باید به شرایط گفتگو برگشت
يادداشتى از مقصود فراستخواه، جامعهشناس و پژوهشگر، براى ديپلماسى ايرانى
به کجا می رویم؟
پس از انتخابات وتأمّلی دربارۀ «وضعیت کلامی ِ» ما
ما در شرایط بسیار مخاطرهآمیزی به سر میبریم؛ مناقشهای سیاسی همچنان در حالت «سرکوفتشده» ماندهاست و دارد به اعماق اجتماعی واپس زده میشود و بر عقدهها و نارضایتیها میافزاید. با یک نگاه سریع به پشتسر میتوانیم ببینیم که این وضع از کجا ناشی شدهاست. موجی عظیم از هستیِ اجتماع ایرانی برخاست. موجی که چشمنواز و نویدبخش بود، ظهوراتی از استعدادهای معنوی و اخلاقی یک ملّت، تجلیاتی از شور زندگی اجتماعی و تظاهراتی از نشاط سیاسی او بود. این موج در منطق جامعهشناسيِ سیاسی، یک سرمایۀ پرقدر اجتماعی؛ و از منظر ایمانی، یک نعمت الهی بود.
خصوصیتهای کمنظیری در این موج به چشم میخورد: خاستنگاه مشروع قانونی در خود این کشور داشت. از متن انتخاباتی آغاز شد که در چارچوب قوانین موجود «جمهوری اسلامی» صورت میگرفت (به رغم همۀ محدودیتهایش). هیچ دلالتی و تمایلی به گسست ویرانگر نداشت، به روشنی، سرشار از فرهنگ و ادبیات انقلابی بود، ادبیاتی که «جمهوری اسلامی» در دامن آن به وجود آمده و از آن مشروعیت برگرفته است. میبینیم که فهم و بلوغ سیاسی مردم، اعتلا یافتهاست و نمیخواهند پیدرپی شالودههایی سیاسی بسازند و سپس آنها را بشکنند و به تعبیر زیبایی که در قرآن آمدهاست، رشتۀ میثاقهای اجتماعی را پیدرپی پنبه کنند (کالّتی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثا...) و آزمودههای تاریخ معاصر ایرانی را باز بیازمایند.
اما چرا آن موج چشمنواز، به یکباره متلاطم شد؟ همه میدانیم این امر، از اشکالاتِ بهوجود آمده در برگزاری انتخابات در نحوۀ رأیگیری، نظارتهای قبل و بعد بر صندوقها، اوراق رأی، شمارش آرا و تجمیع آنها و مابقی قضایا ناشی شد و به سؤالاتی جدّی و اعتراضاتی فراگیر انجامید. اما این مناقشات از سوی مسؤولان عالی کشور، اصلاً به صورت رضایتبخش رفع و رجوع نشد. مدیریت تعارض وحلّ تعارض، در حوزۀ مدیریت و سیاست، اکنون در همه جای دنیا چه در سطح نظری و چه در سطح عملی؛ موضوع شناختهشدهای است، هر دانشآموز مدرسه و هر کارشناس مبتدی با آن آشناست، به سادگی میشد با پیگیریهای مؤثر و تشکیل کمیتههایی بیطرف و مورد توافق، ظرفیتهایی برای گفتوگو و حلمسأله ایجاد کرد، دریغا که نهتنها این اتفاق نیفتاد بلکه با تبعات متلاطم ناشی از آن، متأسفانه برخورد قهرآمیزی صورت گرفت، قتل نفوس محرّمه و ضرب وجرح ِفجیع و بازداشتهای وسیع و همزمان با آن، دستگیریها در مقیاس بزرگ، بر شدت این بلیّه افزود، حوزۀ عمومی به طرز نامطلوبی انتظامی و امنیتی شده و کنترل شدید بر رسانهها، امکانات ارتباطی، مطبوعات و سایتها به ابعاد قهر و بیگانگی و نارضایتی، هرچه بیشتر دامن زدهاست.
این وضعیت، به لحاظ روانشناسی اجتماعی بسیار مخرّب است. خصوصاً که شرایط ما از حیث بینالمللی، منطقهای و سرزمینی نیز بغایت حساس و در معرض انواع تهدیدهای بالقوه است، به لحاظ اقتصادی هم دشواریهای سختی در پیش رو داریم. در مجموع، هرکس با درک متعارف، میفهمد که جامعۀ ایرانی در گذرگاه صعبی است. کفران نعمت الهی شده و جامعه در معرض خطر جدّی است (الم تر الی الذین بدّلوا نعمت الله کفرا و احلّوا قومهم دارالبوار...).
