اقیانوس هند؛ ابرمنطقه جدید ژئواستراتژیک
در ماهها و سالهای گذشته، پس از شکست فاجعه بار دکترین جورج دبلیو بوش در ایالات متحده بحث جدیدی پیرامون ظهور کانون های نوین ژئواستراتژیک در سیاست بین الملل سده بیست و یکم به راه افتاده است. رئالیسم مکانیکی و تصور جامعه انسانی و حتی خود انسان به عنوان موجودی با نتایج رفتاری از پیش تعیین شده چنان بر اندیشه ژئوپولیتیکی سده بیستم اثر نهاده بود که مفهوم «اوراسیا» از دید بسیاری، عوامل ثابت و لایتغیر جغرافیایی و دوران سازی آن را به ذهن می رساند. اگرچه مکیندر نیز نه طبیعت بلکه انسان را تصمیم گیرنده سیاسی می دانست اما به جغرافیای طبیعی وزن بالا تری می داد. به اعتقاد او، «انسان اختراع و طبعیت کنترل می کند». این دیدگاه امروزه نیز از جانب پاره ای دانشگاهیان و سیاستمداران طرفداری و تکرار می شود و گویا قرار است اقیانوس هند چنان نقشی در سده بیست و یکم بیابد.
رابرت کاپلان نویسنده ماهنامه آتلانتیک که در دهه 1990 با پیش بینی«هرج و مرج آینده» و تشریح بحران های زیست محیطی و جمعیتی در افریقا به شهرت جهانی رسید، به صف کسانی پیوسته است که در سودهی به جریانات ژئوپولیتیکی سده جدید از نقشی حائز اهمیت برخوردارند. او در خلال جنگ های خونین بالکان با تکیه بر مشاهدات عینی و توصیه های قوم مدارانه سده بیستم، کتاب «اشباح بالکان» را به قلم کشید که یکسره در خدمت تقویت غیرانتقادی از وضعیت بالکان در دوران گسترش طلبی روسیه تزاری و کمونیستی بود. وی بعدها با تقریر کتاب «پایان زمین» بار دیگر بر مناقشات فروخفته قومی- جغرافیایی از غرب افریقا تا کوه های تین شان و هندوکش دست گذارد که نتیجه ای بود از گزارش های دراماتیک کاپلان از اوضاع آسیای جنوبی، مرکزی و افریقا پس از دوران انتقال از فروپاشی اتحاد شوروی به دوران تازه ای که هویت و جغرافیای بومی ملت هایی که درون کارتوگرافی نامتجانس گرفتار شده بودند.
در ادامه این نوشتارهای «ژئو- درام» و در یکی از جدیدترین تحلیلهای ژئوپولتیکی کاپلان، وی طی مقاله ای با نام «صحنه کانونی برای قرن 21: رقابت در اقیانوس هند» که در شماره مارچ/ آوریل 2009 در مجله امور خارجی منتشر شد، به اقیانوس هند همان شان و جایگاهی را بخشید که سر هالفورد مکیندر، یک قرن قبل از او نسبت به آسیای مرکزی قائل بود. بازگشت آسیا به مرکز توجهات جهانی به ویژه اقیانوس هند، خلیج فارس و شبه جزیره عرب، ملهم از افزایش سهم آسیا از تجارت جهانی، رشد جمعیت و رونق بنیادگرایی اسلامی، پدیداری قدرت چین و تمرکز میادین انرژی در این قاره، کاپلان را بر آن داشت تا این ابرمنطقه را هارتلند قرن 21 بنامد. فضاسازی های ژئوپولیتیکی به سبک قرن بیستم، مناطق ژئوپولتیک را بر اساس اهمیت آن مناطق در برخورداری از منابع انرژی، حجم بازارهای تجاری، پراکندگی نقاط استراتژیک و موارد مشابه آن تخمین می زند. این نوع شناسایی مناطق ژئوپولیتیک بدون توجه به ویژگی های واقعی جغرافیایی مانند همسانیهای محیط فیزیکی، دلمشغولیهای امنیتی مشترک و علاقه کشورهای هر یک از مناطق در همکاری با یکدیگر در راستای پیشبرد اهداف مشترک ادامه می یابد. به عبارت دیگر تعیین مناطق ژئوپولیتیک به سبک استعماری با خصوصیات نظامی و مزایای اقتصادی ناشی از به دست گرفتن کنترل آنها پیوند خورده است.
