ايدئولوژى ذيل اقتدار
برخورد خشن پکن با مسلمانان اویغور در چین، با سکوت بس معنادار دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی همراه شده است. رسانههای دولتی نیز در این سکوت قابل تامل، همچون سابق، همراه دولت احمدینژاد و سیاستهای اتخاذ شدههستند.
نه صداوسیما و نه خبرگزاری جمهوری اسلامی، ضرورت و اهمیتی نمیبینند که گزارش یا تحلیلی در خور، از سرکوب شدید مسلمانان در شهر اورومچی چین -که یک هفته است آغاز شده-منتشر کنند. این سکوت و چشم بستن غریب بر سرکوب مسلمانان توسط پکن، هنگامی پرسشبرانگیزتر میشود که واکنش دستگاه دیپلماسی احمدینژاد به قتل یک زن مسلمان مصری در آلمان، مورد مداقه واقع شود.
در مورد اخیر، وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، سفرای آلمان و ایتالیا را فراخوانده به آنها رعایت حقوق بشر را متذکر میشود؛ رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس در نامهای به همتای آلمانی خود، این رخداد (قتل زن مسلمان مصری در دادگاهی در آلمان) را محکوم میکند؛ و صدا و سیما این اخبار را در صدر اولویتهایش مینشاند و در تیراژی چند ده میلیونی، تکثیر میکند و این همه در حالی بهوقوع میپیوندد که در ناآرامیهای اخیر در استان سینکیانگ چین، دستکم حدود 160 مسلمان جان باخته و بیش از هزار نفر، مجروح شدهاند.
آشکار است که میان واکنش تهران به دو حادثه مورد اشاره (قتل یک زن محجبه مصری در آلمان و کشتار و سرکوب صدها مسلمان در چین) هیچ نسبت منطقیای نمیتوان برقرار کرد. اگر قرار بر «واکنش» منصفانه و از منظر حقوق بشری باشد، ریختن خون هر بیگناهی محکوم است، و هر سرکوب خشن و «فلهای»، مستحق نفی و طرد و مواخذه.
نمیتوان در قبال دو رویداد همجنس -مستقل از محل وقوع یا حتی کمیت ماجرا- مواضعی کاملا متضاد اتخاذ کرد. بماند که در اینجا، ابعاد و کیفیت فاجعه رخ داده در چین، قابل مقایسه با ماجرای محقق شده در آلمان نیست. از زاویهای دیگر، اگر قرار بر اقدام با نقطه عزیمت «ایدئولوژی» و از منظر «درون دینی» باشد، باز در مورد سرکوب (همکیشان مسلمانان) چینی توسط حکومت مرکزی (پکن) ظلمی بر مسلمانان رفته است که ماجرای آلمان در مقایسه با آن، بسی کمرنگتر و کوچکتر است.
اما، چنانکه ذکر شد، دولت احمدینژاد و دستگاههای مسوول (از وزارت خارجه گرفته تا صداوسیما) موضعی کاملا متفاوت در مورد دو واقعه اتخاذ کردهاند. بهقدر لازم مشخص است که «حکایت» چیست؛ سطح و کیفیت مناسبات تهران-پکن بهگونهای محسوس با جنس و کمیت مراودات تهران-برلین، در فاصله است. چین نه تنها مهمترین شریک تجاری و اقتصادی جمهوری اسلامی محسوب میشود که در پیچهای تند سیاسی چند سال اخیر (بهویژه در موضوع انرژی هستهای یا دیگر محورهای مناقشهبرانگیز میان تهران و غرب) جانب تهران را فرونگذاشته، یا دستکم با سکوت یا اعلام «رای ممتنع» دل تهران را نیازرده است. چ
چنین است که تهران در واکنش به حوادث تلخ شهر اورومچی و سرکوب خونین مسلمانان اویغور نژاد، «پالس»ی متقابل ارسال کرده، کوشیده است خاطر پکن را مکدر نکند. تفسیر خلاصه این نوع از مواجهه، آیا جز این است که دیپلماسی در دولت احمدینژاد، ذیل ایدئولوژی تعریف میشود، و ایدئولوژی ذیل اقتصاد و اقتدار؟ اصل بر حفظ و تداوم «اقتدار» و ماندگاری و تثبیت هرچه بیشتر یک تفکر در بلوک قدرت است.
اینچنین، میتوان دیپلماسی را هرجا که توجیهپذیر بود، ذیل ایدئولوژی تعریف کرد و بهکار گرفت؛ و در مواقعی دیگر، ایدئولوژی را در سطحی پایینتر از اقتصاد نشاند و اولویتی کمتر از مناسبات سیاسی برایش تعریف کرد. و این همه، یعنی هدف بودن تداوم «اقتدار» و اصالت داشتن حفظ و تثبیت آن با هر توجیه و مستمسک و ابزار.
وقتی «منافع ملی» ذیل ایدئولوژی یک جریان فکری_سیاسی تعریف شود، وقوع چنین اتفاقات و بروز چنین واکنشهایی، تعجببرانگیز نیست.
منبع: روزنامه اعتماد ملی
نظر شما :