى‌تواند شهرهاى پراکنده را کنترل کند.

رابطه قذافى با امريکا و تاثير آن بر حرکت‌هاى مردمى

عمر سياسى اقاى قذافى دو بخش کاملا متفاوت دارد. بخش اول آن که تا حدود 6 تا 7 سال پيش است به عنوان مهره انقلابى کاملا ضد صهيونيستى و ضدامريکايى معرفى شده بود. اما در عمل دربسيارى از موارد همانند صدام عمل کرد. همانطورکه يادمان است صدام حسين شعارهاى طرفدارى از فلسطين مى‌داد، اما درعمل هيچ‌گونه کار مفيدى در حق آنها انجام نمى‌داد و در طول اين سال‌ها به عنوان نيروى انقلابى مخالف با امريکا بود. اما پس از 7-8 سال پيش بر سر مسائل هسته‌اى و تحريم‌هاى امريکا، ليبى به کلى چرخش صد و هشتاد درجه‌اى داشت به طورى که تمام ابزار و تاسياست مربوط به تاسيسات هسته‌اى را در کشتى قرار داد و تقديم امريکا کرد. به همين دليل امريکا از ايران هم خواست که ليبى را الگو قرار داده ودرمورد مسايل هسته‌اى همانند اين کشور عمل کند.

از آن زمان روابط ليبى با غرب بسيار خوب شد، به طورى که سفرمقامات اروپايى امريکايى به اين کشور آغاز شد و خود آقاى قذافى نيز سفرى به ايتاليا و فرانسه داشت و قراردادهاى سنگينى را با غرب امضا کرد. اين قراردادها مربوط به سرمايه‌گذارى‌هاى نفت و گاز و جهانگردى در ليبى مى‌شود. و چرخش ليبى در اقتصادش به سمت اقتصاد مورد نظرغرب رفت.

آنچه که مورد اعتراض مردم قرار گرفته همين رويکرد قذافى است که همانند مبارک عمل کرده است. همانطور که شاهد بوديم قذافى که هميشه از مبارک انتقاد مى‌کرد به محض اينکه حرکت‌هاى مردمى در مصر آغاز شد، شروع به حمايت از مبارک کرد و با حرکت‌هاى مردمى مخالفت کرد. در حقيقت قذافى از حوزه غربى به اين تحولات نگاه مى‌کرد و تمامى تحليل‌ها نيز نشان دهنده آن است که قذافى چرخش کاملى را در نگاه خود داده است.

دموکراسى در آينده ليبى

دموکراسى اگر به معناى انتخاب نمايندگان واقعى مردم باشد براى همه جوامع حتى عقب‌مانده‌ترين جوامع هم خوب است. دموکراسى زمانى براى جهان سوم مفيد نبود، و آن زمان دو ويژگى داشت: يکى اينکه مردم کم سواد بودند و نمى‌تواستند از جريانات سياسى آگاهى پيدا کنند. و ديگر اينکه معمولا دموکراسى در جهان سوم زمانى که مردم بى‌سواد بودند، موقعيت خوبى بود براى روى کارآمدن غربى‌ها.

به عبارت ديگر تحصيل‌کردگان غربى که تمامى دموکراسى را دستکارى کردند و مسلما بيشتر بلد بودند که فرمول انتخابات برگزار کرده و امور را بدست گيرند. بنابراين پيروز ميدان آنها بودند که به نوعى کشورهاى جهان سوم پر شده بود از اين غرب‌زدگانى که دموکراسى وارداتى را در اين جوامع پياده مى‌کردند. تقريبا بدون اينکه غربى‌ها زحمتى را متقبل شوند به راحتى مهره‌هاى خود را وارد مجلس مى‌کردند و يا در راس امور قرار مى‌دادند.

اما در حال حاضر شرايط فرق کرده است، مردم باسواد شدند و ياد گرفتند که چطور مى‌توان ارا مردم را کسب کرد. آنها نيز با آگاهى از دموکراسى واقعى آن را درکشور خود پياده مى‌کنند. امروزه ديگر دموکراسى شعار غرب نيست، بلکه در دنياى سوم، ما شاهد بحران دموکراسى هستيم. به عبارت ديگر غربى‌ها به دنبال اين هستند که ديگر نمايندگان واقعى مردم برسرکارنيايند. چراکه نمايندگان واقعى مردم ديگر منافع غرب را تامين نمى‌کنند.

بايد اين نکته را نيز در ادامه گفت که پس از فروپاشى کمونيسم کمتر از اين موضوع صحبت مى‌شود چراکه غربى‌ها متضرر ان هستند. بحرانى که در 30 کشور جهان اتفاق افتاده است اين بوده که امريکا در انتخابات از اقليت در اين کشورها دفاع کرده است.

بعد از انتخابات همه اوضاع به هم مى‌ريزد و امريکا از اقليت‌ در اين کشورها تحت عنوان انقلاب‌هاى رنگى دفاع مى‌کند و اين امر از جمله خط مشى‌هاى اصلى امريکاست که در کشورهاى جهان سوم دنبال مى‌کند.

اگر بخواهيم بحث تاريخى اين موضوع را نيز بررسى کنيم، کمونيست‌ها اصلا با دموکراسى رابطه‌اى ندارند. حتى آقاى معمر قذافى هم که گرايش به شخص داشت و پارلمانتاليزم را محکوم مى‌دانست. بنابراين با انتخابات ميانه خوبى نداشتند. دنياى غرب براى مبارزه با سيستم‌هاى سوسياليستى نيز دموکراسى را مطرح کرد. در دوران جنگ سرد که به شدت رقابتى بين دنياى غرب و شرق وجود داشت و اين مسايل مطرح مى‌شد. پس از جنگ سرد دنياى غرب پيروز ميدان شد و شروع به اجراى دموکراسى کرد. با توجه به اينکه مردم به شيوه دموکراسى وارد نبودند، در اروپاى شرقى که زير سيطره شوروى سابق بود، پس از فروپاشى شوروى، غربى‌ها روى کار امدند. در مرحله بعد نمايندگان واقعى مردم هم انتخابات را ياد گرفتند. در اروپاى شرقى انقلاب‌هاى مخملى رخ داد، اين انقلاب‌ها زمانى اتفاق مى‌افتد که انتخابات برگزار شد و هدف اين است که اقليت‌هاى شکست خورده در انتخابات را روى کار بياورند.

در حقيقت زمانى‌ است که غربى‌ها شکست خوردند و از طريق رسانه‌ها زمام امور را دست گرفتند. درافريقا هم بيش از 30 کشور جهان طى مدت 15 سال گذشته بحران دموکراسى داشتند که در همه جا اقليت مورد اعتماد غرب خواستند که دموکراسى را به هم بزنند و قدرت را دردست بگيرند. هم اکنون چه در ليبى و چه مصر شعار دموکراسى شعار غربى نيست. در مصر نظاميان حاکم مورد اعتماد غرب هستند. نظاميان هيچ گونه توانايى اجراى دموکراسى ندارند. اهرم نظامى روى کار مى‌ايد، يعنى دنياى غرب شعار دموکراسى را کاملا کنار گذاشته است. مى‌توان اينگونه نتيجه گيرى کرد که نظامى بودن و دموکراسى دو مفهوم متضاد هم هستند. در همه کشورها نيز روند به همين شکل است.


نظر شما :