به همین شیوه، کاپلان یادآوری می کند که 40 درصد از تجارت جهانی از تنگه مالاکا و 40 درصد نفت خام تولیدی از تنگه هرمز عبور می کند. با این توجه که انتظار می رود تا سال 2030 نیاز جهانی انرژی 45 درصد افزایش یابد و نیمی از این مطالبه از سوی چین و هند انجام گیرد، عبور 70 درصدی ترافیک تولیدات نفتی از اقیانوس هند شامل خاورمیانه و پاسیفیک ابعاد امنیتی خود را در رابطه با مدیریت انرژی جهان نشان می دهد. دریای عرب و خلیج بنگال که در مجاورت دو کشور کمتر با ثبات یعنی پاکستان و برمه قرار گرفته اند از دیدگاه کاپلان بهانه مداخله خارجی را فراهم می سازد. تغییر رژیم یا فروپاشی پاکستان موجب تحریک گروه های قومی جدایی طلب بلوچ و سندی در ارتباط با ایران و هند می شود و با همان ترتیب فروپاشی رژیم سیاسی برمه، جایی که رقابتهای اقتصادی در به دست آوردن منابع انرژی میان هند و چین جریان دارد، اختلال و آشوبی را در پی می آورد که به ناچار مداخله بشردوستانه را از طریق دریا ضرورت میبخشد.
این نحوه برخورد اقیانوس هند را در مقام منطقه ژئواستراتژیک نوین سده بیست و یکم به همان سرنوشتی دچار می سازد که طی جنگ سرد در عمل تبدیل شد. در آن دوران رقابتهای تسلیحاتی و تقسیم این منطقه به مناطق منازعه، جغرافیای اقیانوس هند را به جغرافیای نظامی تغییر شکل داد. از نتایج نظامی شدن بی سابقه اقیانوس هند در طول حیات نظام دو قطبی، سرکوب بحران های به حاشیه رانده شده مانند جنگلزدایی های مرگبار در اندونزی و سریلانکا، تغییرات آب و هوایی، گسترش ایدز در نوار کرانهای افریقا، تشدید درگیریهای قومی در کشمیر و به تعویق افتادن پدیداری گروهبندیهای منطقهای بر اساس مشارکت در تامین امنیت، بهبود مناسبات اقتصادی و همیاریهای انسانی بود. با این وجود که پس از پایان جنگ سرد و آغاز دوران جدید سیاسی – اقتصادی در اقیانوس هند «انجمن اقیانوس هند برای همکاری های منطقه ای» IOR-ARC)) با عضویت 19 کشور تاسیس شد اما گسترش و تنوع مناطق موجود در این حوزه وسیع، شکل گیری گروهبندیهای منطقهای نظامی و اقتصادی را به تعویق انداخته است.
جذابیت اقیانوس هند در نظر قدرت های غربی که تاریخ درازپایی در دخالت و کنترل تاریخی این ناحیه دارند، بر اهمیت مشارکت کشورهای حاشیه اقیانوس در قالب گروهبندی جدیدی که قادر به حفظ امنیت ویژه خود بدون دخالت قدرتهای بزرگ باشد، می افزاید. برای نمونه، گسترش تسلیحات اتمی و ظهور قدرتهای منطقهای چین، هند و ایران در امتداد حوزه اقیانوس هند میتواند جنبه ژئواستراتژیک این حوزه را از نو زنده کند و اقیانوس هند را به مناطق رقیب تقسیم کند.
به نظر می رسد خاتمه دوران نومحافظهکاری با بازگشت به ژئوپولیتیک سنتی و رقابتهای کلاسیک قدرتها متناسب با ترجیحبندی جغرافیایی همزمانی یابد. در دورانی قرار داریم که طومار ژئوپولتیک جدید در حال نگارش است. در راه جلوگیری از این پدیده، تعبیر تازهای از ژئوپولتیک اقیانوس هند ضروری است؛ تعبیری که بر واقعیات پنهان اما اثربخش آن چون بحران های زیست محیطی، آلودگی هوا، فرسایش خاک و انفجار جمعیت اصرار کند و این بر نمیآید مگر از طریق درک تازه کشورهای حاشیه اقیانوس هند نسبت به جایگاه جهانی این ابرمنطقه.
نظر شما :