چه کسی دیوار برلین را فرو ریخت؟
دیپلماسی ایرانی: طی 40 سال جنگ سرد در جهان، مخالفتها با دولتهایی که اتحاد جماهیر شوروی در اروپای شرقی مستقر کرده بود، به طور مداوم ظهور میکرد- در برلین در سال 1953، در مجارستان در سال 1956، در چکواسلواکی در سال 1968 و در لهستان بارها و بارها- اما هر بار با شکست مواجه شد.
در پاییر سال 1989 اما آنها پیروز شدند. هیچکس مسیر این انقلاب را نمیدید و بدون شک هیچکس پیشبینی نمیکرد که این مسیر تا این حد صلحآمیز پیش رود. (تنها استثنا در این مساله وجود خشونت در رومانی بود که البته میزان آن چندان هم بزرگ نبود). اینها حوادث بسیار پیچیدهای بودند و جزئیات آنها کشور به کشور متفاوت بود. بسیاری از مورخان، بر این مساله تاکید دارند که نتیجه به دست آمده حاصل عوامل بسیاری است. اما هنوز دیدگاههای ساده بسیاری وجود دارد و بیستمین سالگرد فروپاشی دیوار برلین فرصتهای بسیاری را برای بررسی دوباره این مساله فراهم میکند. اینجا به افسانههایی که وجود دارد کمی رنگ واقعیت میبخشیم:
1- رونالد ریگان.
در این دیدگاه از تاریخ، اراده و عزم راسخ رونالد ریگان، جهان را نجات داد.
در 12 ژوئن سال 1987، وی در مقابل دروازه شهر برندبورگ به چالشهای میخائیل گورباچف، رهبر شوروی اشاره کرد و گفت: به اینجا بیا! به این دروازه! آقای گورباچف، این دروازه را باز کند. آقای گورباچف این دیوار را از میان بردارد! طرفداران ریگان مدعی هستند که سخنرانی او نقشی کلیدی در حوادث سال 1989 داشت.
اما در واقع، سخنان ریگان، تاثیر اندکی بر کسانی داشت که پشت پرده آهنین نشسته بودند. گروههای مخالف در آلمان شرقی و چکواسلواکی، صلحخواهتر از جمهوریخواهان بودند؛ در لهستان، فعالان مستقل هادیان بهتری داشتند. حتی روزنامههای واشنگتن پست و نیویورک تایمز نیز در آن زمان این سخنان ریگان را در صفحه اول خود جای نداند.
2- حادثهای ناگذیر
کسانی که این دیدگاه را دارند بر این عقیدهاند که تاریخ طرفدار مخالفان بود چراکه رهبران حزب کمونیست جرات استفاده از خشونت را بیش از این نداشتند.
اما واقعیت این نیست حادثه چهارم ژوئن در میدان تیانآنمن در پکن و برخی از خشونتها که توسط نیروهای حامی دولتی در رومانی به وقوع پیوست، نشان میدهد که استفاده از خشونت توسط کمونیستها همچنان یکی از گزینههای آنها بود. د رچین، استفاده از خشونت و زور یکی از راههای موفقیتآمیز آنها در دفاع از قدرت بود. اما در رومانی چنین نشد. علت آنکه در رومانی خشونت کارساز نشد این بود که مخالفان رومانیایی، توسط شورشیان صلحجو در نقاط دیگر در اروپای مرکزی حمایت میشدند.
3- CIA
با توجه به این تئوری، جاسوسان امریکایی، با کمک به دشمن دشمنشان، توانستند اتحاد جماهیر شوروی را ضعیف کنند و به زانو درآورند.
این درست است که جاسوسان امریکایی در لانگلی، به مجاهدین افغان کمک کردند که نقش بسیار بسزایی در کاهش قدرت شوروی کردند.
اما در حوادث مهم سال 1989، CIA پشت منحنی قرار داشت. در نیمه دوم دهه 1980، حتی نتوانست اهداف گورباچف را به درستی برداشت کند. زمانی که دیوار برلین فروریخت، کاخ سفید تقاضای اطلاعات کرد، جاسوسان امریکایی اعلام کردند که آنها هیچ ماموری در برلین شرقی یا کرملین ندارند.
میلتون بیردن، که در آن زمان مامور عملیات علیه بلوک شوروی بود تمام آن شب تاریخی را به تماشای CNN پرداخت. پس از آن تیم وینر، در نیویورک تایمز نوشت بسیار دشوار بود که اعتراف کنیم که هیچ جاسوس روسی به درد نمیخورد- همه آنها نابود و کشته شده بودند و هیچکس در CIA نمیدانست چرا.
4- اقتصاد
در واقعیت علت اصلی جمعیتی بود که در خیابانهای برلین، پراگ و بخارست قدرت را به چالش میکشیدند.
مخالفتهای ناگهانی به همراه برخی مسائل دیگر مانند ظهور میخائیل گورباچف و مخالفت او از استفاده از سلاحهای شوروی در مقابل مخالفان، اقتصاد در حال احتضار کشورهای عضور پیمان ورشو، از دست دادن تدریخی باور به ایدئولوژی مارکسیست و مسائلی از این قبیل، و از همه مهمتر ارسال اطلاعات در ارتباط با غرب به کشورهای شرقی همگی از عوامل حادثه سال 1989 است. بنابراین برای یک توضیح ساده معمولا مورخان تنها به یکی از این جنبهها نگاه میکنند.
منبع: فارن پالیسی
نظر شما :