11 سپتامبر؛ پرل‌هاربر شماره دو

۲۷ شهریور ۱۳۸۶ | ۰۸:۲۱ کد : ۶۶۷ اخبار اصلی
با گذشت شش سال از حادثه 11 سپتامبر، پیامدهای حملات تروریستی این روز همچنان روح و روان مردم آمریکا و کنترل سیاست‌های خارجی این کشور را در قبضه خود دارد و به عقیده تحلیلگران این پدیده همچنان در خاطر مردم آمریکا باقی خواهد ماند.
11 سپتامبر؛ پرل‌هاربر شماره دو
با گذشت شش سال از حادثه 11 سپتامبر، پیامدهای حملات تروریستی این روز همچنان روح و روان مردم آمریکا و کنترل سیاست‌های خارجی این کشور را در قبضه خود دارد و به اعتقاد تحلیل‌گران، این پدیده در چند سال آتی نیز به حضور خود در خاطره مردم آمریکا و سلطه‌اش بر سیاست‌های خارجی این کشور ادامه خواهد داد.

در این راستا، مقایسه رویداد 11 سپتامبر با حمله به پرل‌هابر در اوایل جنگ جهانی دوم و همچنین توجه به بار سیاسی که شهردار سابق نیویورک با اتکا به آن خود را برای کاندیداتوری حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری سال 2008 نامزد کرده است می‌تواند به روشن شدن دلیل این مساله کمک کند که چرا پدیده 11 سپتامبر در سال‌های آینده نیز به عنوان یک پدیده زنده به حیات خود در ذهن مردم و سیاست‌های دولت آمریکا ادامه می‌دهد.

 

حمله غیر مترقبه ژاپنی‌ها به بندر پرل‌هابر در منطقه اقیانوسيه هاوایی (که شباهت‌های زیادی با مساله 11 سپتامبر دارد) از یک سو می‌تواند در برگیرنده این گمان باشد که رویداد 11 سپتامبر نیز مانند حمله به پرل‌هاربر به عنوان یک عارضه روانی اجتماعی ناشی از وحشت از یک خطر بزرگ، ذهنیت مردم آمریکا را حداقل برای دو دهه به خود مشغول خواهد داشت. از سوی دیگر همه‌گیری چنین ذهنیتی زمینه فعالیت و بهره‌برداری‌های خاص سیاسی را پدید ‌می‌آورد که در نتیجه این فعالیت‌های خاص منافع دراز مدت‌تر پدید می‌آیند و در یک زنجیره بسته، اشخاص با نهادهایی که از این منافع بهره‌برداری می‌کنند به تداوم بیشتر این ذهنیت که متضمن سودآوری آن‌هاست، کمک می‌کنند.

 

دو موتزیو، استاد کالج باروک در نیویورک اخیراً در مصاحبه‌ای با رویترز به مناسبت شش‌مین سالگرد حادثه 11 سپتامبر به ممنوعیت سخنرانی‌های سیاسی در سالگرد این واقعه در محل یادبود کشته‌شدگان مرکز تجارت جهانی در نیویورک اشاره کرد که امسال برای اولین بار توسط شهرداری نیویورک وضع شده است و گفت : «سخنرانی سیاسی ممنوع شده است و این را می‌توان آغاز نقصان و فراموشی واقعه 11 سپتامبر دانست. اما به عقیده من تا زمانی که جنگ علیه ترور و سیاست ترور وجود دارد حادثه 11 سپتامبر به عنوان نماد آن زنده خواهد بود.»

 

در حقیقت «جنگ علیه ترور» همان حرکت سیاسی است که با اتکا به تفکر پدید آمده بعد از 11 سپتامبر شکل گرفته و اکنون در اظهار نظر موتزیو به آن به عنوان مساله‌ای اشاره می‌شود که موجب «زنده ماندن واقعه 11 سپتامبر» می‌شود.

 

سناریوی تکراری

 

آمریکا هدف حمله قرار می‌گیرد، بیش از دو هزار نفر کشته می‌شوند، مردم غافلگیر شده‌اند، رئیس‌جمهور در پاسخ به این حملات فرمان حمله صادر می‌کند، آمریکا درگیر جنگ می‌شود.

 

این سناریوی مختصر برای افرادی که اخبار حادثه 11 سپتامبر و پیامدهای بعدی آن را دنبال می‌کردند بسیار آشنا است. اما نسلی مسن‌تر از آمریکایی‌ها که هنوز چیزی از پرل‌هاربر را به خاطر داشتند با دنبال کردن این سناریو در روزهای بعد از حملات 11 سپتامبر این طور به نظرشان می‌آمد که فیلمی قدیمی را دوباره تماشا می‌کنند.

