اقتصاد شکوفا و جامعه سرکوب شده، ماحصل ۱۰ سال حکومت پوتین
در حالی که سالها علیه غرب در کسوت جاسوس فعالیت میکرد و یکی از خبرگان زبده نظام کمونیستی استوار بر قدرت سازمان وحشت و امنیت کا.گ.ب بود اما با این حال در غرب فقط شاید چند کارشناس بودند که با نام او آشنایی داشتند. جالب آن که در کشور خودش هم غریبه بود.
دقیقا 10 سال پیش، روز یکشنبه ۹ اوت بوریس یلتسین، رئیس جمهوری اسبق روسیه، رئیس ۵۸ ساله سازمان امنیت را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد. انتخابی که خیلی زود وی را به جانشینی یلتسین رساند. یلتسین دائمالخمری که از طریق کودتا پایههای حکومتی خود را حفظ کرد.
تحلیلگران سیاسی در آن روز خیلی زود به این نتیجه رسیدند که انتصاب پوتین راه حلی موقتی است و به زودی چهرههای شاخص روسیه قدرت را در دست میگیرند. قدرتی که بنا بود از بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بر مبنای دموکراسی دست به دست بچرخد و روسیه را اداره کند. اکنون ۱۰ سال از این تحلیل خطا میگذرد. ولادیمیر پوتین روز ۷ اکتبر سال ۱۹۵۲ در لنینگراد، که امروز به آن دوباره سنت پترزبورگ گفته میشود، متولد شد. تحصیلات دانشگاهی را در رشته حقوق به اتمام رساند و از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ میلادی افسر سازمان امنیت روسیه در خارج از کشور بود. محل استقرار پوتین در شهر درسدن واقع در آلمان شرقی آن زمان بود.
مردم روسیه خسته از دوران ناامن پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در روز ۲۶ مارس سال ۲۰۰۰ میلادی به فردی رای دادند که به زبان پرولتاریا صحبت میکرد. ولادیمیر پوتین هرچند پس از دو دوره ریاست جمهوری اکنون بیش از یک سال و نیم است که کلید کرملین را به دمیتری مدودف تحویل داده و بهعنوان نخست وزیر رسما شخص دوم در سیاست روسیه به حساب میآید، اما هم مردم روسیه و هم سیاستمداران غربی در او کماکان چهره قدرتمندترین مرد روسیه را میبینند. مردی که فتیله دموکراسی را پائین کشید و در مقابل فشارهای غرب به خصوص ایالات متحده گفت، ما دموکراسی متعفن غربی را که ماحصل آن ترور و خونریزی در عراق است، نمیخواهیم.
اما این همه کارهای ولادیمیر پوتین نبود. وی با یک برخورد داس و چکشی رسانههای کشور را تحت کنترل خود درآورد، حقوق شهروندی و جامعه مدنی را رسما قلع و قمع کرد و مخالفان خود را بیمحابا و بدون این که کوچکترین احساس خطری بکند از ریز و درشت دهانبند زد و دست و پا بسته یا روانه زندان کرد یا روانه گورستان. پوتین هرم قدرت را در روسیه از نو تعریف کرد. در قله اقتدار خود حرف از احیای نظام استالینیستی زد و دستور داد آموزههای دیکتاتور خونریز شوروی مجددا به کتابهای درسی بازگردد. در دولت جدید پوتین، همانند لنین، استالین، خوروشچف، برژنف و دیگر دیکتاتورهای تاریخ روسیه فرد ولادیمیر پوتین محور تمام تصمیمگیریها، تحولات و دستورات است. اگر او نخواهد خیلی از کارها انجام نمیشود. تمام چهرههای حکومتی اعم از استانداران، مدیران ارشد و فرماندهان نظامی با عنایت به دستور ایشان انتخاب میشوند. در برخورد پلیس با اتفاقات بزرگ نظیر حادثه تروریستی تئاتر مسکو یا گروگانگیری در مدرسهای در سال 2006 پوتین خود شخصا وارد عمل میشود و تمام تصمیمات را اوست که میگیرد. لوایح حکومتی با نظر آمرانه شخص پویتن در پارلمان روسیه تصویب میشوند.
