ناسیونالیسم ایرانی را در چهره مصدق به وضوح دیدم

۲۳ مهر ۱۳۸۸ | ۱۸:۳۵ کد : ۶۰۰۳ تاریخ دیپلماسی
دين آچسن وزير امور خارجه وقت امريکا، از ملاقات خود با دکتر محمد مصدق در امریکا می گوید.
ناسیونالیسم ایرانی را در چهره مصدق به وضوح دیدم


نيمه دوم مهرماه 1330 (اکتبر 1951) بيشتر گزارش هاى سياسى رسانه ها در سراسر جهان در ارتباط با ايران بود زیرا دکتر محمد مصدق ریيس دولت وقت ايران در نيويورک بود تا از برحق بودن ايران در ملى کردن نفت خود و طرد نفوذ خارجى از ايران که مغاير استقلال و حاکميت يک ملت است دفاع کند.

وى که 14 مهر عازم نيويورک شده بود و در جلسه شوراى امنيت شرکت کرده بود از آن پس هر روز چند مصاحبه و سخنرانى درباره مظالم دولت انگلستان و مداخلات استعمارى اين دولت در ايران از نخستين دهه قرن 19 تا به آن روز انجام مى داد.

دکتر مصدق ضمن اظهارات خود در شوراى امنيت بيشتر بدبختى هاى ايران در قرون 19 و 20 را نتيجه مداخلات انگلستان در ايران و سياست هاى آن دولت معرفى کرد که باز هم حاضر نمى شود از سر ايرانيان بيدار شده از خواب غفلت دست بردارد. استدلال دکتر مصدق سبب شد که شوراى امنيت تصميم بگيرد که رسيدگى به قطعنامه انگلستان بر ضد ايران را موکول به صدور حکم دادگاه بين المللى (لاهه) کند.

مصدق 30 مهر براى ديدار با ترومن ریيس جمهورى وقت آمريکا از حزب دمکرات وارد واشنگتن شد و با رفتار و بيانات خود نظر مردم امريکا نسبت ايران روشن ساخت. استقبال مردم نيويورک و واشنگتن از دکتر مصدق که گاهى بربدبختى ايرانيان گريه وزمانى که مصلحت ايجاب مى کرد غش مى کرد کم سابقه بود.

دين آچسن وزير امور خارجه وقت امريکا که جداگانه با دکتر مصدق ملاقات و مذاکره کرده بود در خاطرات خود نوشته است: دکتر مصدق در حالى که سرش را بر بازوى پسرش دکتر غلامحسين که با او به امريکا آمده بود تکيه داده بود به آهستگى قدم بر مى داشت، ولى به محض اينکه متوجه شد ما براى استقبال از او رفته بوديم سر از بازوى پسر برداشت و مانند يک جوان با گام هاى استوار به سوى ما آمد و در اينجا بود که فهميدم که ما با چگونه سياستمدارى روبرو هستيم و سبب غش کردن هاى او را درک کردم. او معمولا هنگامى خود را به غش کردن مى زد که مسير مذاکرات در جهت زيان ايران قرار مى گرفت و از آن پس آن را ديپلماسى گريه و غش نام نهاده بودم به همان گونه که رقص سرگرد سالم از گروه "افسران آزاد مصر" براى مردم سودان به منظور جلب نظر آنان به اتحاد با مصر را ديپلماسى رقص خوانده بودم . دين آچسن نوشته است: ترومن و من در مذاکره با مصدق قانع شديم که نبايد زياد تسليم نظر انگلستان در قبال مسئله نفت ايران از جمله موافقت با تعرض نظامى انگلستان به منظور تصرف آبادان شويم. دکتر مصدق در مذاکرات ، در جايى که احساس مى کرد ممکن است به زيان ايران تمام شود چهره درهم مى کشيد و لجوجانه حاضر به گذشت نمى شد و من در چهره او که در لحظات ديگر متبسم بود "ناسيوناليسم ايرانى" را که در تاريخ باستان خوانده بودم به وضوح مشاهده مى کردم.

دکتر مصدق پس از مذاکراه با مقامات آمريکايى و انجام چند مصاحبه در واشنگتن از طريق مصر به ميهن بازگشت. او در طول اقامت کوتاه خود در مصر نطقى ايراد کرد و در آن موهبت برخوردار بودن از استقلال و حاکميت ملى و طرد استعمار و آثار نکبت بار آن را مورد تاکيد قرار داد. جمال عبدالناصر پس از رسيدن به قدرت بارها گفته بود که نطق دکتر مصدق در قاهره او را منقلب کرد. افسران مصرى کمتر از دو سال بعد به نظام سلطنتى دست نشانده انگلستان در مصر پايان دادند.

دکتر مصدق در جلسه سوم آذر ماه مجلس گزارش سفر خودرا مطرح و تاکيد کرد که انگلستان نمى خواهد ما امور نفتمان را که ميراث مشترکمان است در دست داشته باشيم و براى شکست دادنمان به هر دسيسه و نيرنگ دست خواهد زد، بايد متحد و مراقب باشيم. 

 

منبع: Iranians history


نظر شما :