خشونتهای سیستان و خطری هولناکتر از تروریسم
دیپلماسی ایرانی: استان سیستان و بلوچستان از دیرباز بستر اختلاف ها و تضادهای مذهبی و فرهنگی بوده است. اختلاف های قومی، مذهبی و فرهنگی که در چارچوب یک سرزمین و ملیت قرار دارد، لزوما به تضارب و عنادورزی نمی انجامد؛ مگر آنکه بذر تعصبات و تنگ نظری ها کاشته شود یا تبعیضی در توزیع امکانات و تکریم اقوام صورت گیرد.
دولت های ملی در جوامع کثیر الاقوام خواه ناخواه با کثرت فرهنگی و مذهبی مواجه اند و به همین دلیل ناچارند سیاست هایی همسو با تکثرهای موجود و بدون اولویت بندی شهروندان اعمال کنند.
ایران در طول دهه های گذشته و حتی پیش از استقرار دولت ملی در حدود دو قرن پیش، علاوه بر سیستان و بلوچستان، در کرمان و خوزستان و کردستان و ایلام و آذربایجان و... با کشاکش های امنیتی روبرو بوده و برای مهار بحران های خود بیش از هر برنامه ای بر تقویت امور نظامی و ساماندهی تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی همت کرده است.
یکی از محققان فرهنگی کشورمان در جایی عنوان کرده است که "فرزندان ایرانی از معدود کودکانی در جهان هستند که آشنایی ضعیفی نسبت به تاریخ و فرهنگ کشورشان دارند." باید به این نقل قول افزود که اگرچه عدم شناخت، ریشه جهالت ها و کشمکش ها میان اقوام و ملل و دول است اما حتی در هنگامه بی معرفتی و بی بنیه گی فرهنگی نیز زمینه های اشتراک بسیاری وجود دارد که "زیست جمعی" بدیهی ترین آنهاست.
برخورد قاطع با پدیده تروریسم و هلاکت اشراری که سودشان را در کشتار انسان ها و ناامن کردن محیط زندگی مردم می بینند، اصلی بی چون و چراست؛ چنانکه هیچ عاقلی از هجوم نیروهای خارجی به دسته های تروریستی در افغانستان و پاکستان ناراضی نیست؛ مگر آنکه خون بیگناهی بر زمین بریزد و هدفی غیر از حذف تروریسم مدنظر باشد.
اما حتی نیروهای ناتو در صدر ماموریت هایی که برعهده دارند، موظف به پیگیری امور آموزشی و فرهنگی در راستای حذف جریان های فکری کور و متعصبانه هستند. در موفقیت فرهنگی خارجی ها در افغانستان و پاکستان و سایر کشورهای خاورمیانه – دست کم در کوتاه مدت – تردیدهای جدی وجود دارد ولی دولتمردان کشورها نیز بر این نقطه ضعف واقف اند و پیشرفت امور آموزشی و رشد اقتصادی را مهم ترین راهکار برای دور کردن مردم از باورهای جاهلانه و دست شستن از واکنش های خشونت آمیز می دانند.
اگر دولت ها در به دست آوردن اقبال مردمی، رونق اقتصادی، عدالت سیاسی، اعطای آزادی ها و تکریم اقوام و مذاهب کوتاهی کنند و تنها به فکر تقویت بخش های نظامی و امنیتی برای سرکوب مخالفت ها و نارضایتی ها باشند، در حقیقت هیزم به آتش ریخته اند.
نقطه اوج فاجعه زمانی خواهد بود که امواج تروریسم به خانه ها راه پیدا کند و قومیت ها و اقلیت هایی را که با ناملایمتی و ضعف های عدیده دست و پنجه نرم می کنند، همراه خود سازد و به این ترتیب، از جهل معنوی و عقب افتادگی مادی، سلاحی بسازد در برابر دولت ملی.
این جمله معروف در ماه های گذشته بارها به بهانه های گوناگون تکرار شده و اتفاقا رییس دولت نیز در سفرش به نیویورک آن را بر زبان آورد که "معلوم نیست چند نفر باید کشته شوند تا به اشتباه در سیاست ها و برنامه ها پی ببریم"
دو کشور ایران و پاکستان در سال های اخیر روابط سرد و منفعلانه ای با هم داشته اند؛ گویی نه همسایه اند و نه بر یکدیگر موثر. خط لوله صلح که قرار بوده گاز ایران را به پاسکتان و سپس هند منتقل کند، با کنار رفتن هند نامی بی مسما یافته و از شخصیت افتاده است. می توان گفت اظهارات عتاب آلود مقام های ایرانی خطاب به پاکستانی ها به خاطر کوتاهی در برخورد با شرارت های مرزی، از معدود جملات ردوبدل شده میان مسئولان دو کشور در ماه های گذشته بود؛ چیزی که در یکی دو سال گذشته بی سابقه هم نبوده است.
به نظر می رسد همان گونه که برخورد با عاملان و انتقاد از کاهلان واجب است، تقویت یکپارچگی در پرتو عدالت همه جانبه نیز واجب و ضروری است. پیشرفت ابعاد اقتصادی و توجه به برنامه های آموزشی و فرهنگی در مناطق کثیرالاقوام، زایل کننده نیات گروه هایی است که در کوتاه مدت به سوءاستفاده و خشونت دست می زنند و در بلندمدت به اشاعه نارضایتی و در نتیجه همراه کردن بخش هایی از معترضان با خشونت طلبان. فاجعه اخیر و شهادت جمعی از هموطنانان ایرانی زخمی اگرچه جانکاه و دردآور ولی قابل ترمیم است.
نظر شما :