پاک شدن صورت مسئله از بحران هستهای
می توانیم تصور کنیم که بحران هسته ای ایران با ادامه روند کنونی و پذیرفتن طرح مذاکرت ژنو به طور کامل برطرف شود. همین طور می توانیم تصور کنیم که تهران پس از مدت کوتاهی بتواند غنی سازی کامل اورانیوم را در خاک خود انجام دهد و یا هر طرح مشابه دیگری که حق ایران را با نظارت های سخت گیرانه آژانس و جامعه بین المللی به رسمیت بشناسد. با این وجود موضوع بنیادی تری نیز وجود دارد که از دید قدرت های غربی و حتی جمهوری اسلامی ایران دور مانده است و آن این است که تا زمانی که توازن در خاورمیانه پدید نیامده بحران بی اعتمادی نمی تواند برطرف شود.
کانون سیاست خارجی ایران در خاورنزدیک یعنی مناقشات اسرائیل و فلسطین سخت متاثر از نابرابری استراتژیک میان ایران و چندی از دولت های عرب از یک سو و اسرائیل و متحدان عربش از سوی دیگر، آشفتگی عمیقی بر قلمرو استراتژیک ایران تحمیل کرده است که تبعات آن را می توانیم در تلاش های بی پایان ایران در حفظ دست یابی به والاترین تضمین های امنیتی ببینیم. بحران هسته ای با تمام پیچش هایش در حقیقت جوهره ساده ای دارد: هراس اسرائیل از اتمی شدن ایران. البته غرب نیز از اینکه ایران اتمی را در حوزه نفوذ خود بیابد سخت پریشان خواهد شد اما همان طور که در یک نوبت زبیگنیو برژنیسکی خاطر نشان ساخته بود، ایالات متحده می تواند ایران اتمی را بپذیرد همچنانکه توانست چین اتمی را قبول کند. این در شرایطی است که پذیرفتن ایران اتمی برای اسرائیل به منزله به جان خریدن ناامنی ابدی برای این کشور و ناکام ماندن طرح های هژمونیک آن در آسیای جنوب غربی است.
به همین سبب هیچ معلوم نیست که پس از سر گذراندن بحران کنونی، اقدامات طبیعی ایران در کسب امنیت و برقراری توازن استراتژیک با اسرائیل موجب فشارهای دوباره غرب بر ایران و آغاز بحرانی دیگر نشود. تقریبا همگان امروزه می دانند که در آینده نزدیک این اتفاق روی خواهد داد و بحران های زنجیره ای دیگری که از هرگونه تکاپوی ایران در بالا کشاندن تکنولوژیک، اقتصادی و امنیتی آن نشات می گیرد، به تکرار روزها و سال های پیشین خواهد انجامید. با توجه به این معمای بنیادین و روشن، این پرسش می ماند که چگونه باید با اصل مسئله بدون پاک کردن یا دور زدن آن مواجه شد. به گمان نگارنده طرح مذاکرات ژنو با همه مزایای آن در حل بحران و بن بست مذاکرات از این ضعف عمده رنج می برد که فاقد هر نوع ابتکاری در به میان کشیدن عدم توازن موجود در خاورمیانه بود. استراتژی منطقه ای ایران مبنی بر خاورمیانه عاری از تسلیحات هسته ای که به نظر می رسد در دوران دولت نهم به کلی از صحنه ادبیات دیپلماتیک کنار رفت، می توانست مبنای قابل قبولی برای سیاست خارجی هسته ای ایران بماند. متاسفانه فقدان برنامه ریزی دقیق در سیاست خارجی، پراکندگی نظری و آشفتگی در میدان عمل که با جابه جایی مداوم تیم مذاکره کننده تکمیل شده ، در اینجا نیز، انسجام مدیریتی کافی را برای مینا قرار دادن استراتژی کلان منطقه ای در برخورد با بحران هسته ای مانع شده است.
