بازانديشى ليبراليسم و حقوق بشر

۱۵ مهر ۱۳۸۸ | ۱۸:۴۶ کد : ۵۹۳۷ اخبار اصلی
گفت‌وگو با گراهام واتسون عضو لیبرال دموکرات پارلمان اروپا
بازانديشى ليبراليسم و حقوق بشر

گراهام واتسون در این گفت‌وگو از وضعیت حقوق بشر معاصر از منظر لیبرالیسم سخن‌سرایی می‌کند. وی بر آن است که موسع‌ترین نگرش‌های حقوق بشری، امروزه امکان بروز و ظهور دارند. واتسون معتقد است که اکنون ایده‌های ما در باب حقوق بشر بسیار گسترده‌تر شده است و حتی‌المقدور این امکان فراهم آمده است که در بین لیبرال‌ها، در باب حقوق بشر، بحث‌ها و مجادلاتی صورت می‌گیرد. گفت‌وگو با گراهام واتسون را بخوانید.

در چه مفهومی حقوق بشر برای لیبرالیسم موضوعی اصلی شده است؟

منظور از رویکرد لیبرالی به زندگی، این است که اساس کلی فلسفه لیبرالیسم کلاسیک حول محور شأن و منزلت و آزادی فردی است. به هر حال، اگر چیزی به آزادی فردی یا شأن و منزلت فردی آسیب برساند به‌واقع حمله‌ای است بر ایده‌های لیبرال. به همین سبب اگر افرادی در دیگر ایدئولوژی‌های سیاسی می‌یابید که از حقوق بشر همواره دفاع و کسانی که فعالانه از حقوق بشر حمایت می‌کنند درواقع لیبرال‌ قلمداد می‌شوند.

چه چیزی لیبرال را از دیگر ایدئولوژی‌ها متمایز می‌کند؟

به گمان من، ما در ٢٠٠ سال گذشته در گسترش و تعمیق مفهوم حقوق بشر دستاوردهای بسیاری داشته‌ایم. اگر به متقدم‌ترین اندیشه‌ها در باب حقوق بشر رجوع کنید خواهید دید که بسیار محدودند. اکنون ایده‌های ما در باب حقوق بشر بسیار گسترده‌تر شده است و حتی‌المقدور این امکان فراهم آمده که در بین لیبرال‌ها در باب حقوق بشر بحث‌ها و مجادلاتی صورت می‌گیرد.

برخی ممکن است استدلال کنند که حقوق زنان ریشه در حقوق بشر دارد. برخی ممکن است استدلال کنند که این‌طور نیست. اما حقیقت نشانگر این نکته است که در اینجا حد و مرزی وجود دارد که ما را به سمت حقوق بشر رهنمون کرده است تا جایی که آنها به ما می‌گویند ما در این مجادلات موفقیت‌های بزرگی کسب کرده‌ایم. به همین دلیل می‌توان گفت که ما بسیار موفق بوده‌ایم و نیز کسانی را می‌یابیم که از دیگر گروه‌های سیاسی از حقوق بشر دفاع می‌کنند، این مساله سبب پافشاری در اعمال برنامه حقوق بشر می‌شود که دیگر آن برنامه کاری صرف لیبرال نیست. در این پروژه حقوق بشر همگان سهیم می‌شوند.

لیبرال‌ها در تاریخ معاصر چقدر توانسته‌اند حقوق بشر را ارتقا دهند و بر آن اصول پافشاری کنند؟

کافی است به تاریخ معاصر حقوق بشر نگاهی بیفکنید، خواهید دید که لیبرال‌ها در پشت اغلب اعلامیه‌های بین‌المللی حقوق بشر هستند و آنان در گسترش کنوانسیون‌های بین‌المللی در مورد حقوق سیاسی و مدنی و نیز درباره حقوق اقتصادی و اجتماعی فعالند. اگر مثالی کاملا قوی و معاصر می‌خواهید، می‌توانیم به مبارزه برای تاسیس دادگاه جنایی بین‌المللی برای آنانی که بر ضد بشریت جنایاتی مرتکب شده‌اند، اشاره کنیم که باز این قوه ابتکار لیبرالی است. ما نیز می‌توانیم در سرتاسر دنیا لیبرا‌ل‌هایی را در میان دولت‌ها بیابیم که کاملا فرهنگ حقوقی را در کشورهایی که حاکمند، به صورت وسیع گسترش می‌دهند.

