به مناسبت سی و ششمین سالگرد تاسیس جمهوری در افغانستان
شیر بی یال و دم و اشکم
روند روشنگرایی و نهضت دموکراسی در افغانستان از سالهای 1240 ه-ش (1862 م) توسط بزرگانی چون سید جمالالدین و در عصر امیر شیر علیخان در دستگاه حاکمیت واز بدنه حکومت آغاز شد. هرچند اختلاف بین سید و امیر شیر علیخان پادشاه آن عصر افغانستان موجب رانده شدن و تبعید سید جمال شد. اما وی در هنگام وداع با امیر تمام نظرات و برنامههای اصلاحی خود را در طوماری مکتوب کرده، در اختیار امیر قرار داد. نقش سید جمالالدین در هدایت کشورهای مسلمان به سمت دموکراسی و آزادی و اصلاح اجتماعی امری است که تا کنون به شایستگی به آن پرداخته نشده است. اما تاثیر افکار سید جمال در رشد روشنفکری نوین در افغانستان غیر قابل انکار است.
باری در اوایل قرن بیستم با تاسیس مدارس نوین و انتشار مطبوعات روند تجدد خواهی در افغانستان سرعت بیشتری گرفت. ظهور پادشاهان متمایل و علاقمند به اندیشههای سیاسی روز آن زمان چون "امیر حبیب اللهخان" نوآوریهایی در عرصه حکومتداری به وجود آورد. "امان الله خان" هم "اصلاحات امانی" را با تاثیر از آتاتورک در ترکیه و رضا شاه در ایران آغاز کرد. وی با اعلام استقلال افغانستان از استعمار انگلیس گرایشات خود را به آلمان بیشتر کرد و حکومت آلمان نیز کمکهایی را در راستای آموزش و صنعت به افغانستان کرد. جامعه در افغانستان آرام آرام به سمت وسوی جدیدی پیش میرفت اما زمانیکه امان اللهخان عقاید خود را در خصوص آزادی زنان و حجاب آنان به صورت دستوراتی افراطی اعلام کرد، موجی از بدبینی در بین مردم و روحانیان بر انگیخت. زیاده روی امان اللهخان در اصلاحات به سبک اروپایی آنجایی پایه حکومت او را به تزلزل در آورد که وی تعدد زوجات و تعیین حداقل سن ازدواج را به لویه جرگه برد که نه تنها با مخالفت شدید اعضای لویه جرگه مواجه شد بلکه وکلاء برآشفته مجلس را ترک و برخی شاه را به بی دینی و بدعت در دین متهم ساختند تا بلاخره با تحریک احساسات دینی مردم و حمایت روحانیون افغان "امیر حبیب الله خان کلکانی " برضد امان الله خان قیام کرد و پس از سرنگونی او خود بر تخت قدرت نشست. حبیب الله خان که از حمایت روحانیون نیز بر خوردار بود سعی در برقراری مجدد احکام سنتی در افغانستان کرد. اما دولت او نیز پر دوام نبود و توسط محمد نادر شاه ساقط شد. با روی کار آمدن محمد نادر خان که مدت ها سفیر افغانستان در پاریس بود و پس از عزل نیز در فرانسه زندگی می کرد هرچند با گوشه چشم انگلستان به پادشاهی رسید اما اقامت طولانی مدت وی در فرانسه آن روز که مهد روشنفکری و تجدد خواهی بشمار میرفت افغانستان را، پس از دوره حبیب الله خان به سوی جریانات جمهوری خواهانه هدایت کرد. ترور و قتل ناگهانی محمد نادر خان در ارک پادشاهی آنهم در یک مراسم رسمی پسر جوانش، محمد ظاهر شاه را که نوزده سال بیشتر نداشت و دوران کودکی و نوجوانی را در پاریس گذرانده بود، به پادشاهی افغانستان رساند.
شاه جوان به دلیل زندگی در محیط اروپا و کم سن و سال بودن شدیدا تحت نفوذ و تسلط اعضای خانواده خود و در راس آنها عموهای جوان خود بود. از 1933تا 1953 ظاهر شاه تقریباً فقط نام شاهــی را یدک میکـشید تا در سال 1953 پسر عمـوی خود که شـخصی بسیار جـدی و بـلند پرواز بود رابه صدر اعظمی برگزید .