هنوز می توان از این سکوی پرش بهره گرفت. ضدحمله ای که ایران می تواند انجام دهد با تکیه بر استراتژی «خاورمیانه عاری از سلاح های هسته ای» باید به سه محور پیشنهادی متکی باشد:
1- تاسیس یک آژانس انرژی اتمی منطقه ای با مشارکت همه کشورهای خاورمیانه از جمله اسرائیل که بر اساس مکانیزم نظارت متقابل و به لحاظ حقوقی زیر نظر آژانس انرژی اتمی سازمان ملل عمل کند.
2- کاهش مرحله به مرحله تسلیحات متعارف در همه کشورهای منطقه و محدود ساختن انبار تسلیحات با کاربرد تهاجمی، زیر نظر کمیته کنترل تسلیحات سازمان ملل متحد
3- وادار شدن کشورهای خاورمیانه به حل و فصل دعاوی برجای مانده ارضی و تعهد سایر کشورهایی چون اسرائیل و سوریه که قادر نیستند در کوتاه مدت چنین کنند، به اراده در راستای حل آنها در دوره زمانی مشخص.
باید توجه داشت که فضای کنونی بین المللی سخت آمادگی پذیرش چنین طرحی را دارد. به بن بست رسیدن بحران ایران از یک طرف و بحران صلح خاورمیانه از سوی اسرائیل که موج انتقادات غرب را به این کشور در پی داشت از طرف دیگر و مهمتر از همه، همصدایی ایالات متحده با خلع سلاح هسته ای که در سخنرانی مشهور او در پراگ طنین انداز شد، می تواند در جهت مقاصد و دلنگرانی های استراتژیک ایران و در قلب راه حل بحران هسته ای مورد استفاده قرار گیرد. این طرح که می تواند «برنامه ثبات و صلح برای خاورمیانه» نامیده شود، گذشته از فواید کلی آن در مدیریت بحران ها در منطقه، مزایای فراوانی برای ایران خواهد داشت.
نخست آنکه عرصه ای منطقی و غیرماجراجویانه فراهم می کند تا قابلیت های نهفته نظامی، جمعیتی و ژئواستراتژیک جمهوری اسلامی فرصت تبلور یابد. ایران به معنای واقعی تنها نامزد تبدیل شدن به قدرت هژمون منطقه است. اگر در دهه های گذشته توازن میان عربستان، عراق و ایران دست تهران را از برتری جویی های طبیعی اش کوتاه می کرد، امروز با برتری های جمعیتی، توانایی های ژئواکونومیکی در کسب رتبه دوم منابع گازی و تغییرات زیربنایی در محیط امنیتی و نقش آفرینی ایران در آسیای مرکزی، قفقاز و حوزه خزر در عمل برتری چشمگیری به ایران در مقایسه با موازنه گر های عربستان و عراق بخشیده است. مضافا دگرگونی اوضاع عراق پهنای استراتژیک ایران را تا عمق استراتژیک شبه جزیره عربستان گسترده ساخت و دایره محاصره عربستان را تنگ تر از پیش کرد. اضطرابی که دولت سعودی گرفتار آن است انگیزه کافی را برای مهار نظامی ایران که می تواند با تصاحب احتمالی تسلیحات هسته ای از جانب ایران تقویت شود، ایجاد کرده است و لاجرم هرگونه طرحی که قصد شفاف سازی انگیزه های استراتژیک را داشته باشد از سوی این کشور مورد حمایت قرار خواهد گرفت. شایان توجه است که عربستان در سال 2005 با صرف 18 میلیارد دلار رتبه یازدهم را در جدول مخارج نظامی جهان تصاحب کرده بود، در حالی که ایران با کمی بیش از 4 میلیارد دلار رتبه بیست و ششم را به خود اختصاص داده بود. طبق گزارش بانک جهانی در سال 2008 عربستان با صرف 17/8 درصد از تولید ناخالص داخلی خود به بودجه های نظامی بالاترین نرخ را در میان کشورهای جهان داراست. پس از عربستان، اسرائیل با 12/8 درصد رتبه بعدی را اشغال کرده است و ایران در همان سال با 47/2 درصد در ردیف کشورهایی با بودجه عادی نظامی قرار گرفت. چنانکه پیداست، نگرانی عربستان و اسرائیل از سبقت گرفتن ایران به وضوح، غیرقابل انکار است.
