دیالوگ و افتراق بر اساس فلسفه سیاسی اسلامی

۱۳ مهر ۱۳۸۸ | ۱۴:۵۲ کد : ۵۸۱۰ اخبار اصلی
متن سخنرانى دکتر سيد سلمان صفوى در کنفرانس بین المللی دیالوگ و افتراق
دیالوگ و افتراق بر اساس فلسفه سیاسی اسلامی

دیالوگ (Dialogue) یا مونولوگ (Monologue)، افتراق (Difference) یا تشابه (Similarity)؛ قصه پُـر غصه رابطۀ اجتماعی انسان در طول تاریخ است.

* حکومت ها اعم از غربی و شرقی، سکولار و مذهبی؛ قائل به دیالوگ اند یا مونولوگ؟ به نظر می رسد اکثر حکومت ها به مونولوگ معتقد باشند؛ گرچه جهت وادار کردن طرف مقابل به پیروی و اجرای خواست هایشان، شیوه های گوناگون اعمال می کنند و استدلالهای متفاوتی ارائه می نمایند. بنام دمکراسی، خدا، خلق، حزب، طبقه، مصالح ملی، امنیت جهانی ، راه، عقاید و اهداف خود را بر دیگران تحمیل میکنند. من پس از سالها تجربه و دانش ورزی در سیاست و روابط بین الملل معتقدم که: "نمایندگی حکومتها مر ملتها را افسانه است". در صحنه واقعی و عملی سیاست، ماشین قدرت سازی، اختاپوس حکومتها اکثرا نماینده اقلیتهای سازمان یافته متمرکز نظیر اولیگارشیهای اقتصادی همچون حکومتهای امپریالیستی، حزب نظامیان مانند پاکستان، سوریه، لیبی، امنیتی ها مانند روسیه، حزب نخبگان کمونیستی نما مانند چین، ائتلاف روحانیون-نظامیان و امنیتی ها مانند اسرائیل و....عشیره ای مانند عربستان و....

* طرف مقابل کیست؟ طرف مقابل حکومت ها، عمدتا دو گروه اند: ملت ها و دولت های دیگر.

 

1.      ملت ها 

 

قدرت های امپریالیستی غربی در ارتباط با ملت های خود، غالبا از روش های نرم و پیچیده، جهت وادار کردن آنها به پیروی از دیدگاه هایشان بهره می گیرند. اما در ارتباط با ملت های شرق، از اعمال تنبیه های سخت اقتصادی – سیاسی و نظامی ابایی ندارند. حکومت های شرقی در رابطه با ملت های خود، علی العموم از روش های آمرانه، عقب افتاده، ساده و خشن استفاده می کنند.

 

2.    دولت ها

 

رابطۀ اقتصادی – فرهنگی – سیاسی – نظامی قدرت های امپریالیستی با دولت های دیگر، رابطه ای یک سویه است؛ آنها امر می کنند و بقیه مجبورند به اطاعت، و در صورت عدم پیروی؛ با کودتا، رسوایی های اخلاقی و مالی سران حکومت وَ تنبیه های اقتصادی – سیاسی و نظامی مواجه می شوند.

* علت برقراری مونولوگ (Monologue) و عدم وجود دیالوگ (Dialogue) چیست؟

زیرا دیالوگ (Dialogue) سازنده مبتنی است بر افتراق مثبت (Positive Difference).       

 

انواع افتراق (Difference)

 

1.      افتراق ذاتی (Difference Essential)   2. افتراق عَـرَضی (Difference Accidental)

 

 

1.      افتراق ذاتی

 

یکی از مهم ترین افتراقات ذاتی، "افتراق ذاتی اندیشه و معرفت" است. اندیشۀ آدمی در ذات خود، اقتضای افتراق دارد. این افتراق از سویی حاصل تفاوت ذاتی مراتب معرفت؛ تجربی – استدلالی – عقلی و عرفانی است و از دیگر سو، حاصل پروسه "هندسه معرفت" است. این پروسه چند ضلعی است؛ وقتی اضلاع مختلف "هندسه معرفت" افراد متفاوت باشد؛ اندیشۀ تولید شده نیز متفاوت خواهد بود. معرفت تجربی در بارۀ اجزای عالم ماده توضیح می دهد، اما از توضیح تصویر کلی جهان و از آن برتر، کلِّ هستی ناتوان است. البته این محدودیت، اقتضای اهداف، موضوع و روش این دانش است. متقابلا تلاش فلسفه، کل شناسی عالم طبیعت و هستی است. در حالی که عرفان، تبیین باطن آدمی، جامعه، تاریخ، هستی و فراتر از آن، چگونگی وصول به اصل خویشتن (Origin) را عهده دار است. طبیعی است که نگاه یک شیمیدان به جهان با نگاه یک فیلسوف به انسان، جهان و تاریخ متفاوت است؛ چنان که نگاه عارف، با نگاه هر دو تفاوت دارد. فیلسوف از قال گوید و عارف از حال. 