 

7 دسامبر 1941 زمانی که هواپیماها و زیردریایی‌های امپراتوری ژاپن به اصلی‌ترین پایگاه نیروی دریایی ایالات متحده در اقیانوس آرام حمله کردند، گذشته از 2350 نفر تلفات ارتش آمریکا، کشته شدن 68 غیرنظامی، خسارات وارده به ساختمان اسکله‌ها و تاسیسات، و نابودی کامل رزم‌ناو آریزونا، تمام آن چه رخ داد رویای شیرین رئیس جمهور وقت، فرانکلین روزولت بود که به حقیقت پیوسته بود: متحدین به دست خود آمریکا را به حضور در جبهه متفقین دعوت کرده بودند.

 

نظرسنجی‌های انجام شده پیش از حمله پرل‌هاربر نشان می‌دهند که اکثر آمریکایی‌ها در آن دوران ترجیح می‌دادند کشورشان وارد جنگ جهانی نشود. در مقابل روزولت به رغم اعلام بی‌طرفی آمریکا سعی می‌کرد به بریتانیا کمک کند، اما به خاطر شرایط موجود خواست او به کمک‌های غیر نظامی محدود می‌ماند؛ کمک‌هایی مانند اعطای وام به بریتانیا و روسیه، و اسکورت نظامی کشتی‌های باری کشورهای متفق که به طور عملی دولت آمریکا را در موضع یک کشور متخاصم در برابر آلمان و متحدان‌اش قرار می‌داد.

 

علاوه بر این روزولت در دسامبر 1940 طرح اولیه استراتژی جدیدی را در قبال اروپا تایید کرده بود که در آن ورود آمریکا به جنگ جهانی در نظر گرفته شده بود. تمام این شواهد حاکی از این هستند که روزولت از مدت‌ها قبل خواستار پیوستن به جمع کشورهای متفق بود اما نمی‌توانست افکار عمومی آمریکایی‌ها را با خود همراه کند. اما پس از حملات پرل‌هاربر همه چیز تغییر کرد و دیگر بیرون ماندن از گود جنگ نوعی کفر سیاسی به شمار می‌رفت. تنها مشکل روزولت شاید این بود که او می‌خواست از دروازه اصلی وارد جنگ با آلمان شود اما وقایع به گونه‌ای رقم خورد که او از در پشتی با متحد آلمان، یعنی ژاپن وارد جنگ شد.

 

در نگاهی عمیق‌تر به شباهت‌های حوادث پرل‌هاربر و 11 سپتامبر، هنری بورک وند، استاد دانشگاه بوستون می‌نویسد: «پایان دوران تصور رویین‌تنی و آسیب‌ناپذیری آمریکا، قرار گرفتن شهرت رئیس جمهور در رابطه مستقیم با نحوه برخورد او با تهدید ، و افزایش و نمایش دادن اتحاد ملی در سراسر آمریکا از وجه تشابهات 11 سپتامبر و پرل‌هاربر بودند.»

 او به سخنان تحریک‌آمیز بوش در مراسم نیایش ملی که 14 سپتامبر همان سال، چند روز بعد از واقعه ترتیب داده شده بود اشاره می‌کند و پس از اشاره‌ای به جمله معروف روزولت پس از عملیات پرل‌هاربر که گفته بود «این روز تاریخی است که همیشه در بدنامی زنده خواهد بود» می‌نویسد که شباهت سخنان بوش و روزولت در جدی‌تر شدن مقایسه پرل‌هاربر و 11 سپتامبر نقش زیادی داشته است.

 

در نسخه قرن بیست یکم از حادثه پرل‌هاربر، افکار عمومی آمریکا که میلی به وارد شدن در درگیری‌های مستقیم در نقاطی مانند افغانستان و عراق را نداشتن، پس از واقعه 11 سپتامبر، جنگ گریزی را به نوعی تابوی سیاسی تبدیل کرد. در پی این حادثه جامعه آمریکا که پس از پیروزی مشکوک و کمرنگ بوش در انتخابات ریاست جمهوری میل چندانی به اتحاد زیر پرچمی نداشت که این رئیس جمهور بر دوش بگیرد، بار دیگر اتحاد ملی خود را به نمایش گذاشت و به این ترتیب آمریکا بار دیگر وارد جنگ شد.