ضروری‌ترین موضوع حقوق بشر که باید بدان پرداخت چیست؟

لیبرال‌ها ضرورتا به بحث‌های بیشتری درباره اینکه چگونه حقوق بشر را تعریف کنیم نیاز دارند. به گمان من ممکن است در بعد مبارزه برای حقوق اساسی بشر دست به ریسک بزنیم. اگر دامنه تعریف‌مان را از حقوق بشر بسط دهیم سبب خواهد شد حمایت کسانی که با هم هستند را جلب کنیم. اگر امروز به جهان نظری بیفکنید، خواهید دید که در دموکراسی‌های پیشرفته فرهنگ حقوقی بنیان درستی دارد و درباره حقوق جدید بحث‌هایی رواج یافته است.

فراموش می‌کنیم که مسوولیت ما این امر واقع است که بسیاری از شهروندان جهان از اندک حقوق اساسی نیز بی‌بهره‌اند. چه ما برای حقوق آزادی بیان مبارزه کنیم و در سنگاپور یا جمهوری خلق چین گرد هم آییم و چه درباره حقوقی که در حوزه تحصیلات و سلامتی و بهداشت در آفریقا و دیگر کشورهای آسیا وجود دارد بحث کنیم، مبارزه برای دستیابی درصد بیشتری از انسان‌ها به حقوق اساسی همیشه باید ملکه ذهن ما باشد و از این مساله برای ارتقای مفهوم خودمان از حقوق در دموکراسی‌های پیشرفته باید نهایت بهره را ببریم. حقوق اساسی و حقوق بشر به‌طور گسترده بی‌طرفانه‌اند. اما یادآوری می‌کنم که مردم از حقوق مدنی بسیار کمی برخوردارند.

چرا برخی از تخلفات حقوق بشری بیرون از دایره توجهات سیاسی باقی می‌ماند؟

ویکتور گالنتس، بنیانگذار انجمن خیریه ‌وار آن وانت در سال ١٩٥٣ گفت اغلب مردم در کشورهای پیشرفته ترجیح می‌دهند که به مرگ و بردگی بی‌اعتنا باشند تا اینکه به زحمت انجام دادن کاری برای خود بیفتند. ما در جامعه‌ای پیشرفت کرده‌ایم؛ در جامعه‌ای جهانی، در این جامعه برای ثروتمندان بی‌اعتنایی به وضع اسفناک فقرا ساده‌ترین کار است. گاه‌گاهی گفته می‌شود که ما در دهکده جهانی زندگی می‌کنیم. اگر واقعا در دهکده جهانی زندگی می‌کنیم نباید از کنار بدبختی و رنج‌های کسانی که در این دهکده زندگی می‌کنند، به سادگی عبور کنیم.

اتحادیه اروپا چگونه به موضوع‌های مربوط به حقوق بشر می‌پردازد؟

می‌توانم برای شما تابلویی نقاشی کنم و در آن نشان دهم که از اتحادیه اروپا در ارتقای حقوق بشر چندان آبی گرم نمی‌شود. برای مثال به قراردادی توجه کنید که همواره در آن توافقات همکاری با کشورهای جهان سوم گنجانده شده است و در آن درباره ضرورت رعایت کامل حقوق بشر به کشور مورد معامله گوشزد می‌شود. ما با کشوری مثل تانزانیا سروکار داریم، اگرچه با تانزانیا توافق همکاری داریم به رغم این می‌دانیم که حکومت تانزانیا برای حقوق اساسی بشر تره هم خرد نمی‌کند.

اسرائیل مثال دیگری است و باز می‌توانم تابلویی دیگر نقاشی کنم که نشان دهم اتحادیه اروپا قدرت فوق‌العاده‌ای برای ارتقای حقوق بشر در جهان دارد. به نظر من پیشرفت در این دو دهه اخیر ترجیح ایده به‌کارگیری همکاری اقتصادی بر نیروی نظامی در جهت ارزش‌ها و منافع خودمان در جهان یکی از مهم‌ترین عوامل رعایت حقوق بشر بوده است. اگر به قاره اروپا نگاه کنیم، تردیدی نمی‌بینیم که علت اینکه چرا بسیاری از کشورهایی که تحت نظارت کمونیست بوده‌اند، اکنون دموکراسی‌های آزادی دارند، این آزادی به خاطر ایده قدرت نرم اتحادیه اروپا بوده است.

