لبنان من

۰۸ مهر ۱۳۸۶ | ۱۰:۵۳ کد : ۷۵۵ اخبار اصلی
نویسنده خبر: دکتر نسیم الخورى
مقاله‌اى از مدير مسئول مجله المستقبل لبنان برای دیپلماسی ایرانی
لبنان من

دو فقير لبنانى در جايى نشسته بودند و به هم مى‌گفتند، آيا راهى وجود دارد تا از اين تنگنا در آييم. اولى پيشنهاد داد، بله به آمريکا اعلام جنگ دهيم. در آن هنگام کشورهاى بزرگ جهان هم درگير جنگ ما مى‌شوند و در مى‌يابند که بايد به لبنان کمک کنند. دومى پاسخ داد: خوب اگر لبنان بر آمريکا پيروز شد چى، تکليف ما چيست، از کجا نان و آب بياوريم؟

 

 

سال‌هاى سال است که ملت لبنان با خطر و ترس از دخالت کشورهاى خارجى در امور داخليشان به حيات خود ادامه داده‌اند. به اعتقاد من مسئله لبنان بسيار بزرگتر از مسئله جايگاه رياست‌جمهورى يا مشارکت در دولت است. با توضيحات بيشتر درباره پديده‌هاى دنيا بهتر مى‌فهميم که چرا اين مسائل به راحتى فراموش مى‌شوند.

 

سال‌ها پيش جنگ جهانى دومى به وقوع پيوست که باعث بروز جنگ‌هاى قومى در برخى مناطق شد و کشورهاى تازه‌اى همچون لبنان عزيز ما به وجود آمد. در اين ميان سازمان ملل نيز تشکيل شد تا چارچوب جهانى را براى فعاليت‌هاى سياسى کشورهاى جهان تعريف کند. اما امروزه اتفاقات ديگرى نيز افتاده که تحولات را از اين سادگى و پيش پا افتادگى خارج مى‌کند.

 

اکنون زمانى است که ديگر روسيه جزو پيمان ورشو نيست. اروپا ديگر نقش چندانى در حيات کشورها به ويژه کشورهاى خاورميانه و آفريقا ندارد و ديگر از توان اقتصادى و سياسى بالا براى سلطه بر ديگر کشورها برخوردار نيست. اين موضوع باعث شده تا ايالات متحده بتواند از اين فرصت استفاده کرده و جانشين سلطه‌خواهى اروپايى‌ها در معادلات شود.

در اين ميان بر روى قدرت چين نيز نمى‌توان حساب کرد. زيرا چون نه قدرت نظامى در خور قدرت تدافعى دارد و نه از نفوذ داخلى در خور توجهى بر خوردار است. براى مثال چين تنها 500 کلاهک هسته‌اى دارد در حالى که ايالات متحده صاحب 10 هزار کلاهک هسته‌اى است. موضوعى که توازن قواى جهانى را به وضوح نشان مى‌دهد.

 

از زمان جنگ جهانى اول که ايالات متحده انزجار خود را از آن جنگ ابراز مى‌کرد تا به امروز که هر آنچه انجام مى‌دهد در راستاى پيشبرد منافعش است، فاصله بسيارى است. واشنگتن هنوز نتوانسته در تصفيه حساب‌هاى خود با ديگر کشورهاى جهان راضى به خانه بازگردد. پس از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى ايالات متحده در تمام نقاط جهان نفوذ کرد و اين باعث شد تا توازن قوايى که در سابق در سطح جهان حکم‌فرما بود، از بين برود.

 

بنا بر اين شايد اين سئوال پيش بيايد که پس چرا هنوز گروه‌هاى تدافعى محلى هنوز حرف از پيروزى بر آمريکا يا شکست آن در سخنرانى‌هاى روزانه خود مى‌زنند که البته بيشتر اوقات نيز به خرافه‌گويى و قضاوت سريع بى‌خردانه متهم مى‌شوند!

شايد بتوان گفت، لبنان هم اکنون در چاله «جهانى شدن» ايالات متحده که رفته رفته مى‌رود تا به دغدغه نخست تمام کشورهاى جهان تبديل شود، گرفتار شده است.

 

اما در پاسخ به آن سئوال بايد بگويم به نظر من اگر «امپراطورى» آمريکا بخواهد تمام مرزهاى خاورميانه را در نوردد و بر مرده و زنده اين منطقه از درياى سرخ گرفته تا درياى مديترانه و درياى سياه حکمرانى کند، خود را رو در رو با اسلام و مسلمينى قرار خواهد داد که قدرتش فراتر از تمام بمب اتم جهان است.