 

چرا باید دشمن داشت؟

 

در گمان این که چرا بوش به آغاز چنین جنگی تمایل داشت پاسخ‌های گوناگونی داده شده است. مقابله با تروریست‌هایی که عامل تهدیدهای بعدی محسوب می‌شدند، و البته یافتن بن‌لادن که عامل اصلی تمام مشکلات به شمار می‌رود، پاسخی است که منابع دولتی آمریکا ترجیح می‌دهند. در مقابل دسته‌ای از مخالفان آمریکا به شیوه‌ای کلاسیک چپاول منابع کشورهای تحت اشغال را به عنوان دلیل مطرح می‌کنند.

 

پاسخ دیگری که به نظر معتدل‌تر می‌رسد حفظ هژمونی آمریکا در دوران پس از جنگ سرد است. ساموئل هانتینگتون در کتاب «برخورد تمدن‌ها و بازسازی نظم جهانی» که اواسط دهه 1990 منتشر شد پیش‌بینی کرد که در دوره پس از جنگ سرد، فرهنگ و هویت فرهنگی که در گسترده‌ترین تعریف خود به حوزه تمدن منتهی می‌شود، موضوع اصلی مناقشات آینده باشد و به همین علت مرز تمدن‌ها، و به ویژه مرز تمدن غرب و اسلام و مرز غرب و چین به عرصه اصلی درگیری‌ها تبدیل شود.

 

او با اشاره به ایدئولوژی اسلامی و تضادهای آن با ارزش‌های فرهنگی غرب، تمدن اسلام را دشمن اصلی تمدن غرب معرفی کرده و نبرد بزرگ دوران پس از جنگ سرد را بین این دو فرهنگ ترسیم کرده است و البته جای تعجب نیست که رهبری تمدن غرب را به آمریکا سپرده باشد.

 هانتینگتون در فصل پنجم از کتاب خود مدعی می‌شود که پیروزی تمدن غرب در نبرد با تمدن اسلام در گرو تعریف و تایید مجدد هویت غربی آمریکا و رهبریت این کشور در اردوگاه غرب است. این مساله همان چیزی است که می‌تواند هژمونی آمریکا را در دوران پس از جنگ سرد تضمین کند.

 

از طرفی دیگر هانتینگتون در مقدمه فصل اول این کتاب که چند سال پیش از حادثه 11 سپتامبر منتشر شده برای بیان علت نیاز به وجود درگیری‌ها و نیاز به وجود «دشمن» به دیالوگ یکی از شخصیت‌های رمان مایکل دیبدین با عنوان «دریاچه مرده» متوصل می‌شود و می‌نویسد: «بدون وجود دشمنان حقیقی، نمی‌توان دوستان حقیقی داشت. اگر از چیزی که نیستیم متنفّر نباشیم نمی‌توانیم چیزی را که هستیم دوست بداریم.

 این‌ها حقایقی قدیمی هستند که ما با درد و رنج دوباره آن‌ها را کشف می‌کنیم .... کسی که این‌ها را انکار کند، خانواده‌اش را انکار کرده، میراث‌اش را انکار کرده، فرهنگ و حقوق مسلم‌اش را انکار کرده، و حتی خودش را انکار کرده است.» هانتینگتون در ادامه به قلم خود می‌نویسد: «برای کسانی که در جستجوی هویت یا باز آفرینی قومیت خود هستند، وجود دشمن ضروری است.»

 

در این حال آمریکا کشوری است که از لحاظ جغرافیایی در خاک فرهنگ‌های بومی باستانی بنا شده، آغاز تمدن مدرن خود را وامدار اسپانیایی‌هایی است که ریشه مشترک آن را با کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی محروم و فقیر شکل می‌دهد، از لحاظ سیاسی و مدنی خود را بخشی از اردوگاه غرب و میراث‌دار تفکرات اروپایی می‌داند، و از لحاظ فرهنگی ملغمه‌ای است از فرهنگ‌هایی که تقریباً از تمام نقاط دنیا همراه مهاجران به این کشور راه پیدا کرده‌اند.

تحت این شرایط شاید بیش از هر کشور دیگری، آمریکا برای تعیین هویت خود نیازمند «دشمن» باشد؛ دشمنی که با حمله به خاک آمریکا به عنوان نماینده جهان غرب هیچ جای تردیدی برای وابستگی آمریکا به اردوگاه غرب باقی نگذارد و علاوه بر این با حمله به عمق خاک آمریکا اجازه حضور نظامی این کشور را در عمق استراتژیک قلمرو «دشمن» صادر کند.