تاریخ اندیشۀ بشر، بیانگر استمرار اختلاف و افتراق اندیشه هاست. چنانکه فلسفه، که یقینی ترین معرفت حصولی است؛ از سقراط تا امروز، شاهد اختلاف و تفاوت بین فلاسفه است؛ حتی بین استاد و شاگرد؛ همچون افلاطون و ارسطو یا میر داماد و ملا صدرا.  

 

2.    افتراق عَـرَضی

 

افتراق عَـرَضی به دو بخش تقسیم می شود:

 1. افتراق عَـرَضی طبیعی (Natural Accidental Difference)       2. افتراق عَـرَضی تحمیلی (Imposed Accidental Difference) 

 

1.      افتراق عَـرَضی طبیعی: همچون تفاوت پیـر و جوان، سیاه و سفید، نویسنده و خواننده.

2.      افتراقع عَـرَضی تحمیلی: همچون مناسبات ناعادلانه اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی – سیاسی بین طبقات مختلف جوامع و دولت های شمال - جنوب.

هماره در طول تاریخ، قدرت مداران افتراق عَـرَضی تحمیلی را؛ افتراق ذاتی، طبیعی و مثبت نمایانده، بر پذیرش و عدم تغییر آن تأکید کرده اند. مغالطه ای بس عظیم؛ که امری "غیر ذاتی"، بشری و عَـرَضی (منفی) را بر همنوعان خود تحمیل کرده، به واسطۀ استمرار تاریخی، آن را "ذاتی" قلمداد کنند. در صورتی که خداوند نعمت های خویش را برای همۀ انسانها – فارغ از جنس، نژاد، مذهب و ملیت آفریده و مهم ترین رسالت انبیاءِ الهی، برقراری قسط و عدل اجتماعی بوده است. "لقد ارسلنا رسلنا بالبینات لیقوم الناس بالقسط".[i]

حاکمان از آن رو که "تفاوت اندیشه" را نمی پذیرند؛ اساسا با اعتقاد به مونولوگ، قائل به دیالوگ نیستند. چرا که دیالوگ مبتنی است بر پذیرش اصل "تفاوت اندیشه ها". قرآن کریم انسانها را دعوت می کند به شنیدن اقوال گوناگون و تبعیت از بهترینِ آنها: ". . . یستمعون القول فیتبعون احسنة."[ii] بدین سان تفاوت اندیشه، در فرهنگ قرآنی، یک اصل متعارف است.

حاکمان مردم را به خودی و غیر خودی تقسیم می کنند. خودی ها؛ با این استدلال که حاکم، عالِـم به مطالبی است که ما نمی دانیم؛ آرا و فرامین حاکمان را باور داشته، آنها را اجرا می کنند، هر چند برخلاف عقلشان باشد. غیر خودی ها، دگر اندیش اند. آنها تسلیم بی قید و شرط آراء و فرامین حاکمان نیستند؛ چنان که جرج بوش در تاریخ 20 سپتامبر 2001، در کنگره، خطاب به جهانیان گفت: شما یا با ما هستید یا با تروریستها. (Either you are with us, or you are with the Terrorists.)

در حوزۀ روابط اجتماعی؛ از آن رو که حاکمان، اختلاف را "ذاتی" می دانند، نـه عَـرَضی؛ قائل به گفتگوهای سازنده، پیش برنده و دینامیک نیستند؛ چرا که روابط اجتماعی را "ایستا" می پندارند و آن را در چارچوب روابط "ارباب و بنده" تفسیر می کنند.

