در پى اعلام شروط تهران برای ادامه مذاکرات؛
تعیین مقررات بازی یا از دست دادن فرصت
داشتن اعتماد به نفس در مناسبات اجتماعى ويژگى ارزشمدندى است. وقتى به اين مهم در مناسبات سياسى داخلى و خارجى نگاه مىکنيم همچنان به ارزشهاى آن بيشتر پى مىبريم. اما بايد دانست که چنين اعتماد به نفس و شجاعتى بايستى بر توانمديهاى نسبى بنا شده باشد. بخصوص در حوزه روابط بينالملل پيچيدگى مسئله بيشتر است و عوامل تاثيرگذار و پيش بينى نشده به خاطر ظرفيتهاى طرف مقابل فزايندهتر مىباشد. وقتى هم صحبت از توانمندى به ميان مىآيد صرفا قابليتهاى مادى و نظامىنيست که بتوان با تکيه بر آنها در مقابل رقبا مانور داد. مقبوليت و حوزه هاى نفوذ و تاثيرى که مىتوان با آنها ديگران را به کرنش واداشت، اگر اهميتى بيشتر نداشته باشد کمتر نيست.
البته تهديد و مقابله تنها ابزارهاى سياست خارجى نيستند بلکه رويکردهاى همکارى جويانه مثبت به عنوان تاکتيکى در استراتژىهاى خارجى براى تامين منافع ملى نيز به شدت موثر است. البته متاسفانه طى دورههاى اخير اين تاکتيک جائى در سياست خارجى ما نداشته است. از آنجا که حتى در دوره اصلاحات نيز نگاه ما به نظام بينالملل همچنان انتقادى بود چه رسد به هم اکنون که کلا رفتارى ساختار شکنانه داريم و تمايل به تغيير نظام حاکم داريم.
اما اگر به عملکرد اخير ما را در مقابل مجامع بينالمللى و کشورهاى قدرتمند که سعى در مهار زدن بر فعاليتهاى هستهاى ما دارند نظرى نقادانه اندازيم به موضعى نگران کننده بر مىخوريم. بديهى است که هيچ سياستمدار داخلى و تحليلگر منصف خارجى منکر اين نيست که پروژه هستهاى بهانهاى براى اعمال فشار بر نظام ايران است. البته اين مسئله از دو بعد قابل تحليل است. يکى نظام سياسى ايدئولوژيک ايران که براى غربى که مىخواهد نظام ليبرال خود را جهانى کند مانعى جدى است و ايشان با امتيازدهى به بلوک شرق ايشان را نيز با خود در اين پروسه همراه کردهاند تا در چنين منطقه استراتژيکى مقاومت ايران را در هم بشکنند. از سوى ديگر اين بعد کمتر مورد توجه قرار گرفته نيز مىتواند باشد: ايران مصداق آن بى گناهى است که اعدام مىشد تا مايه ترس يا عبرت ديگران شود. سياست مبارزه با گسترش تسليحات کشتار جمعى از اولويتهاى سياست بينالملل امريکا و اتحاديه اروپاست. از آنجا که مجموعه عوامل دست به دست هم داده و ايران را طعمه خوبى براى اين مبارزه کرده همه تلاشها براى مجازات ايران در جهت کنترل تسليحات در سطح بينالمللى و حتى بازار سياه آن را متوجه ما کرده است. به هر حال همه اينها مويد استقرار رژيمهاى جديد امنيت بينالملل است که عدم همکارى با آن به معنى مقابله با آن خواهد بود و نوک پيکان بازيگران و گردادنندگان فعال آن به سمت برهم زنندگان آن نشانه مىرود. بازيگران خردمند ضمن مشارکت در اين رژيمها اگر چه برخى از محدوديتها و تحميلات را عطف به ظرفيتها و توانمنديهايشان مىپذيرند، اما امکانات سياسى و اقتصادى فراوانى نيز به دست مىآورند.
آنچه که طى سالهاى اخير بارز بوده ابتدا تلاش منفرد امريکا براى در مرکز توجه قرار دادن وضعيت يا بهتر بگوييم تهديد ايران براى آن دو بعد سياست غرب بوده است. بعد از همراهى اروپا فاز دوم به گوشه راندن ايران براى محدود کردن توان بازى کشورمان بوده است يا به اصطلاح کيش قبل از مات. به نظر مىرسد هم اکنون در مراحل پايانى اين فاز هستيم و شايد مرحله بعد ضربه نهائى باشد.