 

از مزایای دیگر این دشمن جدید در مقابل دشمنی به نام ژاپن که از پس عملیات پرل‌هاربر قد علم کرد این است که تروریسم به حیطه جغرافیایی خاصی محدود نمی‌شود و جریان سیالی است که در طرز فکر واشینگتن در هر کجای مرزهای جغرافیای جهان اسلام می‌توان به دنبال آن گشت.

 

سهل انگاری؛ تعمدی یا غیر عمد؟

 

گذشته از این مساله شباهت دیگر پرل‌هاربر و 11 سپتامبر در این ادعا است که روسای جمهور وقت آمریکا در هر دو سانحه از وجود چنین تهدیدی اطلاع داشته‌اند و با نوعی سهل‌انگاری غیر قابل انکار به نوعی در چنین رویدادهایی سهیم بوده‌اند.

 

برخی گزارش‌های قدیمی که تا امروز فاش شده‌اند نشان می‌دهند که روزولت از تهدید قریب‌الوقوع ژاپن در ماه دسامبر اطلاع داشته ولی این تهدیدها را جدی نگرفته است. جان داور، تاریخ‌نگار آمریکایی با استناد به مدارکی از دستگاه اطلاعاتی آمریکا در آن زمان نشان می‌دهد که چگونه مسئولان آمریکایی با نوعی ساده لوحی غیر قابل باور ژاپنی‌ها را به لحاظ ساختار نژادی و فاقد توانایی انجام چنین حمله‌ای به خاک آمریکا می‌دانستند.

 آنها حتی اعتقاد داشتند که هواپیمای جنگنده صفر میتسوبیشی، توسط آلمانیها ساخته شده و توسط خلبان‌های آلمانی به پرواز درمی‌آید چرا که به عقیده آن‌ها ژاپنی به همان دلایل نژادی فاقد توانای کسب مهارت‌های لازم برای خلبانی بودند. دولت آمریکا تا امروز اجازه تحقیق درباره علت تحلیل‌های غلط از اطلاعات موجود در آن زمان را صادر نکرده است.

 

اما این مساله شباهت زیادی به خبری دارد که چند ماه پس از حوادث 11 سپتامبر فاش شد. خبر این بود: بوش از تهدیدهای غریب الوقوع تروریستی خبر داشته است. دولت بوش در پاسخ به این مساله اعلام کرد که اطلاعات به دست آمده از ارتباط‌های اطلاعاتی گنگ و کلی بوده و در هر صورت نمی‌توانسته موجب جلوگیری از حملات 11 سپتامبر شود.

اما در تحقیقاتی از بازار بورس که به منظور پیدا کردن هم‌دست‌های احتمالی بن‌لادن و القاعده انجام شده بود، تغییرات خاصی در شاخص سهام مشخص می‌کرد که عده قابل توجهی از سهام‌داران از هدف حملات تروریستی اطلاع داشته‌اند و البته همه این افراد از بستگان «بن‌لادن» هم نبوده و در نتیجه اطلاعات خود را از منبع دیگری دریافت کرده‌اند. بر اساس گزارشی که بلومبرگ نیوز در 18 سپتامبر 2001 منتشر کرده سه روز کاری قبل از وقوع حوادث 11 سپتامبر حجم مبادلات سهام متعلق به شرکت UAL، یکی از شرکت‌های مادر یونایتد ایرلاین (که چهار هواپیمای آن در روز سانحه ربوده شدند)، 285 برابر حجم متوسط مبادلات سهام این شرکت بوده است. یک روز قبل از این حوادث نیز فروش سهام AMR، یکی دیگر از شرکت‌های مادر این خط هوایی به 60 برابر متوسط روزانه سهام این شرکت رسید بی آن که هیچ توجیه منطقی دیگری داشته باشد. جرج بوش طبیعتاً اجازه تحقیق در این مورد را نیز صادر نکره است.

 

با توجه به شباهت‌های پرل‌هاربر و حادثه 11 سپتامبر، به نظر نمی‌رسد که این حادثه در سال‌های نزدیک آتی بتواند از تاریخ آمریکا و از عرصه جهانی کنار برود. پس از حمله پرل‌هارب تا اواسط دهه 1960 اکثر آمریکایی‌ها هنگام اسم بردن از ژاپنی‌ها معمولاً چند صفت توهین‌آمیز نیز با آن همراه می‌کردند و این در حالی بود که جنگ جهانی اول 15 سال قبل از آغاز این دهه به پایان رسیده بود. اکنون باید دید با گستره جنگ علیه ترور تاثیر حادثه 11 سپتامبر تا چند دهه دوام می‌آورد.

 


( ۲ )

نظر شما :