گروکشى هستهاى ايران به آمريکاى لاتين رسيد
آویگدور ليبرمن،وزير امور خارجه اسرائيل تصور مىکرد که مىتواند در سفر خود به آمريکاى جنوبى کشورهاى اين منطقه را متقاعد کند که در روابط خود با ايران تجديد نظر کنند،اما سفر نه چندان موفقيتآميز او به پايان رسيد و او نتوانست با چمدانى پر به اسرائيل بازگردد. ديپلماسى ايرانى در گفتوگو با منصور معظمى، کارشناس مسائل امريکاى جنوبى و برزيل ابعاد مختلف سفر او را مورد بررسى قرار داده است.
آویگدور ليبرمن در سفر خود به آمريکاى جنوبى از برزيلىها خواست تا ايران را متقاعد کنند که دست از برنامه هستهاى خود بردارد. چرا اسرائيل چنين مسئلهاى را با برزيل مطرح کرده است؟
دليل آن کامل روشن است. روابط ايران با برزيل در بعد اقتصادى بسيار قابل توجه است و ايران يکى از شرکاى عمده تجارى برزيل به شمار مىآيد. برزيل با صادرات حدود 2 ميليارد دلار به ايران در خاورميانه بيشترين ميزان صادرات را دارد. اين اولين نکتهاى است که ايران و برزيل را به يکديگر پيوند داده است.
نکته دوم اين است که برزيل به دنبال داشتن وزنهاى سنگينتر در جهان است. در حال حاضر اين کشور جزء جى 20 است، بنابراين از نظر وزنه سياسى و اقتصادى داراى يک ویژگى خوب در صحنه بينالملل اقتصادى است.
البته من اعتقاد ندارم که ظرفيت ما و برزيل پر شده است. خيلى ظرفيتهاى در حال حاضر خالى است و ايران مىتواند از آنها استفاده کند. اما در مجموع ارتباطات 2 کشور ارتباط خوبى است.
نکته سوم اين است که برزيل در شرايط فعلى به دنبال باز کردن دروازههاى جديد و همينطور نقش آفرينى بيشتر در جهان است.
چهارم اینکه، ايران در مجموعه آمريکاى لاتين توانسته است از موقعيتها خوب استفاده کند و داراى پايگاه مردمى است. البته اين پايگاه مردمى در برخى کشورها بيشتر و در برخى کشورهاى آمريکاى لاتين کمتر است.
پنجم، وجود مسلمانان و فضاى مذهبى است که در کشورهاى آمريکاى لاتين و برزيل وجود دارد و ششم تعلقات مشترک فرهنگى بين ايران و آمريکاى لاتين است.
مجموعه اين دلايل باعث شده است که ايران بتواند در آمريکاى لاتين حضور داشته باشد. دوباره تاکيد مىکنم که ظرفيت حضور ايران در آمريکاى لاتين بسيار بسيار بيشتر از اين است که ما هيچ وقت نتوانستهايم از آن درست و کامل استفاده کنيم. اگرچه در سالهاى اخير و از زمان رياست جمهورى آقاى خاتمى اين روابط مقدارى تقويت شده است.
اين دلايل شش گانه موجب ايجاد ترس براى آمريکايىها و بعد هم براى اسرائيلىها شده است. امروز نمىشود گفت که آمريکاى لاتين حيات خلوت آمريکايىها است. امروز شما جنبشهاى مردمى را در آمريکاى لاتين مشاهده مىکنيد.
اين حرکتها منجر به روى کار آمدن يکسرى دولتهايى شدهاست که جنبه مردمى بيشترى دارند و سعى مىکنند در ظاهر هم که شده نمود بيشترى از مردمى بودن خود را نشان دهند. مانند ونزوئلا، اکوادور و نيکاراگوئه.
من با بازهم تاکيد مىکنم، به نظر نمىرسد اين دموکراسىهايى که امروز شاهدش هستيم خيلى عميق باشد، اماشاهد آن هستيم که امروز همين روساى جمهور به دنبال اين روند رفتهاند. رئيسجمهور کومور هم به دنبال دموکراسى رفته است که خيلى روحيه دموکراسى نمىخواهد.
بنابراين با اين قضايا اسرائيلى ها فکر مىکنند که اگر ايران در منطقه آمريکاى لاتين بيشتر حضور داشته باشند جاى آنها را تنگتر مىکند.
يک نکتهاى را هم بايد در نظر بگيريم و نبايد فراموش کنيم که با کمال تاسف اگرچه جامعه يهوديان در آمريکاى لاتين تعداد زيادى نيست اما اينها از يک لابى سنگين برخوردارند. اسرائيل هم يک کشور متجاوز است که حدود نمىشناسد و با ما هم تضاد کاملا جدى دارد و از اين شرايط برآشفته شده است.
بعيد مىدانم سفر ليبرمن موفقيتى داشته باشد؛ حداقل در کوتاه مدت امکان پذير نيست، زيرا کابينه فعلى اسرائيل، بسيار کابينه تند و فاشيستى است که با هنجارهاى بينالمللى چالش های بسیار دارد.
با شرايطى که امروز در آمريکاى لاتين حاکم است و با حضور مسلمانان در اين کشورها، اينها از طريق مردم نمىتوانند کارى کنند.
ايران بايد در آمريکاى لاتين از فرصتهايى که در اختيار دارد استفاده کند. اين فرصتها نمىتوانند خيلى طولانى باشند، بنابراين بايد از اين فرصتها استفاده کنيم و به انجام کارهاى اقتصادى و فرهنگى منطبق بر ارزشهاى آنها بپردازيم. بدون اينکه هيچ دخالتى در امور داخلى اين کشورها بکنيم.
