تفاوت قیامهای مردمی در مشرق عربی
ديپلماسى ايرانى: در مورد مشابهت کشورهای عرب و احتمال گسترش قیامهای مردمی از کشوری به کشور دیگر سخنها و تحلیلهای فراوانی گفته و نوشته شده است. هدف نویسنده در اینجا پرداختن به عامل اختلافی است که به نظر میرسد قیام برخی ملتهای منطقه را به ناکامی خواهد کشاند. این مطلب در پاسخ به این سوال نوشته شده است که چرا قیامهای مردمی و نوع زد وخوردها در کشورهایی چون بحرین، یمن و اردن متفاوت از مصر و تونس است و این تفاوتها چه پیامدهایی بر نتایج این قیامها خواهد داشت؟
در پاسخ به این سوال باید نگاهی به جوامع عرب که مبنا و پایه این قیامها هستند داشت. جوامع عرب را میتوان به دو دسته مدنی- فراگروهی و پیشامدنی - گروهی تقسیم کرد. جوامع مدنی از فضای گروهی (فرقه، نژاد، طرفداران مرام سیاسی خاص و ...)گذشتهاند و یا اصولاً به لحاظ تاریخی وارد آن نشدهاند. این جوامع به دلیل فقدان اولویتهای گروهی میتوانند به تحرک جمعی دست زده، با رعایت فاصلۀ دولت و رژیم حاکم، ملت را در مقابل رژیم قرار دهند و یکی از مؤلفههای چهارگانه دولت (حکومت) را بدون آسیب رساندن به کلیت آن تغییر دهند.
در این جوامع رژیم نمیتواند گروهی را در مقابل گروه دیگر قرار داده، برای حفظ قدرت، کشور را به ورطۀ زد و خوردهای خونین و حتی جنگ داخلی بکشاند. مصر و تونس به خوبی این نمونه را به نمایش گذاشتند. تضعیف گسلهای گروهیِ جامعه که از معدود دستاوردهای مثبت رژیمهای اقتدارگرا و سکولار این کشورهاست در نهایت به ضرر این رژیمها تمام شد و یکپارچگی فراگروهی ملت را علیه این رژیمها رقم زد. تمامی جوامع شمال افریقا – به استثنای الجزایر – جوامعی فراگروهی بوده و توان تحرک یکپارچه در مقابل رژیمهای خود را دارند.
در جوامع گروهی، گروه (سیاسی، مذهبی، نژادی، ...) عامل و مبنای صفبندیهاست و اگر رویارویی با رژیم در اولویت یک گروه باشد چه بسا گروهی دیگر خواهان حفظ رژیم باشد زیرا به سادگی آن را از خود میداند. البته گروهبندی سیاسی و یا اقتصادی با تقسیماتِ گروهیِ مذهبی- فرقهای و نژادی متفاوت بوده و در بلندمدت نمیتواند در مقابل چالشها ایستادگی کند. در جوامع گروهی توان جمعی برای تفکیک دولت از رژیم وجود ندارد. لذا رژیم و دولت در این جوامع چنان در هم تنیدهاند که تصور یکی بدون دیگری دشوار است. رژیمِ جوامع گروهی در مقابل بحرانها با تکیه بر گروه و حمایت گروهی، در هم تنیدگی دولت و رژیم را چنان پررنگ میکند که سقوط خود را به معنای سقوط دولت تصویر میکند و در نتیجه بقای خود را به بهای تحکیم گروهبندیها تضمین میکند. جوامع گروهی عرب را میتوان در لبنان، بحرین، یمن، اردن و در مجموع، اکثر کشورهای مشرقِ عربی – به استثنای سوریه – دید.
