غرب و اسلام فرهنگی
در سراسر غرب به ویژه در ایالات متحده غالب دولتمردان تصور می کنند که با فروکش نمودن تروریسم از جانب مسلمانان افراطی، مسئله اسلام یکسره برطرف خواهد شد. این برداشت از اسلام سیاسی که اکنون بیش از هر زمان دیگری با مفهوم جهاد به هم آمیخته، ناشی از مجموعه حوادث پس از 11 سپتامبر و برجسته شدن نقش گروه های تروریستی در میان جوامع اسلامی است. این تصور در سالیان گذشته چنان قوت گرفته است که کمتر کسی به دیگر بعد مهم زندگی مسلمانان یعنی شکل گیری جهان اسلام به عنوان یک مجموعه فرهنگی بدیل توجه دارد.
ظهور بنیادگرایی اسلامی در سده بیستم که در اصل پاسخی بود به مدرنیزاسیون فرهنگی غرب، مهمترین جنبه اسلام سیاسی در نظر ناظران غربی آمده است. با این وجود نوع دیگری از نقش آفرینی اسلام نیز به چشم می خورد که جدای از کینه توزی و انتقام گروه هایی چون القاعده، یادآور نقش آفرینی اجتماعی اسلام به منزله بدیل فرهنگی مدرنیته غربی است.
از هم اکنون به خوبی می توان امواج این نوع از اسلام را که درست تر آن است، اسلام فرهنگی ( در مقایسه با اسلام سیاسی) نامیده شود در غرب و به ویژه در اروپا مشاهده کرد. از مجموع مسلمانانی که در نیمکره غربی زندگی می کنند، 16 میلیون در اتحادیه اروپا پراکندهاند و در صورت احتساب قسمت شرقی اروپا این رقم به 53 میلیون می رسد که برخی انتظار دارند تا آستانه 2020 به دوبرابر افزایش یابد. به همین ترتیب تا سال 2050 یک پنجم جمعیت اروپا را مسلمانان دربرخواهند گرفت و آنچه را که گاهی یورو- اسلام خوانده می شود، واقعیت خواهند داد.
التقاط گریز ناپذیر اروپای مسیحی با فرهنگ و جماعت اسلامی، برخی از دولت های این قاره را مجبور ساخته است تا به شناخت بیشتری از اسلام و مسلمانان همت گمارند. ایالت ساکسونی در شمال آلمان در این راستا دست به تاسیس اولین دانشکده الهیات اسلامی زده است تا علاوه بر تولید دانشمندان اسلامی، امامان جدیدی برای مساجد تربیت کند تا بیش از گذشته با فرهنگ و نظام آموزشی آلمان با جمعیت 4 میلیونی مسلمان این جامعه، هماهنگ باشند.
سابقاً مطالعات اسلامی در باختر زمین، به یک رشته از مطالعات شرق شناسی محدود می شد و تاکنون مطالعات کلامی و درون متنی اسلامی به جز چند استثنا هرگز رونق نداشت و امروز بنیان نهادن مطالعات اسلامی در ادامه گفت و گوی تمدن ها را باید به فال نیک گرفت.
اگرچه اروپا اساساً هویت چندفرهنگی است و ظرفیت جذب فرهنگی مسلمانان در پروژه اتحادیه اروپایی را دارد اما ذهنیت ناآشنای اروپا با جهان بینی مسلمانان به خصوص در بستر کشمکشهای سیاسی- نظامی کنونی، وسعت یافتن اتحادیه اروپایی را به عنوان هویت سازی جدید و بر بنای سکولاریسم با وجود مسلمانان دشوار ساخته است. این تنگنا به دو صورت نمایانده می شود: از یک سو شوق ترکیه مسلمان به عضویت و همراهی با اتحادیه اروپا چالش هویتی را متوجه اعضای مسیحی این تشکیلات می کند و از طرف دیگر وجود فعال و پرتعداد مسلمانان در این قاره، زحمت رهبران اتحادیه در جنبه سکولار دادن به پروژه را دو چندان و شاید ناکام کند. مسئله اول جنبه بیرونی و مسئله دوم جنبه درونی هویت اروپایی را آشکار می سازد.
«هاکان یاووز» اسلام شناس ترک معتقد است که اسلام گرایی ترکیه فاقد آن مشخصه بنیادگرایی یا به عبارتی «اسلام خارجی» است که جهاد در بیرون از مرزها را در راستای دفاع از دین و مذهب محترم می شمارد. حداقل از فروپاشی امپراتوری عثمانی، ناسیونالیسم ترکی به جای جهان بینی اسلامی در کف جهان بینی ترکیه ته نشست و برخلاف تجربیات تاریخی در جوامعی چون پاکستان و عربستان که اصولاً بهرهای از همبستگی ملی و هویتی ندارند و هویت واقعی خویش را در ورای مرزهای امروزین و در اتحاد جهان عرب و برپایی خلافت اسلامی میجویند، اسلام را سیمان هویت قرار نداد و آنان نیز که اندیشه و شریعت اسلامی را در کنار وجهه ملی خود پذیرا شدند، علاقهای به صدور اسلام و مسلمان کردن دیگران در جهت ارتقای منزلت هویتی خود ندارند.
در بعد دوم شایان توجه است که بر مبنای اصول اجتماعی- سیاسی اسلام، آن دسته از مسلمانان اروپایی که شریعت را اساس مناسبات اجتماعی خود قرار می دهند، کمترین اندازه از تساهل با سکولاریسم را در برخورد با تنوع فرهنگی در اروپا به نمایش می گذراند.
این ناسازگاری فرهنگی البته همچنان در زیر خاکستر باقی مانده است اما سیر شتابان افزایش عددی مسلمانان در نهایت می تواند به از دست رفتن آرمان اتحاد اروپا که سعی دارد صبغه سکولار خود را حفظ کند، منجر شود. بنابراین فوری تر از مبارزه با اسلام سیاسی که حصه کوچکی از جهان اسلام را در برمی گیرد، معرفت کافی اروپا از ماهیت واقعی اسلام است که برخلاف اسلام سیاسی نه با حملات به مراکز جمعیتی و کشتار بی گناهان که تنها تاثیرات کوتاه مدت بر جای می گذارد، بلکه با فرورفتن در فرهنگ و جهان بینی اروپایی مسیر آینده اروپا را دستخوش تحول و دگرگونی می سازد.
در صورتی که دولت های اروپایی این امر را به همانگونه که محققان دوراندیش اروپا پذیرفتهاند، پذیرا شوند و بکوشند که در راه شناخت جنبههای فرهنگی و «قدرت نرم» اسلام قدم بردارند، بیگمان راه خود را از آمریکا جدا کردهاند. در سراسر قاره امریکا عداد مسلمانان از هشت میلیون تجاوز نمی کند و با توجه به این که چه در ایالات متحده امریکا و چه در جوامع آمریکای جنوبی، جایگاه ویژه ای برای دین تعریف شده که آن را با مشابه اروپایی جدا می کند، اشاعه دین اسلام به صورتی که در اروپا به بحران هویت و مدرنیته دامن می زند، هویت امریکایی را متلاطم نمی سازد.
شگفت آنکه تا کنون در بحث پیرامون اتحاد دو سوی آتلانتیک این بعد عمیق و فرهنگی به دست فراموشی رفته است؛ در حالی که همین موضوع اروپا را در طویل مدت از امریکا می گسلد و اقتضائات متفاوتی را بر این دو تحمیل می کند.
نظر شما :