اگر امروز اقدام مؤثری صورت نگیرد، فردا خیلی دیر، و کیان اجتماعی با ابتلائات پرهزینهتری مواجه خواهد شد که چه بسا هیچکس به این زودی نتواند از پس آن بربیاید. اکنون چه باید کرد؟ به نظر میرسد که راهی جز پروژۀ زبان و «وضعیت کلامیِ آرمانی» نیست. همان چیزی که بلافاصله پس از آفرینش انسان، به او تعلیم شده است؛ «خلق الانسان، علّمه البیان...». در اینجا دو نوع الگوی متفاوت از زبان پیش روی ماست. زبان، هم جایگاه بازتولید سلطه و تغلّب، و هم جاپای رهایی و تفاهم است. هم وسیلۀ تنافر و شقاق، و هم مبنای تعامل و وفاق است.
تنها «ارتباط گفتگویی» است که میتواند پلَتفرمی برای بازگشتن از میانۀ راه یک خطای جبرانناپذیر در جامعۀ کنونی ما ایجاد بکند. پلتفرمهای جایگزین سیاسی، چه از سوی حاکمان کنونی و چه از سوی مخالفان و منتقدانشان؛ احتمالاً خصلت استراتژیک و ابزاری خواهند داشت. این نوع پلتفرمها، امکانات و ظرفیتهای کنش ارتباطی و مفاهمهای را در گرانیگاههای اصلی «ملت- دولت»ِ ایران، خواه ناخواه، به تعویق میافکنند و مسدود میکنند و به ابعاد واگراییهای قابل گسترش و مرزناشناس دامن میزنند. کنترل چنین پلتفرمهایی معمولاً از مصدر عقلانی و محک و مبنای منافع و مصلحت عمومی بهدر میرود، کشور ما را در موقعیتی شکننده قرار میدهد و با خطرهای سهمگین مواجه میکند.
«وضعیت کلامیِ آرمانی» این است که هر طرف، ارتباط آگاهانه و اکتشافی با طرف دیگر برقرار بکند، تفسیر امور و قضاوت دربارۀ آنها، فرآیندی بیپایان است. این امور بهطور یکجانبه قابل اندیشیدن و نهاییکردن و فیصله دادن نیستند. هرکس باید جهد بکند که صدای دیگران را بشنود، همۀ صداها استماع بشود. «ارتباط گفتگویی»، خصیصهای هنجاری دارد، در پلتفرم «ارتباط گفتگویی»؛ ظرفیتهای میانذهنی و ذخائر معرفتی و اخلاقی و معنویِ سرشاری برای «جستجویِ مشترک رضایتبخش» در جهت حل مسألهها، نیل به همفهمی و حصول توافق مطلوب وجود دارد.
در مقابل این نوع الگوی هنجاری، زبان متداول سیاسی در میان ما، بیش از اندازه خصلت ابزاری دارد، طرفها میخواهند از وسیلۀ کلمات و گزارهها، صرفا به عنوان راهبردی برای تعقیب اهداف پیشین خود استفاده کنند، میل غالب، غلبه بر خصم و اسکات حریف است، قرار نیست در اثنای گفتگو، اتفاقی جز مقاصدِ «از پیش نهاییشده» روی بدهد، هرکس تصمیم خود را در وضعیت پیش از گفتگو گرفتهاست و از زبان، صرفاً برای پیشبرد آن بهره میگیرد و انتظار ندارد که به میانجیگریِ گفتگو، تصمیمات بهتر و رضایتبخشتری اتخاذ بشود، انتظار ندارد توافقی چندجانبه صورت بپذیرد و میانگینی از نقطههای بهینۀ طرفهای مختلف حاصل بشود.
این در حالی است که در «وضعیت کلامیِ آرمانی»، طرفها به میانجیگری زبان است که در صدد فهم بهتر امور بر میآیند، به وساطت زبان است که آنها هدفگیری میکنند، زبانْ رسانهای برای مذاکره، برای مفاهمه و برای پیجوییِ امور و فرآیند داوری بینالاذهانی است، هر طرف از طریق زبان، توجهات دیگران را به مسألهها و مرادات خود معطوف میکند، هر تکه گفتار از هر کس، بازنمود صادقانه و اصیل تجربهها و افقهای نگریستهشدۀ او تلقی میشود. در اثنای «زبانِ ارتباطی و گفتگویی» است که افق ها در هم ادغام ، وتصمیمات، نهایی میشود.
