روسیه و امریکا؛ فضای ارتباطی روان و شباهتهای فراوان
اوراسیای مرکزی سی وششمین نشست علمى خود را با عنوان"تحولات جاری در روابط فدراسیون روسیه وایالات متحده (با تاکید بر سپردفاعی موشکی)" در محل دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزارکرد. در ابتدای این نشست خانم دکتر الهه کولایی که مدیریت این برنامه را بر عهده داشت گفت: شواهدی که برای احیای نقش جهانی روسیه شاهد بودیم برای ما که با این کشور همجوار هستیم اهمیت بسیار زیادی دارد، هرچند بخشی از مرزهای طولانی ای که با این کشور داشتیم به جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز اختصاص پیدا کرده است اما همچنان روسیه به ویژه با در نظر گرفتن رویکردهایی که بر سیاست خارجی ما حاکم است اهمیت ویژه ای برای ما دارد.
در ادامه سخنان دکتر سجادپور را می خوانید.
بحث سامانه دفاع موشکی در مناسبات امریکا و روسیه بخشی از بحث امنیت بین المللی و بسیار حائز اهمیت است. روابط روسیه و امریکا لایههای تاریخی و معاصر گوناگون و گستردهای دارد و قطعا یکی از لایههای جدی، لایه امنیت بین المللی و مباحثی است که به موضوعات موبوط به اینکه چه تهدیداتی در جهان وجود دارد و این تهدیدات چگونه باید مدیریت شود باز میگردد.
بنابراین با توجه به این زاویه دید، یعنی امنیت بین المللی در روابط روسیه و امریکا من با تمرکز بر این مساله در چشم انداز کلی روابط روسیه و امریکا بخصوص در دوران باراک اوباما به این تحولات نگاه کنم و سه سوال را پاسخ میدهم: اول اینکه چه تحولاتی رخ داده است؟ چرا؟ و چه چشم اندازی در پیش رو این روابط وجود دارد؟
در پاسخ به اینکه چه تحولی رخ داده است در ابتدا باید اشاره کنم که فضای روابط امریکا و روسیه آرامتر شده است. فضا در سیاست نقش تعیین کنندهای دارد و در روابط این دو کشور همواره فرازهای و نشیب بسیار گوناگونی وجود داشته است که البته در تابستان سال 2008 به دلیل مساله گرجستان یک مقداری این فضا سنگینتر شد.
ولی در کل امروز این فضا بین دو کشور روانتر شده است و در کار سیاست خارجی، فضا، تقش تعیین کنندهای دارد. با به روی کار آمدن اوباما و رفتن بوش نه تنها در روابط روسیه و امریکا، بلکه در مجموعه روابط خارجی امریکا یک فضار روانتری ایجاد شده است. در رابطه با روسیه به طور اخصتر این فضا به وجود آمده است و این فضا بر پدیده دوم، یعنی گسترش مناسبات دوجانبه تاثیر گذاشته است.
با سفر اوباما به روسیه در تابستان گذشته تعداد موافقت نامه های دو جانبهای که امضا شد و تعداد افرادی که در این سفر اوباما را همراهی کردند و نوع موافقت نامههایی که انجام گرفت قابل ملاحظه است.
اگر لیست کوتاهی از مشورتها و تماسهای دوجانبه ارائه دهیم - از زمانی که اوباما و تیم جدید در کاخ سفید مستقر شدند- میبینیم به هر شکلی روسای جمهور جدید امریکا و روسیه در هر موقعیتی با هم ملاقات کردهاند. ملاقات اولشان در لندن در ماه آوریل است که ملاقات بسیاری کلیدی بود. همچنین ملاقات بعدی در حاشیه اجلاس گروه 20 بود اما جدی ترین ملاقات در سفر اوباما به مسکو صورت گرفت.
ملاقات دیگری در سنگاپور در حاشیه کنفرانس اپک انجام شد و ملاقات دیگری که از تحلیلگران ایرانی کمتر به آن پرداختند و مورد توجه قرار نگرفت و من به آن اشاره خواهم کرد، ملاقات این دو در حاشیه اجلاس سران عضو شورای امنیت در اول مهرماه بود که یک قطعنامه مهم ویژه 87 را آنجا به امضا رسید و همینطور ملاقات اخیری که در اجلاس تغییر آب و هوا کپنهاک داشتند نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. در این ملاقات ها و دیدارهایی که انجام شد بحث بر سر توسعه روابط دو جانبه و رفتن به سمت همکاریهای گسترده بوده است.
بنابراین به دو تحول در این مدت اشاره کردم یکی فضای روابط و دیگری گسترش روابط دو جانبه است.