چگونه اتحادیه اروپا رابطه خود با روسیه را با عطف به موضوع حقوق بشر توجیه می‌کند؟

اما در مورد روسیه، من در مباحثات زیادی فعال بوده‌ام که اتحادیه اروپا در مورد حقوق بشر باید رویکردی سخت و محکم نسبت به روسیه داشته باشد. مثلا قتل روزنامه‌نگاری چون آننا پولیتوکوفسکایا که بسیار مردمی بود و هنوز جزو ١٠ نفر کشته‌شدگان قلمداد می‌شود. به احتمال آمار قتل روزنامه‌نگاران، تاجران، یا آدم‌های سیاسی در روسیه بالغ بر ١٥ نفر بوده است.

ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که اتحادیه اروپا با کشوری که حاکمیت خشونت‌بار ناسیونالیستی دارد و کشتار دولت‌محور در آنجا رایج است، بتواند روابط عادی داشته باشد. به نظرم ایالات متحده آمریکا در برابر روسیه و موضوع حقوق بشر در جمهوری خلق چین بهتر عمل کرده است. دوست دارم اتحادیه اروپا درباره حقوق بشر جدی‌تر وارد عمل شود.

چه نظری در مورد جمهوری خلق چین دارید؟

به نظر من، مردم جمهوری خلق چین در حوزه پیشرفت در مرحله‌ای بسیار جالب هستند. تقریبا ٦٠٠ سال پیش آنها به فکر این نبودند که با کشورهای دیگر جهان ارتباط برقرار کنند یا زیر بار تعهدی بروند. تصور می‌کنم فرصتی پیش آمده که ما باید به خیلی چیزها خاتمه دهیم، زیرا جمهوری خلق چین یک‌چهارم جمعیت کل جهان را دارد.

اما همچنین نمی‌توانیم به چالش‌های اصلی‌ای که ما با آن در جهان روبه‌رو هستیم، را بدون همکاری چین پاسخ گوییم. از این لحاظ بسیار افسرده می‌شوم که می‌بینم در این دو یا سه دهه اخیر که چین به اقتصاد آزاد روی آورده است رعایت حقوق بشر در این کشور کاملا جهتی معکوس داشته است. به نظر من، در مورد فشار برای اعمال حقوق اساسی انسان‌ها در چین باید بسیار سخت‌گیرانه و جدی عمل کنیم. به این مساله اعتقاد راسخ دارم که موفق خواهیم شد اما نباید سایت گوگل را فیلتر کنند.

سازوکارهای اتحادیه اروپا چگونه می‌تواند حقوق بشر را ارتقا دهد؟

به نظرم می‌آید که هر یک از نمایندگان این کشورها فرصت‌های بیشتری دارند تا به جمهوری خلق چین فشار آورند، البته به شرطی که مصمم باشند پشت پرچم اتحادیه اروپا بایستند. به نظرم پسندیده نیست کشورهایی چون بریتانیا، ایتالیا، فرانسه یا آلمان خیال کنند که می‌توانند از محاسن کشورهای اتحادیه اروپا سود جویند و درمورد مسائل مربوط به حقوق بشر بی‌اعتنا باشند. جمهوری خلق چین علاقه‌ای به اندیشه‌های رایج فرانسه یا بریتانیا ندارد، آنها به فکر غالبی که در اتحادیه اروپا حاکم است، گرایش دارند. با استفاده از ابزار اتحادیه اروپا است که می‌توانیم بیشترین فشار را به جمهوری خلق چین وارد کنیم.

چگونه می‌توانیم از نهادهای تازه‌بنیان اتحادیه اروپا از حقوق بنیادی به عنوان وسیله‌ای برای ارتقای بشر استفاده کنیم؟

من در تاسیس این آژانس سهیم و درگیر بودم، عملا بین سال‌های ١٩٩٩ تا ٢٠٠٠ که رئیس هیات‌مدیره کمیته پارلمان اروپا در بخش دادگستری و کشوری بودم، آژانس ضرورتا عاملی برای سیاست داخلی بود. این آژانس برای سنجش و تحقیق و ارتقای حقوق اساسی درون اتحادیه اروپا طراحی شده است. برخی استدلال می‌کنند که آژانس ابزاری برای سیاست خارجی است و برای اتحادیه اروپا کاربرد دارد و به همین دلیل به نظرم، تضمین تداوم حقوق بنیادی درون اتحادیه اروپا هنوز بسیار اهمیت دارد.

