در انتظار دیپلماسی المپیک چينى
کمتر از یک سال دیگر، پکن میزبان مسابقات المپیک تابستانی سال 2008 میلادی خواهد بود. به مدت دو هفته، شاهد برگزاری رقابتهایی خواهیم بود که رویاهایمان را زنده می کنند؛ آن هم در کشوری با پیش زمینه غنی تاریخی.
این درواقع همان تصویری است که مقامات چینی می خواهند از رقابتهای المپیک پکن در ذهن جهانیان باقی بگذارند. اما واقعیت این است که چین به عنوان میزبان این رقابتها، چالش تاریخی و مهمی به نام معرفی خود به عنوان یک کشور پاسخگو و مسئول را پیش رو دارد.
شکی نیست که رقابتهای المپیک بارها شکل سیاسی به خود گرفته اند.
رژیم های فاشیست و کمونیست از المپیک 1936 برلین و المپیک 1952 هلسینکی برای نمایش برتری نظام های خود استفاده کردند. آمریکا المپیک 1980مسکو را تحریم کرد و روسیه هم در المپیک 1984 لس آنجلس شرکت نکرد.
عراق، مصر و لبنان به خاطر بحران کانال سوئز در المپیک 1956 ملبورن شرکت نکردند. آلمان به خاطر اقداماتش در جنگ جهانی اول از رقابتهای المپیک 1920 کنار گذاشته شد و آفریقای جنوبی نیز به خاطر سیاستهای رژیم آپارتاید با موانعی در شرکت در رقابتهای المپیک مواجه گشت.
از سال 1896 میلادی تاکنون، این سومین بار است که بازیهای المپیک تابستانی در آسیا برگزار می شود؛ و آسیا هم قاره ای است که سنت کهن دیپلماسی ورزشی را تجربه کرده است. مثلاً وقتی بازیکنان چین و آمریکا در رقابتهای پیونگ پونگ در مقابل هم قرار بگیرند، چین به دید یک شکست یا پیروزی سیاسی به این رقابتها می نگرد. این مساله درمورد دو کره و حتی رقابت آنها با ژاپن هم صادق است.
با این تفاسیر، وقتی پرجمعیت ترین کشور دنیا میزبان بزرگترین رقابت ورزشی جهان شود، باید حتماً فرای ورزش به آن رقابتها بنگریم. چین می خواهد در این المپیک، رشد اقتصادی فزاینده خود را به رخ جهانیان بکشد؛ درست همان کاری که کره جنوبی در جریان المپیک 1988 سئول انجام داد.
چین در این راه تدابیر مختلفی را به کار گرفته و مثلاً قرار است ورود یک میلیون خودرو به شهر ممنوع شود و بیست میلیون درخت جدید برای جذب دی اکسید کربن کاشته شود.
درواقع، همانطور که المپیک توکیو در سال 1964 میلادی توانست سابقه ژاپن به عنوان یک کشور جنگجو در زمان گذشته را به نقطه پایان در افکار عمومی جهان برساند، چین هم قصد دارد از المپیک پکن به عنوان راهی برای ترسیم چهره یک کشور مدرن و توسعه یافته از خود استفاده کند.
اما رقابتهای المپیک در عین حال می توانند بر حکومتهای مختلف فشار هم وارد کنند و باعث تجدید نظر آنها در برخی سیاستهایشان شوند.
به همین ترتیب، پکن باید راهی برای تغییر نظام بسته و کنترل شده سیاسی خود بیابد و ایده آلهای لیبرالیستی مثل رقابت آزاد و احترام به حقوق انسانی را که جزء جدایی ناپذیر المپیک هستند به نظام خود راه دهد.
چین در عین حال ناگهان در معرض توجه بین المللی در خصوص نحوه برخورد با روزنامه نگاران، سازمانهای غیردولتی و فعالان اجتماعی قرار می گیرد و باید در این خصوص با احتیاط رفتار کند.
المپیک 1988 سئول تغییر بزرگی در سیاستهای حکومت کره جنوبی ایجاد کرد و ارزشهای دموکراتیک را به وضوح به نظام این کشور تزریق نمود.
نمی توان انتظار داشت که اتفاق مشابهی در مورد چین هم بیفتد؛ اما همکاریهای اخیر چین در خصوص مسائل بین المللی از جمله گرم شدن زمین و نیز بحران هسته ای کره شمالی، نشانی از تمایل چین به تغییر چهره بین المللی اش دارد و البته خود چین هم در این سیاستها ذی نفع بوده است.
مهمترین چالش پیش روی چین را باید مساله سیاست خارجی و حقوق بشر- بخصوص در مناسبات چین با کشورهای آفریقایی – دانست. چین کاملاً از فشارهای بین المللی در این خصوص آگاه است و به همین جهت هم درست پیش از ارائه میزبانی المپیک به چین از سوی کمیته بین المللی المپیک، یک فعال مهم دموکراسی خواه بازداشت شده را آزاد کرد.
چین در عین حال برای اولین بار، مسئولیتهای دولت برای محترم شمردن و تأمین حقوق انسانی بر اساس قانون اساسی را مورد توجه قرار داده که گام مهمی به شمار می آید.
اما سیاست های چین در آفریقا هنوز مورد انتقاد قرار دارد زیرا چین به رغم بحران دارفور، همچنان به فروش اسلحه و خرید نفت از دولت سودان ادامه داده است.
با این وجود، چین کمی هم در این خصوص نرمش نشان داده و مثلاً در مقابل تصویب قطعنامه سازمان ملل متحد برای اعمال تحریم بر صنعت نفت سودان نایستاد؛ و از اجرای برنامه صلح دارفور و اعزام نیروهای مشترک اتحادیه آفریقا و سازمان ملل متحد به دارفورحمایت کرد.
اکنون یک پرسش مطرح می شود. آیا چین مانند آلمان در جریان المپیک 1936 برلین سعی خواهد کرد که نقایص نظام بسته حکومتی خود را در لوای ورزش پنهان کند؟ و یا اینکه با برگزاری المپیک شاهد ظهور چین به عنوان یک بازیگر مهم و موثر بین المللی خواهیم بود؟
نظر شما :