سومین نکته که بیش از سایر موارد در بحث روابط دو کشور اهمیت دارد، بحث مسائل خلع سلاح و مسائل مربوط به نگرش های بین المللی است که درکمتر از یکسال اخیر، پیشرفتهای قابل ملاحظهای در این حوزه از مناسبات ایجاد شده است که سپر دفاع موشکی و حل و فصل و مدیریت نسبی آن در پرتو این مساله است. اما باید به بررسی اینکه چه اتفاقاتی بین دو کشور افتاده است برسیم. در ملاقات مدودف و اوباما در ماه اوریل در لندن اولین بیانیه صادر میشود که بر مسائل امنیت بین المللی متمرکز است که توافق دو طرف برای شروع مذاکرات موافقتنامه جدیدی برای جایگزینی استارت در مورد کاهش سلاحهای هستهای است. پس از آن سخنرانی اوباما در پراگ است که اعلام میکند که دنیا در زمینه سلاحهای هستهای و امنیت بین المللی وضعیت پیچیدهای پیدا کرده است و نیاز به همکاری بین المللی است تا بتوانیم امنیت هستهای دنیا را تامین کنیم و این مگر با همکاری روسیه امکان پذیر نیست.
در ادامه این تعاملات مراحل برای تمدید قراداد بین دو کشور برای موافقت نامهای که در آخرین هفته سال 2009 برای کاهش تسلیحات هستهای رو به اتمام بود آماده شد.
اما مهمتر از آن قطعنامه 1887 شورای امنیت است، باید توضیح دهم که در طی 64 سال گذشته در سازمان ملل، فقط 5 بار اعضای شورای امنیت در سطح سران تشکیل جلسه دادهاند و یکی از آنها در ماه سپتامبر بود. در این اجلاس که دو ساعت هم بیشتر به طول نمیانجامد، تمامی اعضای شورای امنیت در سطح سران در آن شرکت دارند.
در این جلسه با حضور سران قطعنامهای تصویب میشود، این قطعنامه در ارتباط با امنیت هستهای جهان است که به سفت و سختتر شدن سامانه امنیت بین المللی در گسترش سلاح هستهای خواهد انجامید. ذکر این نکته ضروری است که این قطعنامه عملی نخواهد شد، مگر با همکاری امریکا و روسیه که محور اصلی شکل دهنده نگرشهای آنها ست.
در حال حاضر هم سوای این قطعنامه در ماه آوریل سال آینده امریکا کنفرانسی را در سطح عالی و سران در امریکا راه اندازی خواهد کرد که در ارتباط با امنیت و کنترل مواد و نه سلاحهای هستهای است.
از دیگر تحولاتی که رخ داده است باز شدن و گشایش مذاکرات مربوط به کنفرانس خلع سلاح در ژنو است که برای 9 سال به حالت تعطیل در آمده بود چرا که امریکا با کنوانسیون جدیدی موافقت نمیکرد ولی به خاطر تحولاتی که در روابط روسیه و امریکا اتفاق افتاده موافقتنامه جدیدی به عنوان Fmcity در حال تنظیم است که به صورت جدیدی در مورد آن مذاکره می شود، اینها تحولات کمی نیست. مجموعه این موارد نشان دهنده یک دگرگونی در روابط امریکا و روسیه هم از نظر فضا و هم از نظر روابط دوجانبه و هم از نظر روابط چندجانبه و مهمتر از همه از نظر امنیت بینالمللی است.
سؤال اولی که مطرح میشود این است که چرا این اتفاق افتاده است؟
در مرحله اول این اتفاق به خاطر نگرش تیم جدید امنیت خارجی امریکا و در رأس آنها اوباما است. اوباما از ابتدا نگرش جدیدی را در مورد نحوه تعامل با روسیه و مسئله امنیت بینالمللی دنبال کرده است.
اوباما قبل از اینکه رئیس جمهور شود این بحث را مطرح کرده بود که تهدیدات جهانی مشترک است و ما برای مقابله با تهدیدات بینالمللی در سطح جهان چارهای جز همکاری با روسیه نداریم و به محض رسیدن به کاخ سفید این برنامه را دنبال کرده است، ولی این پدیده صرفا به فرد خاصی وابسته نیست.