در عصر پوتین در حالی که رسانهها و روزنامهنگاران خیال میکردند، با آغاز دهه نود و شروع هزاره سوم فضایی برای آزادی بیان به وجود آمده و میتوانند دوباره در عرصه مطبوعاتی به قلم فرسایی بپردازند، سیلی از روزنامهنگاران نه به زندان بلکه به کام مرگ فرستاده شدند تا این هشدار به گوش همه روزنامهنگاران، خبرنگاران، دست اندر کاران رسانه، فعالان حقوق بشر، روشنفکران و نخبگان فرهنگی برسد که اگر بخواهند کمی بیش از اندازه پا از گلیم خود دراز کنند به شیوههای مرگ مخصوص روسیه که از میراث ویژه سالهای مدید نظامهای سیاسی روسیه است، نه به اردوگاههای مرگباری نظیر گولاگ بلکه مستقیما به کام مرگ فرستاده خواهند شد تا حضورشان زیاد باعث زحمت کرملین و کاخ پشتی آن یعنی دفتر نخستوزیری نشود. امروز در دهمین سالگرد حکومت ولادیمیر پوتین سه تن از فعالان حقوق بشر روسیه ظرف یک ماه کشته شدند تا روزنامهنگاران و اهالی رسانه همچنان شبها را با کابوس تالیوم (مادهای که دولت روسیه در قتل روزنامهنگاران بسیار به کار برد) یا گلوله بخوابند.
البته، آنچه گفته شد عموما مصائب سیاسی و دموکراتیکی است که بر سر ملت روسیه آمده است. اما در مسائل اقتصادی اگر بخواهیم منصفانه سخن بگوییم، دروان پوتین دوران شکوفایی اقتصاد روسیه بود. در دوران او روسیه به برکت صادرات نفت و گاز و افزایش ناگهانی قیمت نفت در بازارهای جهانی شاهد رشد اقتصادی سالانه ۷ درصدی، کاهش مداوم تورم و تقریبا محو بیکاری بود.
اگر پوتین با نواختن دوباره سرود ملی دوران اتحاد شوروی به زنده کردن نمادهای دورات کمونیستی همت گمارد، از آن سو رویه اقتصاد سرمایه داری را پیش گرفت تا پس از تقریبا 80 سال روسیه مجددا شاهد ظهور شرکتهای خصوصی باشد و شکوفایی اقتصادی با کمک بخش خصوصی سیر صعودی بینظیری به خود بگیرد. البته خصوصیسازی که پوتین بر آن نطارت کامل داشت و با تصحیح خطاهای آن از یک سو سرمایهداری دولتی را تقویت کرد و از سوی دیگر باعث شکوفایی بخش خصوصی شد. البته ولادیمیر پوتین در اینجا هم استثنائاتی قائل شد. تنها کسانی حق فعالیت در قالب بخش خصوصی را دارند که به طمعهای سیاسی نداشته باشند. سر سرمایهداران نوخاسته با تمایلات سیاسی همچون میشائیل خودوروفکسی به شدت بر سنگ کوبیده میشود. آن هم با شیوهای مطابق شیوه روسی و با ظاهری قانونی و نمایشی کاملا جذاب.
ولادیمیر پوتین امروز در روسیه چهره بیبدیلی است. مردی که هر روز صبح ساعت 4 بامداد از خواب بر میخیزد و تا ساعت 8 صبح ورزشهای شنا، دو، جودو و اسبسواری خود را انجام میدهد و راس ساعت 9 پشت میز نخستوزیری است، یک چهره کاریزماتیک، الگو و مقتدر اما بیرحم برای مردم روسیه شده است. این روزها تقریبا ۸۰ درصد مردم روسیه معتقدند که پوتین دوباره به کرملین بازمیگردد. بیش از ۵۰ درصد هم حاضرند در اولین فرصت انتخاباتی برای بازگشت او به کرملین پای صندوق رای بروند. به جرات میتوان گفت، پوتین با تمام توصیفاتی که از او گفتیم چهرهای محبوب و غرورآفرین برای مردم روسیه است. گویا هیچ وقت قرار نیست خلاف این گفته هرتسن متفکر مشهور روسی ثابت شود که میگفت، مردم روسیه همیشه دیکتاتورها را دوست داشتهاند و همواره به فکر پرورش آنها بودهاند.
نظر شما :