عملا وقتی در همین لحظه کشورهایی مثل اسلواکی یا لهستان هستند که دولت‌هایشان به روشنی چندان حقوق افراد را رعایت نمی‌کنند، اما دوست دارم ببینم که اتحادیه اروپا ابزارها را بیشتر توسعه داده است تا آنجایی که باید حقوق بشر را در همه جای دنیا ارتقا دهد. به نظر من، اتحادیه اروپا در جهت دموکراسی و حقوق بشر، بستر سرمایه‌گذاری جدیدی است. هنوز بحث بر سر این است که چگونه به بهترین وجهی ارزش‌هایمان را در جای‌جای جهان ارتقا دهیم.

چه برآوردی از ارتقای اتحادیه اروپا در باب حقوق بشر دارید؟

به نظر من، اگر ما سازمان ملل متحد را کنار بگذاریم، وضع بسیار بدتر خواهد شد و اتحادیه اروپا و آژانس‌های متعدد آن ابزاری است که ما داریم، اما متاسفم که این ابزارها بسیار کارآمد نیست و به گمان من وحشیگری‌های رایج در پاره‌ای از کشورهای جهان نادیده گرفته می‌شود و به همین دلیل حقوق بنیادی شاهدی است بر این امر واقع که ما به سازمان ملل پرقدرتی نیاز داریم. من نمی‌دانم آینده چه چیزی در آستین دارد اما امیدوارم که بتوانیم اشکال حکومت فراملی را در سطح جهانی ارتقا دهیم، این کار از کشورهای مستقل در مسیر پیشرفت در حوزه فرهنگ حقوق بشر صیانت خواهد کرد.

نقش سازمان ملل را با عطف به ارتقای حقوق بشر چگونه بررسی می‌کنید؟

این مساله در کشورهای مختلف فرق می‌کند. اگر نگاهی به کشورهای اسکاندیناوی و حزب‌های سوسیالیست و محافظه‌کار داشته باشید، خواهید دید که آنها هم حزب باد هستند. تصور می‌کنم این چیزی نیست که منوط به ایدئولوژی باشد. به نظر من، منوط به این است که لیبرال‌ها در هر کشوری در اعمال اصول حقوق بشر به عنوان بخشی از تفکر سیاسی رایج چگونه موفقیت به دست آورده‌اند. به عنوان مثال در کانادا، احتمالا یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای دولت‌های لیبرال این است که در آن جامعه دیگر بحثی درباره ارتقای فعالانه درخصوص حقوق بشر صورت نمی‌‌گیرد. ما بازی را در کانادا برده‌ایم و دوست داریم در جاهای دیگر هم ببریم.

وقتی در جهت ارتقای حقوق بشر عمل می‌شود، آیا لیبرال‌ها می‌توانند بر بوقلمون‌صفتی حزب‌های محافظه‌کار و سوسیالیست غالب شوند؟

به نظر من لیبرال‌ها همواره بر ضد وسوسه توتالیتاریسم جنگیده‌اند و سوسیالیست‌ها اغلب از دولت‌های دسته چپی که حقوق بشر را لگدمال می‌کنند، انتقاد نمی‌کنند. محافظه‌کاران هم عموما در نقد دولت دسته‌راستی که حقوق بشر را نادیده می‌گیرند، دست به عصا عمل می‌کنند. قدرت پایداری لیبرالیسم این باور است که هیچ صبغه سیاسی بهتری نمی‌توان یافت و همواره همه آنها به یک چوب رانده می‌شوند.

بزرگ‌ترین نقطه قوت این است که لیبرال‌ها را می‌توان در این منطقه سیاسی‌ای یافت که استحکامی منسجم در پهنای مرزبندی‌هاست. ماهیت دولت در جامعه دموکراتیک جایی است که فرد وسوسه می‌شود ساده‌ترین راه را انتخاب کند.وسوسه در مورد حقوق که همواره مهم است، مصیبت نیست. لیبرال‌ها باید با کار از همدیگر در صراط مستقیم صیانت کنند. این به معنای حمایت لیبرالی از حزب دموکراتیک سنگاپور است اما به این معنی هم هست که لیبرال آماده است که از لیبرال‌هایی که در دولت کار درست عمل نمی‌کنند، انتقاد کند. به نظر من با توسل به پیشرفت فرهنگ لیبرال انترناسیونال است که می‌توانیم به همدیگر کمک کنیم و به همین سبب است که من در مورد پیشرفت انجمن آسیایی لیبرال‌ها و دموکرات‌ها و نیز احزاب لیبرال در آمریکای لاتین و شبکه لیبرال آفریقا و... خوشبین هستم.


( ۲ )

نظر شما :