کسانی که در امریکا در سیاست خارجی و امنیت ملی به قدرت رسیدهاند از گروه معروف متمایلین به بحث خلع سلاح هستهای بینالمللی هستند و یک گروه لابیجدی هستند که میشود در رابطه با تکتک آنها بحث کرد و گرایشاتشان را مطرح کرد، چنین افرادی وارد کار شدهاند از آقای گری سایمون که اکنون به اصطلاح قیصر خلع سلاح در کاخ سفید شده است یعنی اوباما مسئله خلع سلاح را صرفا به شورای امنیت ملی یا وزارت خارجه به تنهایی واگذار نکرده و به تنهایی فردی را برای بررسی این موضوع معین کرده است.
یک مسئله جهانی در این حوزه در نگرش آنها وجود دارد چرا که پس از فروپاشی شوروی تجزیه و تحلیل عمدهای در امریکا صورت گرفت که تهدیدات موجود علیه امنیت امریکا ازچه سمتی و سویی است.
اجماع بحثی که اکنون در تمامی اسناد امنیت ملی امریکا منعکس شده بلا استثناست و در تمام نوشتههای استراتژیک امریکائیها وجود دارد این است که دیگر ما جنگ بین قدرتهای بزرگ را به عنوان عوامل تهدیدکننده نخواهیم داشت، یعنی اگر قرن هجدهم، نوزدهم و بیستم با دو جنگ جهانی تهدیدات اصلی به خاطر درگیری بین قدرتهای بزرگ مثل جنگ جهانی اول و دوم و جنگ بین دو ابرقدرت بود ما دیگر این مورد را نخواهیم داشت، حتی قدرت نوظهوری مثل چین هم خودش در پی ظهور آرام و بدون درگیری است و در این صورت مجموع شرایط امکان درگیری نظامی بین امریکا و چین را حداقل کرده، بنابراین تهدیدات از ناحیه دیگری است.
تهدیدات از ناحیه تغییری است که در مسائل امنیت بینالملی منجمله گسترش سلاحهای هستهای رخ داده و این هم چیزی نیست که از عهده امریکا به تنهایی برآید و به همین دلیل همکاری با روسیه بسیار کلیدی است.
تیم اوباما و خود او در این زمینه بسیار منسجم عمل کرده است، اوباما در ژانویه 2009 به قدرت میرسد در ماه نوامبر برنده میشود (تقریبا یک سال است) به فاصله دو ماه در اولین بیانیه خلع سلاح بین امریکا و روسیه که در سفر اوباما در لندن صادر شد به تفاهم میرسند، در این باره دقیقا 60 روز کار کارشناسی انجام شده بود و این 60 روز مبتنی بر کار نظری بود یعنی اول نظریهای وجود دارد و بعد عمل وجود دارد.
نکته دوم به تغییر در نگرش امریکا و خود روسیه باز میگردد، اگر تجزیه و تحلیل امریکاییها را مطالعه کنیم انتقادات قابلتوجهی نسبت به سیاستهای امریکا در قبال روسیه پس از فروپاشی شوروی در خود امریکا وجود داشت اینگونه گفته میشد که رفتار امریکا با روسیه رفتار تحقیرآمیزی بوده است و این رفتاری بوده است که بعضا در پی فروپاشی فدراسیون روسیه برای مهار بیشتر قدرت روسیه بوده است منتقدان معتقد هستند که ما نباید این رفتار را انجام میدادیم چرا که این رفتار با روسها رفتار درستی نبوده است حتی در دوره بوش این رفتار به اوج رسید، چرا که همزمانی داشت با بیاعتنایی کامل به روسیه به مناسبات جهانی و منطقهای و همچنین روسها در قضایای مربوط به افغانستان و عراق و جنبههای دیگر هم به طور کامل از کنار این قضایا رد شدند.
نوع زبانی که بوش در مورد روسیه به کار میبرد تحقیرآمیز بوده، حتی انتقاد به دوره کلینتون هم وارد است، کلینتون با وجود حفظ روابط ظاهری با روسیه و احترام در باطنبه آنها، آن احترام لازم راهبردی را برای روسها قائل نبود ولی تیم اوباما معتقد است که ما باید به روسیه به عنوان یک قدرت جهانی و نه یک کشور تحقیر شده سطح پائین نگاه کنیم چرا که روسیه به هر حال به عنوان یک ابرقدرت در دوره شوروی با آمریکا مذاکره کرده است این تغییر نگرش به نظر من در مناسبات دوجانبه فوقالعاده حائز اهمیت است.