تفاوت اصلی تونس و مصر با کشورهایی چون بحرین و یمن در فاصلۀ دولت و رژیم است. مبارک و بن علی، هرچند طبعاً در طول دوران طولانی حکومتهایشان، ادارۀ جوامع بدون گسلهای گروهیِ مصر و تونس را از اسباب خوشوقتی خود میدیدند و در واقع یکی از جنبههای مثبت چنین رژیمهای سکولاری تضعیف این گسلها بوده است اما چه بسا در روزهای آخر در حسرت صفبندیهای جوامعِ گروهیِ کشورهای مشرق عربی بودهاند. ارسال عدهای نیروی امنیتی لباس شخصی به خیابانهای قاهره و معرفی آنها به عنوان طرفداران مبارک و قرار دادن آنها در مقابل مخالفانِ وی، که صفحۀ دردناکی از قیام مصریها را در 29 ژانویه رقم زد، نشان میدهد رژیم مبارک در لحظات جانسپاری در صدد تکیه بر همان معادلۀ گروهیاست که اکسیرِ زندگیِ ماندگارترِ رژیمهای مشرق عربی است.
تمامی رژیمهای عربی به اندازهای قدرتِ بدونِ نظارت داشتهاند که امروزه فساد در آنها بیداد میکند. این رژیمها به حدی فاسد و به دور از ملتهای خود حکمرانی میکنند که چه بسا طعم خوش حکومت را به بهای جنگ داخلی و رویارویی گروهی پذیرا باشند. اما برخی از جوامع عرب که جوامع مدنی فراگروهی به شمار میروند این پتانسیل را در درون خود ندارند تا آن را در اختیار رژیم بگذارند.
دیگر مزیت جوامع فراگروهی عرب در آن است که گروهبندی در آنها به حدی ضعیف است که میتوانند ارتش را نیز به تحرک فراگروهی وادارند. اما ارتش و نیروهای امنیتی در جوامع گروهیِ عرب اغلب در یک گروه خاص و دارای اولویتهای گروهی ویژهای است که عمدتاً در چارچوب دولتِ رژیم حاکم تعریف میشود. به همین دلیل دور از انتظار نیست که شاهد کشتار گستردۀ مردم در کشورهای مشرق عربی باشیم.
در جامعۀ گروهی یا گروهی شده، قیام مردمی اغلب محکوم به شکست است زیرا یک قیام اعتراضآمیز و واقعاً مردمی با قیام مردمی دیگری روبرو میشود که حامی و مورد حمایت رژیم حاکم است. دولت در دیدگانِ گروه دوم معنایی جز رژیم حاکم ندارد. آنها نمیتوانند سقوط رژِیم را بپذیرند زیرا سقوط رژیم به معنای سقوط دولت و تمامی امتیازاتی است که در سایۀ رژِیم دولتنمایِ فعلی از آن برخوردارند. آنها از پشت عینک گروهی خود به جامعه مینگرند لذا به سادگی قیام علیه رژیم را قیام علیه دولت و در نتیجه خیانت میدانند که سزای آن مرگ است.
بدین ترتیب، رژیمِ جامعۀ گروهی در لحظات بحران به بهای رویارویی گروهی و پیامدهای احتمالی آن نجات مییابد و ناجی خود را مورد حمایت بیشتر قرار میدهد و همین امر به گروهی شدن هرچه بیشتر جامعه کمک میکند؛ چرخهای که تنها ثمرۀ آن در بلندمدت رویارویی انفجاری گروهی و احتمالاً جنگ داخلی است.
بدین ترتیب به نظر نمیرسد جوامع گروهی عرب تا هنگام گذار از تضادهای گروهی و رسیدن به جامعهای فراگروه، توان تحرک جمعی موفقیتآمیز علیه رژیم حاکم را پیدا کنند و تلاشهای آنها با موانع گروهی و ارتش گرومحور روبرو خواهد شد و ثمرۀ این رویارویی را رژیم حاکم خواهد چید زیرا از یک سو بقای خود را با تکیه بر این معادلۀ گروهی تضمین میکند و از سوی دیگر با پشتیبانی از گروه حامی خود، صفبندی گروهی را- که به سود خود ارزیابی میکند- تقویت کرده زمینۀ دوام حکمرانی خود را فراهم میسازد. قیامهای بحرین، عراق، اردن، یمن و تا حدودی قیام الجزایریها منشأیى گروهی دارد لذا نباید انتظار حرکت این قیامها در جهتی همسنگ دگرگونیهای تونس و مصر را داشت اما به نظر میرسد فشار این قیامها اثرات ژرفی بر شیوۀ حکمرانی و سرعت و شدت اصلاحات سیاسی و اقتصادی در مشرق عربی خواهد داشت.
نظر شما :