ماجراهای تام سایر در قرن بیست و یکم!
یکی از کلیدی ترین و ارزشمندترین آزادی های بشری که همواره در مرکز توجه فعالان حقوق بشر قرار دارد، آزادی بیان است. این اهمیت تا بدان جاست که آن را سنگ بنای حقوق بشر خوانده، تضمین آن را یکی از مهمترین زمینه های لازم برای تحقق حقوق انسانی در هر جامعه بشری می دانند. چنین به نظر می رسد که تنها در پرتو بیان آزادانه است که می توان امیدوار بود انسان ها به حقوق مبتنی بر کرامت انسانی شان دست یابند. ولی آیا این آزادی را کرانی نیست؟ آیا انسان ها در هر جامعه، زمان و مکانی آزادند که هر آنچه را می خواهند، به هر نحو که می پسندند ابراز کنند؟ واقعیت های جوامع انسانی، وجود اندیشه ها و عقاید مختلف در هر جامعه و تندروی های عده ای حکایت از آن دارد که مطلق دانستن آزادی بیان به مانند بسیاری دیگر از حقوق بشری، میسر نیست. از همین روست که در اسناد بشری محدودیت های مشخصی برای این حق معین شده است. در زمره این محدودیت ها آن است که فرد نباید به گفتار کینه توزانه مبادرت ورزد. به بیان دیگر، انسان ها در مقام برآوردن آزادی خود در بیان، محق نیستند که چیزی را ابراز کنند که باعث توهین به ارزش ها و مقدسات یا نژاد و نسب سایرین گردد و از رهگذر این توهین آنان را به خشم آورند. از این منظر شاید بتوان تصمیم یک ناشر آمریکایی مبنی بر حذف پاره ای کلمات از رمان های مارک تواین در چاپ های جدید را توجیه کرد. ناشر مزبور به این نکته استناد کرده است که درج واژگانی مانند «کاکاسیاه» در این رمان ها توهین به سیاه پوستان بوده و آنان را تحقیر می کند.
اما آیا به راستی می توان نوشته های خالق هاکلبری فین و تام سایر را به این محک سنجید؟ آیا منع گفتار کینه توزانه مجوزی برای دست بردن در میراث ادبی جهان محسوب می شود؟
امروزه کسی نیست که علنا خود را طرفدار تبعیض نژادی بداند و در قبح و زشتی این لکه ننگ بار تاریخ انسانی نیز شکی نیست. ولی نباید فراموش کرد که سنجش سخنانی که سال ها پیش بر قلم نویسنده ای جاری شده و آینه وضع موجود در آن روزگاران بوده است با معیارهای حاکم کنونی، امری صحیح و علمی به نظر نمی رسد. فارغ از آنکه اندیشه فردی تواین چه بوده است، وی آن چیزی را در نوشته های خود به نمایش گذاشته که وجود داشته و شیوه ای بوده که مردمان براساس آن می زیسته اند. نقد اندیشه گذشتگان با اندیشه امروزیان و حذف آنچه که ما براساس اندیشه امروزمان نمی پسندیم نه تنها کمکی به محو تبعیض موجود نمی کند بلکه باعث می شود بخشی از تاریخ بشری را حذف کنیم و این کار را چه سود؟
تابلوی تاریخ انسان را باید به تمامی نگریست و از آن عبرت گرفت. بشر برای رسیدن به وضع کنونی خود راهی دراز را پشت سر گذاشته است؛ راهی که تنها متشکل از گام های زیبا و دلخواه نیست؛ راهی که از برده داری، زنده به گور کردن دختران، شکنجه های سخت و سیاهچال ها، جنگ های جهانی و کشتارهای دسته جمعی و موارد مشابه نیز می گذرد. می توان از خواندن این تجارب تلخ بشری اندوهگین شد و بر آن تاسف خورد، اما نمی توان آن را حذف کرد و نادیده انگاشت. اندیشمندان، پژوهشگران، سیاست گذاران و تصمیم گیران را گریزی از توجه به این تجارب نیست. از بین بردن آنچه که بر انسان ها گذشته است، که عمدتا یکی از دست اول ترین و بهترین انعکاس آنها در ادبیات به جا مانده از گذشتگان دیده می شود، نه تنها به خودی خود نمی تواند موجب ارتقای حقوق بشر گردد بلکه ممکن است به مرور زمان سبب شود که ما فراموش کنیم از کجا گذشته ایم تا به اینجا برسیم.
نباید فراموش کرد که گذشته چراغ راه آینده است و هرگز به کشتن این چراغ نمی توان آینده بهتری را برای هیچ گروهی رقم زد.
نظر شما :