در «ارتباط گفتگویی»، دعاوی اعتبارِ طرفها، پیوسته برای بحث بیشتر گشودهاند و آمادۀ نقدند، گفتگو همچنان ادامه دارد، حقیقت امور بسیار غامض، و زمان برای گفتگوهای بیشتر، زیاد است. تفسیر امور فرآیندی بیپایان است. توافق به دستآمده از گفتکو و یکپارچگی حاصل از آن، از نوع اختلافی و کثرتگرایانه و تنوعپذیر است.
موج و جنبشی که در آغاز این نوشته به آن اشاره شد، حتی با همۀ تلاطمات اخیرش هنوز هم استعداد آن را دارد که فضایی برای گفتگوی همگانی در سطح «ملت- دولت» در کشور ایجاد بکند، هرچند که لحظهبهلحظه دیر میشود، اما این جنبش، امکان گشوده شدنِ فضاهای میانذهنی، و شرایط احساس نیاز به بحث و بازاندیشی دربارۀ روالها و رویهها و کردارهایی نادرست را فراهم آوردهاست که به شیوۀ معمول شاید به این زودیها به سر وقتشان نمیرفتیم و باز هم متراکم و متکاثف میشدند و جامعۀ ما را در آینده با دشواریهايى از این هم سختتر دست بهگریبان میکردند.
تحولات عمیقی در جامعۀ ایرانی روی دادهاست. گروههای جدید اجتماعی مانند جوانان، زنان، طبقات متوسط شهری، میلیونها دانشجو و تحصیلکردۀ دانشگاهی، تنوعجویی در سبک زندگی، دگرگونیهای ساختار ارتباطی و محیط رسانهای و دهها تحول ساختی- کارکردی دیگر، ترازِ تازه و متفاوتی از ادارۀ کشور را ایجاب میدارند. دولت، دیگر آن هوش کنترلکننده (و سیبرنتیک) نیست که جامعۀ پیچیده و بغایت متنوع و سیال امروزی را کنترل بکند، جامعه، دیگر آن جامعۀ پیشینِ یکدست با علایق و نگرشها و عادات پایدار نیست، بیوقفه در تبوتاب و بازاندیشی است. در چنین بحبوحهای از تحولات دورانی، این چه بازی پرخطری است که ما در پیش گرفتهایم؟
اکنون این پرسش هست که از کجا باید آغاز بکنیم. ایجاد پلتفرمی که در این نوشته به آن اشاره شد، البته مسؤولیت مشترکی است، اما بیشترین مسؤولیت، متوجه عالیترین مقامات حکومت است، آنان که اختیارات بیشتری دارند وظایف اخلاقی سنگینتری هم بر دوششان هست، از کسانی که نزدیکترین عزیزانشان کشته یا مصدوم شده، از آنانکه در زندان به سر میبرند، از خانوادههای نگرانِ وضعیت پدر و فرزند و همسرِ بعضاً بیمار و رنجور، از آنان که هنوز پاسخگویی رضایتبخشی نسبت به دادخواهیشان به عمل نیامده است، چگونه میتوان انتظار داشت که پا پیش بنهند. پس آنان که بر مرکب استطاعت سوارانند ، باید برانند.
ابتداییترین حُکم منطق و اخلاق و سیاست، به ما میگوید که نخست باید به «شرایط گفتگو» برگشت. «ارتباط گفتگویی» و «وضعیت کلامی آرمانی» با آن مختصاتی که به اجمال یاد شد، باید با آزادی دستگیرشدگان، مداوای بیماران، و تسریع در فرآیند قضایی عادلانه و منصفانه در خصوص مقتولین و مصدومین، و سایر اقدامات معطوف به احقاق حقوق و اعادۀ حیثتها آغاز بشود.
خوب عملکردن در این بحبوحه، البته نیازمند نیروی معنوی واخلاقیِ زیادی است ولی پاداش آن به همان اندازه عظیم و ماندنی است که کیفر بیعملی و بدعملی.
نظر شما :