 

 مسلمانان خاورميانه که بر ثروت‌هاى زمينى نيز تسلط دارند، يک درگيرى ابدى را در جهان به وجود خواهند آورد که به تنهايى تمام فعاليت‌هاى کره زمين را تحت تاثير قرار داده و نهايت آن تنها خون قرمزى است که به درگيرى‌هاى فکرى، ايدئولوژى، فلسفى و تاريخى روز به روز مى‌افزايد. اينجا ديگر درگيرى رسانه‌اى نيست بلکه يک درگيرى تمام عيارى است که کشورهاى اسلامى را درگير يک آتش جنگ فراگير مى‌کند.

 

اگر آمريکا به فکر آن است که اتفاقى بيافتد تا مسلمانان به ويژه اصولگرايان نام آن را به نيکى ياد کنند، فکر باطلى در سر مى‌پروراند زيرا خود راه را بر اين قضاوت بسته است و پافشارى آمريکا بر اين بسته ماندن درها به آنجا رسيده که مسلمانان راهى جز جهاد در برابر آن نمى‌بينند و بر مبارزه با آمريکا تاکيد مى‌کنند.

افراد بسيارى هستند که همانند «هنرى کسينجر» داد سخن از خاورميانه دوم سر داده‌اند و بر شدت اين رو در رويى‌ها افزوده‌اند. طبيعتا عمو سام براى خروج از اين تنگنا حساب‌ بسيارى بر روى فرزندان موسى کرده است به گونه‌اى که رابطه آمريکا و اسرائيل اکنون بيشتر به يک رابطه قطع‌نشدنى وکيل و موکل شبيه است تا يک رابطه سياسى ديپلماتيک. آمريکا اکنون تنها از دريچه مبارزه با تروريسم به اعراب خاورميانه مى‌نگرد.

 

در سايه چنين بينشى و در حالى که دنيا چنين درگيرى‌هايى دارد، چگونه مى‌توان توقع داشت لبنان و خود حکومت آن درگير جنگ و تروريسم و مبارزه با مزدوران آمريکا نشود؟ آينده کشورى هم‌وزن لبنان که در نقطه عطف استراتژى ايالات متحده قرار دارد اصلا چه ارزش و معنايى مى‌تواند داشته باشد؟

 

اگر چيزى جز اين بگوييم تنها يک تريبون رسانه‌اى تشکيل داده‌ايم که در آن مى‌خواهيم يک گزارش پر مغلطه و گزاف را به خورد ديگران بدهيم. در هر فرهنگ استراتژى يا سياسى اهتمام و تلاش براى پرداختن به چنين مسائلى بيشتر مورد توجه قرار مى‌گيرد تا درباره سياست‌هاى کلى جهان اما در لبنان بيشتر هم‌وطنان من به آن به عکس آن عمل مى‌کنند. گمان نمى‌کنم تعداد کسانى که بيش از رسيدگى به امور جهان به فکر رسيدگى به امور داخلى لبنان باشند از تعداد انگشتان دست تجاوز کند.

در فيلم‌هاى شبکه «ديسکاورى» ديده‌ام که شير زخمى از حضور مگس بسيار منزجر مى‌شود با اين وجود دمش را به شکل درخت در مى‌آورد تا مگس بر روى آن بنشيند. گمان نمى‌کنم ارزش لبنان از اين هم‌زيستى طبيعى کمتر باشد ولى با اين حال هر روز شاهد کشتار از داخل و خارج هستيم. آخر چرا؟ براى چه؟

 

بايد در کمال تاسف بگويم اين گفته‌ها چيزى جز جوهرى بر روى کاغذ درباره کشورى که با وجود آن که يکى از زيباترين کشورهاى آسيا است و طوايف مختلف در آن عجين شده‌اند و افکار و انديشه‌هاى موجود در آن از تمام فصول رنگارنگ خاورميانه هم پيش‌ترند، بيش نيست. زيرا دولتمردان ما همچنان بر تکرار خطاهاى تاريخى خود اصرار دارند و از آن عبرت نمى‌گيرند.

 

ما دستمان کوتاه است. دوست عزيز ما اسلحه‌اى جز ابراز تاسف و متن‌هاى اين چنينى و اعلام جنگ به آمريکا نداريم.     

دکتر نسیم الخورى

نویسنده خبر


نظر شما :