وی ده سال دیگر نیز سلطنت محمد ظاهر شاه را در سایه خود نگاه داشت. تا سرانجام در سال 1963 محمد داوودخان از صدر اعظمی استعفا داد. این امر پس از سی سال امکان سلطنت به ظاهر شاه بخشید تا برای نخستین بار خود را بیمنازعه در مسند شاهی ببیند. او در ابتدا نوعی نظام مشروطه را در کشور پایهریزی کرد. قانون اساسی جدید در افغانستان در سال 1964 توسط لویه جرگه تصویب و نظام پارلمانی شکل گرفت. احزاب با گرایشات کمونیستی، ملی و یا مذهبی آغاز به فعالیت کردند. دانشگاهها و مدارس عالی در افغانستان به کانونهای آزادیخواهی و جمهوریطلبی تبدیل شد. تظاهرات خیابانی محصلین و دانشجویان بر خوردهای خوشونت بار حکومت با مردم را رقم زد و در مقابل، اذهان و قلوب مردم از حکومت پادشاهی فاصله گرفت. مخالفان پادشاهی در بین نیروهای نظامی و حکومتی هسته هایی را به رهبری پسر عموی ظاهر شاه و صدراعظم ده ساله وی "محمد داوود خان " شکل دادند و در یک خلاء ناگهانی که ظاهر شاه در مسافرت خارج از کشور بسر میبرد در صبحگاه هفدهم جولای 1973( بیست وششم تیر ماه 1352) رادیو کابل با قطع برنامههای عادی خود وپخش مارشهای نظامی بیانیه محمد داوود خان را این گونه اعلام کرد:
" هموطنان عزیز، باید به اطلاع شما برسانم که دیگر این نظام از بین رفت و نظام جدیدی که عبارت از نظام جمهوریت است وبا روحیه حقیقی اسلام موافق است ،جایگزین آن گردید "
و بدین ترتیب آغازی نو در تاریخ همسایه شرقی ما پدید آمد. در یک کودتای بدون خونریزی که از شامگاه قبل آغاز شده بود فصلی جدید در تاریخ افغانستان رقم زده شد. فصلی که نه تنها مسیر این کشور را تغییر داد بلکه معادلات جهانی را نیز بیتاثیر نگذاشت. کودتایی که نام جمهوری برخود نهاد وپنج سال بعد خود با کودتایی دیگر اما خونین ،قربانی دور دیگری از حکومت شد که اتفاقاً آن نیز نام جمهوری با پسوند دموکراتیک برخود نهاده بود.
اولین جمهوری در افغانستان توسط داوود خان پایهریزی شد اما هیچگاه رنگ و بوی واقعی جمهوریت را ندید وطی پنج سال همواره سایه ریاست جمهوری خود خوانده داوود خان بر سر افغانستان سنگینی میکرد. هرچند پس از چهار سال مطابق معمول تاریخ افغانستان لویه جرگهای تشکیل و داوود خان رسمیتی از آن جهت ادامه جمهوریت برآمده از کودتا کسب کرد.
اما وی هرگز انتخاباتی برای مراجعه به افکار عمومی برای ریاست جمهوری خود بر گذار نکرد و اتفاقاً با مخالفان خود نیز اعم از احزاب اسلامی ویا احزاب چپگرانیز برخورد کرد و سعی در سرکوب آنان داشت.
حرکت داوود خان در برقراری نظام جمهوری میتوانست سرآغاز تعالی مسیر دموکراسیخواهی در منطقه باشد اما به مدلی چون روند ریاست جمهوری در عراق تبدیل شد. قدرتی با تکیه برقوتهای سازندگی و نوگرایی و پیشرفت اما تک صدایی و فرد محوری و به مانند همیشه "الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم"
جمهوری داوود خان هرچند طومار شاهی را در افغانستان برهم پیچید، اما خود آغاز عصری شد که خونبارترین دوران تاریخ افغانستان را رقم زد و داوود خان و خانوادهاش نیز در آغاز دومین حرکت جمهوری، در کودتایی دیگر در این راه قربانی شدند.
نظر شما :