 

دیالوگ (Dialogue) و افتراق (Difference) بین انسان وخدا:

 

تا آن زمان که رابطۀ انسان و خدا تغییر نیابد؛ رابطه انسان و جامعه نیز تغییر نمی کند. رابطۀ انسان و خـدا، برخلاف فلسفه ارسطویی، رابطه ای است دو جانبه. این چنین نیست که خدا، به عنوان محرک اول یا علت العلل، انسان و جهان را خلق کرده و سپس آنها را رها کرده باشد و فاقد شناخت نسبت به جزئیات امور باشد. در قرآن کریم آمده: "ان الله بعباده لخبیر بصیر.[iii] و کان الله بما تعملون بصیرا.[iv] ان الله هو السمیع البصیر.[v] ان الله یعلم غیب السموات والارض".[vi]

رابطه انسان با خدا، می تواند دیالوگ باشد یا مونولوگ. این دیدگاه در وهلۀ نخست، عجیب به نظر می رسد؛ اما با توجه به مختار بودن خدا و انسان، دیالوگ یا مونولوگ، امری است ممکن. دیالوگ، گفتگویی است که طرفین، با همدلی، ارادۀ شنیدن و دیدن همدیگر را داشته باشند. خداوند از طریق "وحی"، "الهام"، "عقل" و "نشانه ها" با انسانها سخن می گوید. اما انسان، اگر بخواهد (اراده و طلب)؛ کلام الهی را شنیده، وارد جریان سیال و خلاق گفتگو با خداوند می شود؛ همچون پیامبران. این امر در مورد حضرت موسی به نحو بارزی نمایان است، از این رو در قرآن کریم، موسی، به "کلیم الله"(هم کلام با خداوند)[vii] و عیسی مسیح به "کلمه خـدا"[viii] ملقب گردید. ماجرای شبان در "قصه موسی وشبان"[ix] در مثنوی رومی نیز؛ سمبل انسان عامی، اما بیدار دل است. اراده و طلب شنیدن، شرایطی دارد که مجال بیان آن نیست. غافلان و کوردلان پیام الهی را نمی شنوند؛ از این رو از دیالوگ با خداوند محروم اند. خداوند در قرآن کریم می فرماید: "صم بکم عمی فهم لا یرجعون"[x] "صم بکم فهم لا یعقلون"[xi]  

انسان با خدا سخن گفته، خداوند به سخنان او پاسخ می دهد. گفتگوی انسان با خدا؛ بسیار با شکوه، سازنده و خلاق است و تازگی دارد.

این گفتگو، دارای تازگی است؛ تکراری نیست. انسان اگر کلامی ثابتی هم بگوید، از آن جهت که هر لحظه، حالی متفاوت دارد و جوهرش در حال تغییر است؛ در گفتگوی او تازگی وجود دارد. در کار خداوند نیز تکرار نیست؛ "لا تکرار فی التجلی" بلکه فعل الهی، خلق و فیض دائم است. این امکان وجود دارد که انسان با خدا سخن بگوید، اما خداوند وارد گفتگوی خلاق با او نشود و گفتِ انسان، تبدیل به مونولوگ شود. عدم پاسخ خداوند، زمانی است که درخواست انسان به خاطر اعمال و افکارش، قابل اجابت از جانب خدا نیست. خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر (ص) می فرماید: "و ما انت بهادی العمی عن ضلالتهم..."[xii]

حضرت علی (ع) در دعای متعالی کمیل گوید: "اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم، اللهم اغفر لی الذنوب التنزل النقم، اللهم اغفر لی الذنوب الت ی تغیر النعم، اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا، اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء، اللهم اغفر لی الذنوب التی تقطع الرجاء". "بار الها گناهانی را که پرده عصمت را می درند بر من ببخشای، بار الها، درخواست می کنم گناهانی را که مایه تیره بختی است بر من ببخشای، بار الها گناهانی را که موجب تغییر دادن نعمتهاست بر من ببخشای، بار الها گناهانی را که از اجابت دعا جلو گیری میکند بر من ببخشای، بار الها گناهانی که را که مایه فرود امدن بلاست بر من ببخشای، بار الها گناهانی را که موجب قطع امید است بر من ببخشای . "[xiii]

انسان از طریق دیالوگ با خداوند، به "معرفت"، "عشق"، "آرامش"، "تعالی" و "هدایت" واصل می شود. "و علم آدم الاسماء کلها"[xiv] "قل رب زدنی علما"[xv] "الا بذکرالله تطمئن القلوب"[xvi] "یرفع الله الذین آمنوا منکم" [xvii] "ان الله لهاد الذین آمنوا الی صراط مستقیم". [xviii]

 

وحدت در کثرت و کثرت در وحدت:

 

