بحث حمله به ایران جدی نیست
دیپلماسی ایرانی: روزنامه کیهان در يادداشت روز امروز( دوشنبه) خود در مطلبی با عنوان «فراتر از قيل و قال» به قلم مهدى محمدى بحث حمله به ایران را جدی ندانست وبحثهای مطرح شده در رسانهها در این مورد را با هدف فشار روانی جهت به پای میز مذاکرده کشاندن ایران توصیف کرد.
این روزنامه در تحلیل «بحثهاى اخير درباره قريب الوقوع بودن حمله نظامى به ايران که ابتدا در بيرون کشور طرح و به سرعت در فضاى داخلى هم به دستور اول رسانهها تبديل شد» مینویسد: «اساسا با موضوع جديدى مواجه نيستيم و غربىها در حال تکرار همان حرفهايى هستند که قبلا هم مىزدند. آنچه جديد است اين است که در داخل و خارج ايران ارادهاى عمدى وجود دارد که اين اظهارات به گونهاى متفاوت با گذشته تعبير شود گويى به راستى چيزى دگرگون شده است. در فضاى واقعى هيچ کدام از مجموعه استدلالهايى که پيشتر ايران را به اين نتيجه رسانده بود که در ميان مدت حمله نظامى در کار نيست تغيير نکرده است.»
سرمقالهنویس روزنامه کیهان آغاز این بحثهای جدید در مورد حمله به ایران را به حرفهایی مربوط دانست که «باراک اوباما در ديدار دو هفته پيش خود با بنيامين نتانياهو نخست وزير رژيم غاصب صهيونيستى بيان کرد» و نوشت « در این دیدار اوبامابا صراحتى که قبلا کمتر ديده شده بود گفت که جلوگيرى از هستهاى شدن ايران را هدف اول دولت خود مىداند و به اسراييل اطمينان مىدهد هيچ گزينهاى را از روى ميز بر نخواهد داشت.»
با این حال روزنامه کیهان این حرفهاى اوباما را جدید نمی داند اما بیان میکند که « تفسيرهايى کاملا جديد و عجيب از آن ارائه شد.»
این یادداشت سپس به مقاله جو کلاين در شماره هفته گذشته تايم به عنوان یکی دیگر از شواهد در زمینه حمله ایران میپردازد و مینویسد: « منابع فارسی زبان چنان آن تحليل کردهاند که گويى اتفاق کاملا جديدى رخ داده است. جوهر سخن کلاين در آن مقاله اين است که آمريکايىها دريافتهاند بدون روى ميز بودن گزينه حمله نظامى تحريمهاى قطعنامه 1929 موثر نخواهد بود. اين مقاله هم دقيق خوانده نشد و مکررا مورد سوء تعبير قرار گرفت. کلاين در هيچ جاى مقاله از قول منابع خود در دولت آمريکا نمىگويد که حملهاى در کار است و حتى نمىگويد که برنامهريزى در اين راستا انجام مىشود، بلکه بر تنها چيزى که تاکيد مىکند اين است که آمريکايىها فهميدهاند ايران نبايد 1929 را سقف فشار فرض کند وگرنه رفتار آن هيچ تغييرى نخواهد کرد.»
مهدی محمدی سپس به استراتژی آمریکا در مورد ایران میپردازد و مینویسد: «استراتژى جديد آمريکا ترکيبى از 3 عنصر مذاکره، تحريم و حمايت از فتنه سبز است که نسبت اين گزينهها در ترکيب نهايى بسته به شرايط روز تعيين خواهد شد.»
او در تشریح استراتژی ایالات متحده در مورد ایران مینویسد:
«1- تيم مسئول پرونده ايران در کاخ سفيد اميدوار است که ايجاد مشکلات داخلى بتواند ايران را از ديپلماسى خارجى خود که آمريکا و اسرائيل را نشانه رفته است، منحرف کند.
2- نکته بعدى اين است که آمريکايىها تصميم گرفتهاند گزينههاى خود در مقابل ايران را عملى نکنند مگر اينکه قبلا نوع و ميزان تاثير آن بر فتنه سبز را سنجيده باشند. اصل کلى از نظر آمريکا اين است که در کنار حمايت علنى از اين جريان در ايران، هر اقدامى که به هر شکلى اين جريان را تضعيف کند، در شرايط فعلى براى آمريکا يک گزينه نيست.
3- مسئله بعدى تمرکز بر ايجاد احساس بحران اقتصادى در مردم ايران از طريق فعال کردن دوباره گزينه تحريمهاست. تحريم تا پيش از حوادث سال 88 براى آمريکا يک گزينه نبود اما اين حوادث و اميدى که جريان فتنه بر ايجاد تقابل ميان نظام و مردم پيدا کرد، آن را دوباره روى ميز آمريکا قرار داد. منتها تغييرى که ايجاد شده اين است که آمريکايىها مىدانند تحريم به شکل قبلى قطعا هيچ تاثيرى نخواهد داشت بنابراين تصميم گرفتهاند در تحريمهاى جديد خود شرايط خاصى را اعمال کنند تا هرچه قدرتمندتر به نظر برسد. در يک برآورد نهايى استراتژى «راس-برنز» درباره ايران مىگويد تحريم اگر بنا باشد جواب بدهد، بايد اجماعى، وسيع و تکميل شده توسط تحريمهاى خارج از شوراى امنيت باشد و در زمانى کم و بيش طولانى، يعنى 5-3 سال اعمال شود.