منشا این نگرانی نه تنها حوزه عمل وسیع ایران در خاورمیانه است بلکه برخاسته از ناکامی های عربستان و اسرائیل در جبران کسری آنان در برابر قدرت ژئواستراتژیک، توانایی های اقتصادی و انسانی ایران نیز هست. ادامه این وضعیت تنش آلود و یکسره انباشته از بی اعتمادی و آماده باش نظامی نمی تواند تا ابد دوام یابد. چنین توازنی که سخت مستعد منازعه و درگیری نظامی است و در واقع بیش از آنکه امنیت آفرین باشد، ضد امنیتی است. اسرائیل توانسته است با تسلیحات هسته ای تا حدی این خلا را جبران و برتری ایران را مهار کند اما عربستان سعودی بدون تسلیحات برتری بخش هسته ای، از آسیب پذیری فوق العاده ای در مقابل ایران رنج می برد. در صورتی که به هر دلیلی عربستان از حمایت های نظامی ایالات متحده محروم شود، ناچار خواهد بود، هژمونی ایران را در آسیای جنوب غربی بپذیرد؛ مگر آنکه برتری مشابه اسرائیل را با کسب تسلیحات هسته ای به دست آورد. در شرایط مشابه با این وضع، کشوری که در موضع ضعف بالقوه قرار دارد، آمادگی بیشتری برای همکاری استراتژیک و مهار کشور قوی تر، به طریق درگیر شدن در پروسه همکاری با صرف کمترین هزینه نشان می دهد.
مزیت دوم طرح پیش گفته به مهار اسرائیل ( به منزله تنها کشوری که در نقطه مبدا صفر، برتری نظامی مطلقی بر ایران دارد) با ساز و کار قانونی و مشروع بازمی گردد. روشی که نیاز به اهرم های نظامی را به میزان قابل توجهی می کاهد. احتمالاً ایران تا سال ها نخواهد توانست موازنه در بعد نظامی با اسرائیل را به صورت برابری کمی و کیفی تسلیحات برقرار کند. بنابراین، گرفتار ساختن اسرائیل در نهادهای محدود کننده، منافع حیاتی برای ایران دربرخواهد داشت. آلمان پس از جنگ دوم جهانی از همین موضع وارد مناسبات چندجانبه با فرانسه و بریتانیا در اتحادیه اروپای غربی شد تا نابرابری نظامی خود را در مواجهه با دو کشور هسته ای از راه بالابردن هزینه های جنگ و تقلیل ضریب بی اعتمادی جبران کند. در صورت عقب نشینی آمریکا در حمایت نظامی از ژاپن در اقیانوس آرام این کشور نیز در رویارویی با چین احتمالاً مجبور است، مکانیزم مشابهی را انتخاب کند.
کشورهای متعدد دیگری نیز هستند که در شرایط مشابه قرار دارند؛ مانند امارات متحده عربی در برابر ایران، مصر در برابر اسرائیل، کره جنوبی و هندوچین در برابر چین، آرژانتین در برابر برزیل، سودان در برابر اتیوپی، اوکراین در برابر روسیه، کویت در برابر عراق و آفریقای زیر صحرا در برابر آفریقای جنوبی.
اگرچه اقدام مشابه ایران در برابر اسرائیل در نگاه اول دشوار و غیرعملی می رسد اما بی تردید با اتخاذ چنین رویکردی که با طرح مزبور همخوانی دارد، جمهوری اسلامی می تواند توازن واقعی و با ثباتی را برای مدت طولانی با اسرائیل ایجاد کند و این کشور توسعه طلب را با سیم خاردار جامعه بین المللی محصور سازد.
نظر شما :