دیالوگ انسان و خدا، بر اساس موقعیت افتراق یا تشابه این دو نسبت به یکدیگر است. نوع موقعیت افتراق و تشابه در فلسفه اسلامی، نوع خاصی است که "وحدت در کثرت و کثرت در وحدت" نامیده می شود. بدین معنا که خداوند در عین وحدت با انسان، متفاوت است از او، وَ در عین متفاوت بودن، در وحدت است با او. حضرت علی (ع) می فرماید: "مع کل شیئ لابمقارنه و غیر کل شیئ لا بمزایله."[xix] "خدا با اشیاء است نـه به مقارنه، وَ غیر هر شیء است نه به مزایله." در قرآن مجید حضرت حق می فرماید: "هومعکم اینما کنتم"[xx] "نحن اقرب الیه من حبل الورید"[xxi] "انی قریب مجیب"[xxii] لکن در عین حال او یگانه است و هیچ کس همانند او نیست" "قل هو الله احد. ولم یکن له کفوا احد."[xxiii]

خداوند از روح خویش در انسان دمیده است. "و نفخت فیه من روحی"[xxiv] اما بشر، تنها روح نیست؛ بلکه روح و جسم است. روح، ابدی باقی؛ لیک جسم، ناپایدار و فانی است. انسان از جهت روح، به خداوند نزدیک و از جهت نفسِ پالایش نشده، از او دور است. انسان صالح، جانشین خدا بر روی زمین است؛ اما خدا نیست و نمی تواند خودسرانه و خودخواهانه حکمرانی کند. او صرفا در چارچوب ارزشهای الهی، خِـرَد و عدل می تواند حکمرانی کند. انسان تجلی اسماء الهی است. در مرتبۀ نزول تجلی، دچار کثرت می شود؛ در حالی که نشان از او دارد و در مرتبۀ بازگشت به اصل هستی، به وحدت می رسد.

انسان وابسته به خداوند است و خدا خویشتن را در آیینۀ انسان می بیند. "یا ایها الناس انتم الفقراالی الله، والله هو الغنی الحمید."[xxv]

 

جمع بندی

در عالم ناسوت، تشابه (Similarity) در اندیشه امکان پذیر نیست و تفاوت اندیشه، امری است ذاتی؛ از این رو برای رشد معرفتی بشر، دیالوگ (Dialogue) و نـه مونولوگ (Monologue)، امری است ضروری. لکن در حوزه اجتماعی از آن رو که افتراق عَـرَضی تحمیلی (Imposed Accidental Difference) برقرار است؛ تغییر و تحول مناسبات ناعادلانه، تنها از طریق گفتگو میسر است. جنگ های بشر در طول تاریخ نشان داده که مونولوگ و تحمیل مناسبات ناعادلانه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پایدار نیست.

 زمان آن فرارسیده که بیدار شویم، از گذشته درس بگیریم و برای صلح و امنیت پایدار ملی و بین المللی، با تکیه بر دو اصل "عدل" و "گفتگو" حرکت کنیم. این حرکت، در وهله نخست، وظیفۀ اساسی نخبگان جهان است.

 

  *کنفرانس بین المللی دیالوگ و افتراق: ارزشهای محلی و جهانی در دوره پسا مدرن، دانشگاه لندن،2009 Sep. 9- 11.دکتر سید سلمان صفوی، دانشگاه لندن

 



[i] قرآن کریم؛ 25: 57
[ii] قرآن،
[iii] قرآن کریم؛ 31: 35
[iv] قرآن مریم؛ 9: 33
[v] قرآن کریم؛ 20: 40
[vi] قرآن کریم؛ 18: 49
[vii] قرآن کریم؛ 143:7
[viii] قرآن کریم؛ 45: 3
[ix] مثنوی معنوی، رومی؛ دفتر2
[x] قرآن کریم؛ 18: 2
[xi] قرآن کریم؛ 171: 2
[xii] قرآن کریم؛ 53: 30
[xiii] مفاتیح الجنان،شیخ عباس قمی، دعای کمیل
[xiv] قرآن کریم؛ 31: 2
[xv] قرآن کریم؛ 114: 30
[xvi] قرآن کریم؛ 28: 13.
[xvii] قرآن کریم؛ 11: 58
[xviii] قرآن کریم؛ 54: 22
[xix]نهج البلاغه، امام علی، خطبه اول.
[xx] قران کریم؛ 4: 57
[xxi] قرآن کریم؛ 16: 50
[xxii] قرآن کریم؛ 61: 11
[xxiii]؛ 1-4: 112  قرآن کریم
[xxiv] قران کریم؛ 29: 15
[xxv] قرآن کریم؛ 15: 35


نظر شما :