براى امروز خاورميانه کدام بهتر است، بوش يا اوباما؟
ديپلماسى ايرانى: مواضع ايالات متحده امريکا در برابر آنچه در مصر و تونس مىگذرد، براى بسيارى پرسشبرانگيز است. به خصوص رئيس جمهورى امريکا که يک روز از دموکراسى و آزادىطلبى مردم حمايت مىکند و روز ديگر از ثبات و استقرار کشورهاى انقلاب ديده. اين درست است که تحولات در کشورهاى عربى چنان سريع و گسترده بود که تصور آن در ذهن هيچ کس نمىگنجيد و اين موضوع شامل امريکايىها هم مىشود ولى از ايالات متحدهاى که ادعا دارد تحولات دنيا را لحظه به لحظه رصد مىکند و خود را تصميمگير براى بسيارى از کشورهاى جهان مىداند، بعيد بود که تا اين اندازه دو گانه عمل کند و طورى وانمود که گويى بلاتکليف است. حتى عدهاى مىپرسند اگر جورج بوش، که يک چهره کاريزماتيک محسوب مىشد و جامعه بينالمللى او را فردى تندرو و عملگرا مىدانست، مشابه همين مواضعى را مىگرفت که باراک اوباما، رئيس جمهورى امريکا گرفته است؟
روزنامه الحيات چاپ لندن در يادداشتى به قلم حسن منيمه به اين موضوع پرداخته و در اين باره مىنويسد: بىشک هر کسى که انقلاب مصر را از نزديک تعقيب کرده باشد اين پرسش برايش به وجود آمده که در برابر انقلاب مصر چه کسى بهتر موضع مىگرفت، اوبامايى که اکنون در راس کار است يا جورج بوشى که تندرويى و قاطعيتش در تصميمگيرىها همه را مبهوت مىکرد؟ شايد اين پرسش بسيار ساده به نظر برسد ولى اصلا احمقانه نيست، چرا که همين پرسش، بسيارى از تصميمگيران و تحليلگران امور خاورميانه را در ايالات متحده به خود مشغول کرده است. هر پاسخى به اين سئوال مىتواند عمق سياستهاى امريکا را در تعامل با مصر و خاورميانه نشان دهد. قبل از هر چيز بايد به اين اشاره کنيم که انقلاب مصر توانست دستاوردهاى بسيارى را به ارمغان بياورد. عمق تاثيرپذيرى اين دستاوردها را در تمامى کشورهاى منطقه خاورميانه چه عربى و غير عربى شاهديم. کشورهاى منطقه هر کدام بنا به سياست خود تعاملى ويژه با انقلاب مصر داشتند که در اين ميان برخورد ايران با اين انقلاب در نوع خود متمايز و منحصر به فرد بود.
نويسنده در ادامه مىنويسد: اما عملکرد ايالات متحده با آنچه در مصر گذشت، هم از لحاظ سياسى و هم از لحاظ فرهنگى و مردمى کاملا متفاوت بود و اين عملکرد سياسى بر روى جامعه عربى و اسلامى به خصوص جامعه مصرى که از مواضع ايالات متحده نسبت به آن در طول اين تحولات بسيار ناخرسند است، تاثيرات سلبى بسيارى مىگذارد. عمق اين ناراحتى به اندازهاى است که اکنون جامعه مصرى گمان مىکند که امريکايىها افراد رياکارى هستند که نسبت به آنها دشمنى دارند. به خصوص زمانى که امريکايىها در سخنانشان از ارتباط گروههاى اسلامى مصرى با تروريسم و نگرانى از آينده رشد اسلامگرايان صحبت کردند. اگر چه در نهايت، امريکايىها موفق شدند که حقيقت را درک کنند و آنچه در ميدان تحرير گذشت را بپذيرند و خود را همراه با مردم مصر نشان دهند. در اين که ايالت متحده نسبت به تحولات مصر دو رويکرد را داشته که هر کدام از صاحبان اين دو رويکرد تلاش مىکردند، حرف خود را به کرسى بنشانند، نبايد شک کرد. رويکرد اول کسانى بودند که هر گونه اسلامگرايى را نفى مىکردند و در راس آنها به اخوان المسلمين به شدت مىتاختند و مىگفتند آن چه در 11 سپتامبر رخ داد، ماحصل انديشه اين شاخه از اسلامگرايان بوده است. به همين دليل هم به هر گونه حضورى توسط آنها در دولتهاى آتى به شدت واکنش نشان مىدادند. اين رويکرد را عموما چهرههاى جمهوريخواه و وابسته به اين حزب داشتند.