با نظر داشت اين واقعيت که برنامه هستهاى بهانه است لزوم ديپلماسى فعال و خردمندانه از سوى سياستگذاران ما دوچندان مىشود. اما آيا شاهد اين ظرافت و کياست در جبهه خودى بودهايم؟ همانطور که در مقدمه بحث مطرح شد توان شما براى بازى با حريف ضمن اينکه به اعتماد به نفس نياز دارد به توانمندىهاى بالفعل و بالقوه شما نيز وابسته است. زمانى مىتوانيم براى جبهه مقابل خط و نشان بکشيم که حداقلى از ظرفيتها را داشته باشيم و در عين حال قابليت بلوف زدن را هم حفظ کنيم. واقعيت امر اينست که علىرغم تبليغات بسيار دست ما بسيار خالى است. يکى از اهرمهاى ما عامل انرژى است. متاسفانه وابستگى ما به اين عامل چه براى مصرف داخلى و چه درآمد ارزى بسى بيشتر از طرف مقابل است پس قابليت مانور ما بر روى آن به شدت محدود است. عامل ديگر متحدان منطقهاى و جهانى است. در اين امر نيز ما دچار نوعى توهم مثبت هستيم. مثال اخير آن تاکيد بر اين بود که مثلا بيش از 120 کشور عدم تعهد از پروژه هستهاى ما دفاع کردهاند. حالا اين که چنين بيانيهاى چقدر داراى کارکرد عملى باشد به کنار، نکته تاثرانگيز اين است که همين کشورها وقتى به عنوان عضو غير دائم شورى امنيت هستند به قطعنامههاى ضد ايرانى راى مثبت مىدهند، حتى آنها که روى آنها حساب کردهايم و از مدتها قبل از جلسه شورا رایزنیها افزايش مىيابد و بدتر آنها هستند که سالها با آنها بده بستان داشتهایم.
برخى عوامل ديگر نظير توانمندى موشکى و نظامى يا قابليت دستاندازى به منافع امريکا و غرب در منطقه نيز هستند که بيشتر به نوعى خودزنى شباهت دارد. لذا توان تعيين مقررات بازى يا بلوف زنى ما بشدت محدود است. وقتى به موضع متهورانه اخير نيز مىرسيم که براى از سرگيرى مذاکرات آنچنان شرايطى گذاشتهايم به نظر مىرسد که ما داريم بازى دلخواه ايشان را انجام مىدهيم: تحريک ايران به در پيش گرفتن روشهاى سختگيرانه يا در واقع دشوار کردن راهحلهاى ساده! در واقع ما در حال از دست دادن خويشتندارى خود هستيم و راه فرار به جلو را در پيش گرفتهايم و به سرعت به سه کنجى که دام امريکا در آن گسترده شده است نزديک و نزديکتر مىشويم.
در چنين شرايطى هرگونه سختگيرى در ادامه بدون چالش حل و فصل اختلافات تائيد کننده موضع طرف مقابل مبنى بر عدم حسن نيت ما در روند کارها از ديد جامعه جهانى تفسير خواهد شد و جبهه محدود ما را ضعيفتر خواهد کرد. لذا نبايستى اجازه هيچ توقفى در ادامه مذاکرات داده شود در عين حال که بايستى تلاش نمود مذاکرات بر سر مسائل عينى و ملموس محدود گردد و به حوزه هاى ارزشى و مبهم که امکان توافق بر سر آنها مشکل است وارد نشويم. در واقع بازى با حاصل جمع مثبت که هر کدام از طرفين به طور نسبى به اهداف خود برسند و نه با حاصل جمع صفر که امکان هماهنگى و همکارى را از بين مىبرد. بدين ترتيب هنر ديپلماسى ايجاب مىکند در اين روند براى جبران خلاء ها و کمبودهاى چانهزنيمان برخى توانمنديهاى موجودمان را برجسته کنيم و طرف مقابل را در مقابل گزينههاى ديگرى نيز قرار دهيم. مثلا به جاى گذاشتن همه تخم مرغهايمان در سبد روسيه، چراغ سبزى در تمايلمان براى تضمين تامين انرژى اروپا نشان دهيم. با اين کار ضمن اينکه آزادى عمل روسها در برخورد سليقه اى با مسائل ايران از بين می رود بين امريکا و اروپا نيز فاصلهاى خواهيم انداخت. و يا از سويى ديگر با حسن نيت تمايلمان را به غرب جهت همکارى در حل بحران اقتصادىاش با استفاده از پتانسيلها و امکاناتمان ابراز داريم. اينها هنرهاى واقعى ديپلماسى با ابزار متعدد اقتصادى و سياسى است که مىتواند نتيجهاى بهتر از تهديد و سرسختى در مذاکرات داشته باشد. به اينها ديپلماسى ارتباط در مذاکرات سياست خارجى و چانه زنى ها گفته مىشود. اگرچه شروطى که اخيرا ايران اعلام کرده نيز به نوعى سياست ارتباط است اما به نظر نمىرسد نقش سازنده در موفقيت مذاکرات داشته باشد.
علی اکبر کیانی
نظر شما :