4- و نهايتا آمريکايىها عقيده دارند رفتار ايران تنها زمانى تغيير خواهد کرد که محاسبات آن تغيير کرده باشد و تغيير محاسبه يک امر اساسا ذهنى است که با ابزارهاى عينى مىتوان بر ان تاثير گذاشت اما نمىتوان آن را به سرعت دگرگون کرد. محصول اين تحليل هم اين است که آمريکايىها مىگويند بايد در مذاکره را باز گذاشت تا اگر محاسبات ايران تغيير کرد، راهى براى ادامه مسير وجود داشته باشد.»
سرمقاله کیهان سپس به مشکلات آمریکا برای طراحی درگیری نظامی با ایران میپردازد و آنها را به سه دسته طلاعاتى، عملياتى و مشکلات مربوط به تبعات و نتايج حمله تقسیمبندی میکند و معتقد است که نه تنها هيچ کدام از آنها حل نشده بلکه در برخى مواردى حادتر هم شده است.
در این مطلب در مورد مشکلات اطلاعاتی آمریکا برای حمله به ایران مینویسد: «به لحاظ اطلاعاتى عمق مشکل آمريکا را بيش از هر جاى ديگر در آنجا مىتوان ديد که کاخ سفيد همچنان قادر به انتشار برآورد اطلاعات ملى سال 2010 نيست. جامعه اطلاعاتى آمريکا به وضوح در موقعيتى نيست که يک برآورد جديد ارائه کند. حداکثر تغييرى که رخ خواهد داد اين است که جامعه اطلاعاتى آمريکايىها بگويد ايران پس از سال 2007 به غنى سازى اورانيوم و توسعه فناورى موشکهاى بالستيک خود ادامه داده و در نتيجه در آستانه سلاح اتمى قرار گرفته است اما همچنان معلوم نيست ايران واقعا قصد ساخت سلاح هستهاى دارد يا نه. اين حرف مطلقا جديد نيست و تقريبا عين عبارتى است که مايکل مک کانل مدير اطلاعات ملى وقت در توضيح ابهامات برآورد 2007 در سناى آمريکا بيان کرد.»
در مورد مشکلات عملیاتی نیز این مطلب مینویسد: «به لحاظ عملياتى هم اطلاعات موجود نشان مىدهد در آرايش عملياتى آمريکايىها در منطقه هيچ تغيير محسوس و جدى که نشان دهنده قطعيت حمله در کوتاه مدت باشد مشاهده نمىشود.»
در سرمقاله کیهان تبعات درگیری نظامی با ایران نیز از جمله مشکلات آمریکاییها دانسته شده و به 4 اتفاق کليدى اشاره میکند که ترديدى نيست پس از هرگونه درگيرى نظامى با ايران رخ خواهد داد و اشاره میکند که «آمريکايىها به هيچ وجه قادر به تحمل حتى يک بخش از آن هم نخواهند بود.» با این حال در این مطلب فقط به سه نکته زیراشاره میشود:
1- برنامه هستهاى ايران حداکثر براى چند ماه به تاخير مىافتد اما پس از يک بازسازى سريع، با شتاب بيشترى ادامه خواهد يافت.
2- اتحاد و همدلى مثال زدنى ملت همراه با ارادهاى قوى براى مقابله با دشمن بيرونى به ميدان وارد خواهد شد.
3- يک به هم ريختگى وسيع و عميق به منطقه خاورميانه تحميل خواهد شد که کمترين نتيجه آن گشوده شدن همزمان چند جبهه تمام عيار نظامى و خيزش ملتهاى مسلمان عليه دولتهاى دست نشانده آمريکا در منطقه است.
با توجه به این تبعات این مطلب نتیجهگیری میکند که «مجموعه اين عوامل - که آمريکايىها کاملا به آن واقفند- نشان مىدهد حمله نظامى يک گزينه واقعى نيست بلکه فقط يک گزينه روانى و رسانهاى است تا با ايجاد به هم ريختگى داخلى، تحريمهاى آمريکا را اثربخش کند و ايران را با دستور کارى که آمريکا مىخواهد پاى ميز مذاکره بکشاند.»
این مطلب میافزاید: «تا آنجا که به غربىها مربوط است تصور مىکنند -همانطور که کلاين گفته است- گزينه نظامى بايد روى ميز باشد اما نه به اين منظور که اجرايى شود چرا که آمريکا به هيچ وجه قادر به مديريت تبعات آن نخواهد بود بلکه با اين هدف که در فضاى رسانهاى و با انگيزه موثر کردن تحريمها و نهايتا ايجاد تغيير در محاسبات ايران، مصرف شود.
در این مطلب همچنین به تهدیدهای اسرائیل نیز اشاره میکند و مینویسد: «نقشى هم که اسراييل در اين ميان ايفا مىکند همين است که با در آوردن اداى ديوانهها اين پيام را به ايران بدهد که اگر از تحريمها تاثير نپذيرد و از درخواستهاى غيرقانونى غرب تبعيت نکند، گزينه بعدى حمله نظامى خواهد بود حتى اگر آمريکايىها موافق نباشند در حالى که مجموعه اطلاعات موجود نشان مىدهد اسراييلىها کاملا در اين مورد که حق عمل مستقل ندارند، با آمريکا هماهنگ شدهاند.
در نهایت این مطلب نتیجه گیری میکند که تهدید نظامی فقط فشار روانی است و مینویسد: «در نتيجه هيچ علامتى به ما نمىگويد که تهديد نظامى را بايد بيش از اندازه جدى گرفت و جدى شدن اين بحث به لحاظ رسانهاى هم جز ايجاد اثر روانى در داخل ايران هدف ديگرى ندارد. استراتژى آمريکا اين است که اين اثر روانى را با 3 گزينه تحريم، مذاکره و حمايت از جريان فتنه مخلوط کند و اميدوار است که بتواند از اين فضا نتيجه بگيرد.»
نظر شما :