رويکرد دوم از آن کسانى است که معتقدند بايد از طريق وسايل ارتباط جمعى مانند فيسبوک و تويتر و يوتيوب و غيره، همه حتى اسلامگرايان را جذب کرد و از طريق آنها دست به تغيير زد تا اتفاقى شبيه آنچه در جامعه مصر رخ داد از يک سو با سياستهاى ايالات متحده همراه باشد و از سوى ديگر آنچه مطلوب جامعه هست نيز تحقق يابد. آنها بر اين اعتقاد بودند که بدين ترتيب مىتوانند حرکت انقلابى جامعه مصر را کنترل کنند. جورج بوش مىتوان در رويکرد اول گنجاند و اوباما را در رويکرد دوم.
نويسنده در ادامه مىنويسد: آنچه در تونس و مصر گذاشت، ثابت کرد که جورج دبيلو بوش، به خصوص در دور اول دوران حکومتش توجه ويژهاى به اصلاحات داشته و مواضع کنونى اوباما در حقيقت نشات گرفته از همان دوران است. اما نبايد فراموش کرد کسانى که اکنون آرزوى بازگشت جورج بوش را دارند، اين حقيقت را فراموش کردهاند که رئيس جمهورى سابق امريکا فقط در دور اول دوران زمامدارىاش از رويکرد اصلاحطلبانه حمايت کرد اما در دور دوم سياست خود را به کلى تغيير داد و عملا براى حفظ ثبات در منطقه به حمايت از حکومتهاى ديکتاتورى و سلطنتى روى آورد. رويکرد فعلى اوباما نيز در حقيقت ميراث به جا مانده از دوران جورج بوش است. البته کسانى که از رويکرد اوباما حمايت مىکنند به اظهارات او در قاهره دل خوش کردهاند، زمانى که تازه بر سر کار آمده بود و بر ضرورت انجام اصلاحات تاکيد مىکرد ولى فراموش کردهاند که اوباماى خجالتى در سفرهاى بعدى منطقهاىاش در مقابل سلاطين عرب چگونه خضوع مىکرد و هنگامى هم که در مصر شاهد سرنگونى مبارک بود بدون پذيرش هيچ مسئوليتى به جاى حمايت از اعتراضهاى مردمى به حمايت از مبارک پرداخت تا شايد عمر حکومت ديکتاتور مصر چند روز بيشتر به طول بينجامد.
در پايان اين يادداشت آمده است: پيامهايى که اوباما صادر کرد نشان مىداد که تا چه اندازه بر بقاى نظام مصر تمايل دارد، پيامهايى که اين فرصت اضافى را به هيئت حاکمه داد که چند روز بيشتر مردم را مورد ضرب و شتم قرار دهد. آنچه نزديکان اوباما در کاخ سفيد مىگويند مبين آن است که وى به رغم توصيه مشاورانش قانع نشده بود که مبارک بايد کنار برود. اوباما مردد بود چرا که فکر مىکرد با قبول پذيرش کنارهگيرى مبارک شانس خود را براى رسيدن دوباره به رياست جمهورى امريکا از دست مىدهد. آنچه در مصر اتفاق افتاد نشان داد که ايالات متحده در تقويم خود به هيچ وجه تحولات کنونى مصر را پيشبينى نکرده بوده و اين يک هشدار جدى براى امريکايىها است که نشان مىدهد تا چه اندازه از آنچه در جامعه مصر مىگذرد به دورند و اين مىتواند درصد اتخاذ تصميمهاى اشتباه را نزد آنها بالا ببرد.
نظر شما :