چین واقعی کدام است؟
واشنگتن و پايتخت هاى اروپايى همگى از رشد اقتصادى و نفوذ بين المللى فزاينده چين در هراس هستند و آنها را گواهى بر تبديل شدن اين کشور به يک "ابر قدرت" در آينده اى نزديک قلمداد می کنند.
واشنگتن تصور مى کند که چين علاوه بر تبديل شدن به ابرقدرتى اقتصادى يک قطب نظامى بزرگ در جهان نيز خواهد شد. در همين حال اروپايى ها در فکر رقابت اقتصادى و تجارى با چين هستند.
هر دو آنها اين واقعيت را که چين بايد براى پيشرفت به يک ابرقدرت مدرن صنعتى تبديل شود، دست کم گرفته اند. چنين ابرقدرتى است که نيازمند يک ظرفيت تکنولوژيکى و مستقل بوده و براى کاربردى کردن آن ناگزير از داشتن صنعتى نوآور و پيچيده است. اين ها خصايصى هستند که چين امروز از آنها محروم است.
اين کشور هم اکنون به سرعت در حال آموزش نسلى از دانشمندان و کارشناسانى است که براى توسعه آينده اين کشور ضرورت دارند.
اما اين دانش آموختگان پس از تحصيل در کشورهاى خارجى به کشورى صنعتى بازمى گردند که براى گماردن آنها در پست هاى مناسب، داراى محدوديت هاى بسيارى است.
چين سازنده کالاهاى پيچيده اى است که در خارج از اين کشور طراحى شده اند. تکنولوژى اين کشور تقليدى است. آيا اين روند ادامه خواهد يافت؟
"لستر توراگ"، از موسسه تکنولوژى ماساچوست ( MIT ) اخيرا تحليلى را در مورد ادعاهاى چينى ها پبرامون رشد سالانه 10 درصدى و يا نرخ هاى رشد بالاتر به چاپ رساند.
وى در اين تحليل آورده است که اين آمارها با با شاخص هايى نظير مصرف برق و همچنين مدارک تاريخى توسعه در ديگر کشورها منافات دارد. وى تخمين زده است که نرخ رشد واقعى درچین بين 5/4 و 5 درصد است که هيچ يک از اين درصدها چين را در قرن حاضر به ابرقدرت تبديل نخواهد کرد.
اين آمارها همچنين به آسيب هاى اکولوژيکى که توسط چين از طريق توسعه و صنعتى سازى کنترل نشده و فاسد ايجاد مى شود، توجهى ندارد. به نظر مى رسد که فساد، موتور محرک توسعه در چين بوده و براى آن ضرورى است.
افزون بر اين به نظر مى رسد که اين پيش بينى ها همچنين جمعيت حجيم کشاورزان چينى را که عقب افتاده و فقير مانده اند، مورد غفلت قرار داده و به بحران سياسى و انقلاب احتمالى – از نظر من حتمى – در آينده اى نزديک در این کشور بى توجه است.
اين روند نشات گرفته از يک طبقه حاکم فاسد، بى کفايت، نامشروع و خودخوانده است که تنها ادعاى برترى اش برآمدن از نسل رژيم کمونيستى مائو زدونگ است.
از سوى ديگر دولت چین از هر طریق ممکن درصدد افزایش نفوذ اقتصادی خود است. این مهم می تواند از طریق سرمایه گذاری های خارجی در کشورهای توسعه یافته ای که به کمک قرض های تجاری از سوی آمریکا تامین می شوند، انجام گیرد یا از طریق خریداری مواد اولیه در کشورهای داراری منابع سرشار که ترجیحا در کشورهای توسعه نیافته و عمدتا بی قانون وجود دارند، محقق شود.
این روش می تواند نفوذ ایجاد کند، اما در عین حال وابستگی و انزجار و در نهایت عکس العمل سیاسی را نیز در پی خواهد داشت. این روند در برخی از کشورهای آفریقایی که مورد بهربرداری چینی ها قرار گرفته و سپس فراموش می شوند، کاملا مشهود است.
در این کشورها اقتصاد محلی توسط واردات کالاهای ارزان چینی نابود می شود. کالاهایی که خودش بخشی از برنامه بهره برداری از منابع توسط چین است.
این جهانی سازی چه چیزی را در مورد چین مشخص می سازد؟ چند مقاله برجسته از "فرانچیوس هاوتر"، خبرنگار فیگارو تلاش دارد تا به این سوال پاسخ دهد. او در مورد دو چین که با هم همزیستی دارند، می نویسد. چین مدرنی که به خارجیان نشان داده می شود و چین پنهانی که وی در مورد آن می نویسد:"هیچ چیز آن طی ربع قرن تغییر نکرده است."
این در مورد سفرهای هوایی "( آنها هواپیماها را تغییر داده اند، اما خدمات بدون تغییر باقی مانده اند )، قطارها، بانک های داخلی و هتل هایی که به چینی ها متعلق بوده، کارکنان بی ادبی دارند و غذاهایشان آلوده است، نیز صادق است." هیچ کس مسئول چیزی نیست." در این چین هیچ اثری از شرکای خارجی نیست. به نظر می رسد که این چین فسیل شده و همچنان چین مائو باقی مانده است.
او سپس می گوید که این "انفعال سلطه جو" یک پیش بینی نادرست است. او می پرسد،" این چین همان است که کاغذ، چاپ، قطب نما و باروت را به بشریت هدیه کرد؟"
چگونه می توان تصور کرد که چین بدون خلاقیت از دست رفته اش با غرب رقابت کند؟ "آیا نبوغ چینی اکنون در نقش فعلی اش در کپی برداری از غرب زندانی است؟ یا این نقشی است که ما می توانیم از آن استفاده کنیم؟ بدون شک این سوال مهمی در مورد آینده این کشور است."
نظر شما :