نکته سوم در چرایی استحکام نسبی روسیه و اعتماد به نفس جهانی روسیه به علاوه اشتراک نظر روسیه در مورد مسائل امنیت بینالمللی است، این حسی که روسها در حال حاضر دارند، باعث شد بتوانند از مراحل اولیه بعد از فروپاشی بازسازی کنند. خصوصا در دوره پوتین که احترام فوقالعادهای در روسیه کسب کرد به خاطر اینکه روسیه را از بینظمی به نظم درآورد و با توجه به عنصر انرژی و حفظ مواضع استراتژیک روسیه و بازسازی سلاحهای نظامی، روسیه را یک استحکامی داد و باعث شد که روسیه در موضع ضعف استراتژیک قرار نداشته باشد.
روسها هم در اسناد امنیت ملی خود مثل امریکا حرف میزنند، در حالی که هژمونی امریکا را در دنیا نمیخواهند و دنبال یک نظام چند قطبی هستند و نظام یک قطبی و نظام متمرکز امریکا را نمیپسندند اما در نگرش امنیت بینالمللی شباهتها بین این دو کشور زیاد است.
آخرین سند امنیت ملی روسیه که حدود کمتر از شش ماه قبل چاپ شد، منعکسکننده این نگرش است و تلفیق این نگرش با نگرش امریکاییها این نوع تعاملات بینالمللی را باعث شده است، پس پرسیده میشود چرا این اتفاق افتاده است چرا که مشخص شد در واقع ما به نقش ایده، نقش کارگزار، نقش نخبگان و نقش استحکام ساختارها باید در مسئله چرایی تحول در رابطه امریکا و روسیه توجه کنیم.
پیامدهای آن چیست؟
پیامدهای آن این است که اولا فضای عمومی مناسبات امریکا و روسیه حداقل در ظاهر بهتر خواهد شد، در پیام مدودف برای سال جدید اظهار کرد سالی که گذشت، در روابط آمریکا و روسیه سال خوبی بود و احتمالا این ادامه پیدا خواهد کرد و مناسبات دو و چند جانبه گسترش قابل توجهی خواهند یافت. خصوصا اگر در نظر بگیریم که یکی، دو نهاد بین المللی در مدت اخیر قوت گرفتهاند.
نکته دوم در این باره منافع استراتژیکی مشترک است که وجود خواهد داشت ولی تضاد منافع استراتژیک هم در کنار این است که مطرح میشود، ما با یک تصویر سیاه و سفید روبهرو نیستیم، تصویر خاکستری است و منافع روسیه در بسیاری از موارد این نیست که حتما امریکا به اهدافش برسد.
با وجود فضای عمومی نسبی بهتری که ایجاد شده، فرض کنید در قضیه افغانستان آیا واقعا روسیه خواهان پیروزی همهجانبه امریکا در افغانستان باشد؟ از نظر استراتژیک نه، آیا خواهان شکست امریکا از طرف طالبان هستند؟ آن هم نه، بنابراین میبینید که حوزه منافع استراتژیک در چانهزنیهای مختلف وارد خواهد شد. حتی در مورد تصویب قطعنامه ضد ایرانی روسها در عین همراهی با امریکا باعث شد که در مدت اخیر فشار روسها در غالب تعاملاتشان با آمریکا به ایران بیشترشود ولی در مواردی صلاح استراتژیکی روسیه نیست که امریکا هر نوع قطعنامهای را که میخواهد در مورد هر کشوری در شورای امنیت بیاورد، سریع تصویب شود. همانطور که در سالهای گذشته روسها به همراه چینیها دو قطعنامه را وتو کردهاند، چرا که هر دو ماهیت حقوق بشری داشتند روسیه و چین با آوردن قطعنامههای حقوق بشری به شورای امنیت مخالفند هرچند آن دو قطعنامه در مورد چین و روسیه نبود و در مورد برمه و زیمبابوه بود ولی در هر دو مورد چین و روسیه بهطور مشترک این قطعنامه را وتو کردهاند.
ولی در کل با وجود برخی اختلاف نظرها حوزه تضاد منافع استراتژیک و چانهزنی در این مورد هم جلو خواهد رفت سپر دفاع موشکی هم بخشی از این چانهزنیها خواهد بود. آخرین پیامد هم این است که قطعا مسئله خلع سلاح هستهای در دنیا شدت و قوت بیشتری میگیرد، کنوانسیونهای بیشتر و نظامهای راستی آزامایی بیشتری شکل میگیرند، آمریکا و روسیه هم سعی میکنند هژمونی هستهای نظامی خود را در دنیا حفظ کنند و حتی کشورهای دیگر را با دارندگان سلاح هستهای تا جایی که امکان دارد در مراحلی که هستند متوقف کنند. اما در مجموع نتیجه تعاملات این دو کشور در آینده گسترش همکاریهای چندجانبه خلع سلاحی در حوزه همکاریهای بینالمللی است.
نظر شما :