مرگ مولف
نویسند: احسان موسوی خلخالی مترجم دو اثر از نصر حامد ابوزید
اين بار آنچه نام نصر حامد ابوزيد را در صفحهى اول روزنامهها آورد سفرش از اين جهان بود، از ميان مردمى که او را به 15 سال تبعيد از زادگاهش واداشته بودند. همسرش دکتر ابتهال يونس اعلام کرد که او روزدوشنبه 6 اکتبر در بيمارستانى در قاهره درگذشته است. علت وفاتش ويروسى بود که حدود دو هفته پيش در سفر اخيرش به اندونزى به آن مبتلا شده بود و پزشکان از شناسايى و درمان آن عاجز مانده بودند. و او ترجيح داده بود که آخرين سفرش نه به هلند، تبعيدگاهش، که به مصر، زادگاهش، باشد. او ديروز بعد از ظهر در روستاى قحافه در نزديکى طنطا در مقبرهى خانوادگى به خاک سپرده شد.
مرگ او اما بى شک هجرتى است از ميان مردمانى که دوستشان نمىداشت که خود در مصاحبهاى گفته بود بيش از آنکه از تبعيد به جايى رنج برد از اينکه به زمانهاى خاص تبعيد شده ملول است و اين را از آن تلختر دانست.
او در خانوادهاى تهىدست در روستاى قحافه زاده شد. در نوجوانى پدرش را از دست داد و ناچار شد براى فراهم کردن هزينههاى خانواده مشغول به کار شود. براى همين ناچار شد به هنرستان رود و در سيمکشى ساختمان مشغول کار شود. او خود در سخن از اين دوره از مادرش ياد مىکند که چگونه با مشکلات دست و پنجه نرم مىکرد و تلاشهاى خود دربارهى حقوق زنان را تحت تأثير همان روحيات مادرش مىدانست.
تا دههى 1970 او مشغول همين کار فنى بود تا اينکه برادرانش سروسامانى يافتند و او فرصت يافت که علايق علمى خودش را دنبال کند. در سال 1972 با درجهى ممتاز از دانشگاه قاهره ليسانس ادبيات عرب گرفت. بعد از آن در مقطع فوق ليسانس از پاياننامهى خود با عنوان رويکرد عقلانى در تفسير قرآن دفاع کرد. پاياننامهى دکتراى او هم دربارهى روشهاى تفسيرى ابن عربى بود با عنوان: فلسفة التأويل.
در همين حال در مراتب دانشيارى و استادى دانشگاه نيز ارتقا پيدا مىکرد و چند جايزهى علمى نيز برنده شد. نخستين آنها جايزهى عبدالعزيز الاهوانى در علوم انسانى و ديگرى مدال افتخار فرهنگى از رئيس جمهور تونس در سال 1994. در همين سال بود که براى ارتقا به سطح استادى کتاب «نقد گفتمان دينى» را ارائه کرد که در آن به نقد تفکرات بنيادگرايانهى سيد قطب و نيز ادعاهاى اسلام مارکسيستى پرداخته بود. عبدالصبور شاهين، يکى از اعضاى هيئت بررسى، در گزارش خود ابوزيد را کافر دانست. و اينجا بود که بزرگترين بحران در زندگى ابوزيد و احتمالا در حيات علمى دانشگاههاى قاهره رخ داد. اين بحران که رنگ و بوى ايدئولوژيک گرفته بود از دانشگاه قاهره به مساجد مصر منتقل شد و عبوالصبور شاهين در سخنرانىاى در نمازجمعه در مسجد عمرو بن عاص او را کافر خواند. بدينسان بود که ابوزيد به نماد رويارويى بنيادگرايى با تفکر عقلانى تبديل شد.
سرانجام مخالفان ابوزيد توانستند کار را به دادگاه قضايى بکشانند و از دادگاه خواستند حکم جدايى او از همسرش را به جرم ارتداد صادر کند. از ابوزيد خواسته شد که توبه کند و شهادتين بگويد اما او چنين چيزى را نپذيرفته بود که کارى نکرده بود که از دين خارجش کرده باشد. دادگاه هم پس از بررسى موضوع حکم جدايى او از همسرش را صادر کرد. اين حکم جنجالى بزرگ به پا کرد و رئيس جمهور مصر ناچار شد براى حل موضوع حکم را باطل اعلام کند اما ديگر آب رفته به جوى بازگشتنى نبود، عرصه چنان بر ابوزيد تنگ شد که دعوت دانشگاه ليدن هلند را پذيرفت و از بيم جان به آن کشور هجرت کردو هجرتى که خود و همگان آن را تبعيد مىدانستند. در هلند، که پيش از آن تجربهاى مشابه را با اسپينوزا از سر گذرانده بود، کرسى ابن رشد به ابوزيد داده شد و جالب اينکه اين کرسى با نام عربىاش ايجاد شده بود نه نام لاتينى معروفش در غرب. ابوزيد در نخستين حضور آکادميکش در هلند سخنرانى خود را با بسم الله آغاز کرد. و مرحلهى جديدى از توليدات فکرى و عقلانى ابوزيد آغاز شد که از جملهى آنها مشارکت در تدوين دائرة المعارف قرآن چاپ دانشگاه بريل است. او در سال 2002 برندهى جايزهى «آزادى عبادت» از مؤسسهى ايانور و تئودور روزولت» شد. در سال 2005 نيز جايزهى ابن رشد در انديشهى آزاد به او اختصاص داده شد.
ابوزيد به مسئلهى نوانديشى دينى در جهان اسلام توجه فراوان داشت و خواستار ايجاد منظومهاى از تلاشهاى نوانديشان اسلامى بود. او در مصاحبههاى خود مکررا از کسانى که حوزهى نوانديشى اسلامى را به جهان عرب محدود مىکنند انتقاد مىکرد و در همين راستا روابطى با نوانديشان ايرانى و به خصوص اندونزيايى داشت و چند سفر جنجالانگيز نيز به اندونزى کرده بود.
او سال گذشته پس از پانزده سال به کشورش بازگشت و در يک فستيوال فرهنگى ـ هنرى سخنرانى کرد و موضوع سخنرانى نيز بار ديگر موضوعى جنجالانگيز بود: هنر و گفتمان تحريمي. و بار ديگر بنيادگرايان عليه حضور او موضع گرفتند و سخنرانى را تا آستانهى آشوب کشاندند.
همهى کسانى که با او تماسى داشتهاند از فروتنىاش سخن گفتهاند. نگارنده خود پس از ترجمهى کتاب «چنين گفت ابن عربى» (انتشارات نيلوفر، 1383) در نامهاى از او خواستم مقدمهاى براى ترجمهى فارسى اين کتاب بفرستد. او بى هيچ سؤال و چشمداشتى ضمن تشکر وعدهى ارسال مقدمه را داد و مدتى بعد متنى فرستاد که در کتاب چاپ شده است و نشان مىدهد که او با اوضاع سياسى و فرهنگى ايران آشنايى بسيار داشته و آن را پيگيرى مىکرده است.
روانش شاد.
نظر شما :