آیا این کشورها واقعا بسترها و قابلیت های مناسبی برای کشور ما دارند؟
به نظرم شرايط مورد استفاده ايران در اين کشورها حاکم است. اين کشورها به لحاظ اقتصادى ضعيف هستند و ما حداقل مىتوانيم از اين فرصتها استفاده کنيم.
پيش از اين اسرائيل تهديدهاى جدىترى نسبت به ايران انجام مىداد، ولى الان به نظر مىرسد که سياستهاى جديدى را در قبال ايران در پيش گرفتهاند، مثلا ليبرمن به برزيل مىرود و از آنها مىخواهد که ايرانىها را متقاعد کند که دست از سر سلاح هستهاى بردارند، اين چه نشانهاى مىتواند باشد؟
کسى نمىتواند انکار کند، بحث هستهاى ما کاملا صلح آميز است و آشکار است و هيچ چيز پنهان و پوشيدهاى ندارد. نزديک به 2000 نفر بازرسان آژانس آمدند و بازرسى کردند و در گزارش هایشان هم چيزى نتوانستند بنويسند. اين سوال که چرا دولت اسرائيل از اين در وارد مىشود، سوال خوبى است.
اسرائيل 2 راه بيشتر ندارد. يکى راه تهديد است که سالهاست اين فشارها را انجام دادند و هر گونهاى که مىتوانستند مدير کل آژانس را زير سوال ببرند. در اين راه موفق نبودند. علىرغم اينکه گاهى گزارشهاى آژانس 2 پهلو بود، اما تا امروز گزارش آژانس هيچگونه دليلى براى اينکه ايران به دنبال سلاح هستهاى است پيدا نکرده است. بنابراين متوجه شدند از اين راه نمىتوانند کارى کنند و تهديد ديگر سازگار نيست.
توجه داشته باشيد امروز دولتى در آمريکا با يک ديالوگ جديد روى کار آمده است. نمىخواهم بگويم که ماهيت آن با دولت قبلى متفاوت است اما ديالوگ آقاى اوباما با ديالوگ آقاى بوش متفاوتتر است.
من معتقدم که ديالوگ آقاى اوباما منطقىتر است. ما بايد در ديپلماسى اين هنر را داشته باشيم تا از اين فضا در راستاى منافع ملى استفاده کنيم. حالا که اين ديالوگ تغيير کرده است و آقاى اوباما و وزير امور خارجهاش با شهرکسازى به شدت مخالفند، شما مىبينيد که اسرائيلىها بسيارى از کارهايى که در گذشته به راحتى آن را انجام مىدادند، انجام نمىدهند.
اما حداقل اين موارد را رسما اعلام نمىکنند، يعنى يک نوع نرمى در مواضع خود نسبت به بحث شهرکسازى در غزه مشاهده مىشود و اين هم به دليل اين فشارهاى بينالمللى است. امروز به طور قطع مىتوان گفت منفورترين کشور در صحنه بينالمللى اسرائيلى است.
بنابراين تغيير گفتوگو براى اين است. دوستان برزيلى ما هم مىدانند که تمام اقدامات ما زير نظر آژانس است، از سويى ديگر تمام اين بحثهايى که در رابطه با ايران مىشود در يک مدل بسيار عميقتر براى برزيل هم وجود دارد. زيرا برزيل هم فعاليتهاى هستهاى خود را آغاز کرده و آن را توسعه مىدهد و اعلام کرده که به دنبال غنىسازى اورانيوم هستند.
اينها احساساتشان اين است که دولت آقاى مولا در بعضى از مواضع با ايران مشترک است، و ما مىتوانيم از مواضع مشترک استفاده کنيم.
امروز هم طرح اين مسئله مشکلى ندارد و دوستان برزيلى مىتوانند اين درخواست را مطرح کنند، اما پاسخ ايران همان پاسخ قاطع و منطقى سابق است، که هم بر اساس خواست مردم و منافع و مواضع بينالمللى است. دليلى ندارد که چيزى را که حق و حقوق کشور است به علت زورگويىها از دست بدهيم و اگر کوتاهى صورت گيرد قطعا بايد مسوولان پاسخگو باشند.
آيا برزيل در منطقه آمريکاى لاتين از يک قدرتى برخوردار است که بتواند بر روى کشورهاى ديگر مثل ونزوئلا در رابطه با ايران تاثير بگذارد؟
نه، من بعيد مى دانم. ببينيد برزيل سياستى را که دنبال مىکند که سياستى آرام است، يعنى سرش را به پايين انداخته است و به کار خود مشغول است. همچنين سعى مىکند در صحنه بينالمللى هم حضور داشته باشند. اين يک مقدار مغايرت دارد با چيزى که الان ما در ونزوئلا مىبينيم.
شما برخورد هوگو چاوز با رئيسجمهور مخلوع هندوراس مشاهده مىکنيد، تا اين حد که وزير امورخارجه ونزوئلا با مانوئل زلايا را تا مرز دنبال مىکند. اين حرکت در بزريل اصلا ديده نمىشود و اگر هم ديده شود کلا راز مانند است و نمود عينى ندارد.
برزيلىها يک سياست بسته، آرام و تعريف شده و منطبق با معيارهاى بينالمللى از ديدگاه خودشان دارند. شايد اين جمله خيلى درست نباشد اما محافظهکار و محتاط هستند و سعى مىکنند از هرگونه تنش خوددارى کنندو اين را در طى سالها نشان دادهاند.
نظر شما :