صادق زیباکلام سیاست خارجی 30 ساله ایران را به چالش کشید

۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸ | ۱۹:۲۱ کد : ۴۵۷۷ اخبار اصلی
صادق زیباکلام در یکی از معدود حضورهای خود در سیمای جمهوری اسلامی ایران و در برنامه‌ای که روابط ایران و امریکا و ریاست جمهوری باراک اوباما را بررسی می‌کرد، در سخنانی به نقد سیاست‌های ایدئولوژیک ایران پرداخت و در بخشی از صحبت‌هایش گفت: ما به این دلیل با آمریکا دشمنی می‌کنیم که برای مشکلاتی که از حلشان عاجز هستیم مقصری داشته باشیم.
صادق زیباکلام سیاست خارجی 30 ساله ایران را به چالش کشید

زیباکلام را قبلا نیز در بحث های اندیشه و فلسفه شبکه چهار سیما و رودررو با علمایی که مباحث آزادی اندیشه و بیان را مورد تشکیک قرار می دادند، بی پروا یافته بودیم. او در نشست های فکری چند جلسه ای که از شبکه چهار سیما پخش می شد به طور تلویحی به دفاع از ساختارهای اندیشه لیبرالیسم به ویژه در بحث آزادی  های فردی پرداخته بود.

 او این بار اما میهمان برنامه ای تحت عنوان "رودررو" بود که شب 18 اردیبهشت ساعت 20:30 از شبکه خبر و به صورت زنده پخش شد. اگر بسیاری از بینندگان تلویزیون صحبت های قبلی زیباکلام را در شبکه چهار سیما، به دلیل زنده نبودن برنامه قابل تعدیل و تقطیع می دانستند اما این بار با برنامه ای مواجه بودند که وی لحن صریح و قاطع خود را به صورت زنده به کار می گرفت؛ با این تفاوت که این بار مباحث اندیشه و فلسفه در میان نبود و مستقیما سیاست های نظام در قبال غرب موضوع بحث بود.

زیبا کلام درباره استکبارستیزی نظام جمهوری اسلامی گفت: ما در این 30 سال خود را پرچمدار مبارزه کشورهای جهان سوم و تحت ستم با استکبار جهانی به رهبری امریکا می د انیم. اما به جای مبنا قرار دادن منافع ملی، ایدئولوژی را محور تنظیم سیاست خارجی خود ساخته ایم.

وقتی محمدرضا حاج بابایی عضو هیئت رئیسه مجلس هشتم، موضوع 12 میلیارد دلار دارایی های بلوکه شده ایران را پیش کشید و آزاد کردن این دارایی را توسط باراک اوباما نوعی حسن نیت از سوی دولت امریکا برشمرد، زیباکلام در پاسخی تکان دهنده گفت: بحث بلوکه شدن دارایی های ایران واقعیت ندارد؛ چرا که این پول ها به عنوان غرامت به ایرانیانی که به شهروندی آمریکا درآمده بودند و اموالشان توسط دولت و دیگر نهادها مصادره شد پرداخته شده است. آنها به دادگاه های آمریکا شکایت کرده اند که اموال و زمین ها و کارخانه هایشان بی دلیل مصادره شده و پس از بررسی غرامت هایی به آنها تعلق گرفته و از آن پول چیزی باقی نمانده است.

زیبا کلام همچنین در اظهاراتی بی پروایانه که هیچ گاه در رسانه های رسمی محل طرح نیافته است، در پاسخ به سخنان حاج بابایی که آمریکا را موجب بسیاری از مشکلات کشور خوانده بود گفت: ما به این دلیل با آمریکا دشمنی می کنیم که برای مشکلاتی که از حلشان عاجز هستیم مقصری داشته باشیم و چه مقصری بهتر از آمریکا.

وی حتی درباره اینکه آمریکا رژیم صدام را به جنگ با ایران ترغیب کرد، گفت: 30 سال این دروغ را به مردم گفته ایم اما پاسخ نمی دهیم که اگر جنگ بد بود و آمریکا آن را به راه انداخت پس چرا پس از فتح خرمشهر آن را متوقف نکردید؟ آیا آمریکا بود که بر ادامه جنگ اصرار می کرد؟

زیبا کلام صداوسیما را نیز از انتقادهای خود بی نصیب نگذاشت و گفت که صداوسیما همیشه برخی رفتارها و اقدام های مثبت دولت امریکا و اوباما را پوشش نمی دهد و به عنوان نمونه وقتی اوباما از لزوم تشکیل دولت فلسطینی حرف می زند، چیزی در تلویزیون پخش نمی شود.

این انتقادهای صادق زیباکلام در یادداشتی هم که به تازگی در سایت شخصی اش (
www.zibakalam.com) منتشر کرده، به طور تفصیلی آمده است. او در مطلبی با عنوان "انتقاد از نگاه بدبینامه به عملکرد اوباما" نوشته است:

در ايران در مجموع، جريان اصولگراى حاکم به علاوه شمارى از اصلاح‌طلبان و برخى ديگر از کارشناسان معتقدند که آمدن و رفتن رؤساى‌جمهور مختلف در آمريکا اعم از دموکرات يا جمهورى‌خواه خيلى چيزى را عوض نمى‌کند. از نظر اينان اوباما، بوش، کلينتون، ريگان و... هيچ فرقى ندارند و در حقيقت قدرت اصلى در آمريکا در دست صهيونيست‌ها، لابى‌هاى قدرتمند صهيونيست، صاحبان صنايع بزرگ و از جمله اسلحه، کمپانى‌هاى نفتى، بانک‌هاى قدرتمند و... است و اينها هستند که درباره استراتژى کلان سياست خارجى آمريکا تصميم مى‌گيرند. از نظر اين تحليلگران، مردم در آمريکا تصور يا احساس مى‌کنند که با انتخاب کارتر يا بوش يا ريگان يا اوباما باعث تغيير در سياست خارجى کشورشان مى‌شوند، در حالى که واقعا اين‌طور نيست و سياست‌هاى کلان آمريکا را همان شرکت‌ها و لابى‌ها ترسيم مى‌کنند و هيچ فرقى ندارد که رئيس‌جمهور که باشد.

اين تصوير مقدار زيادى يادگار جهان‌بينى خاصى است که از دهه 1320 توسط حزب توده به ذهن ما ايرانيان نفوذ کرد. اين ذهنيت مى‌گويد که صاحبان قدرت و سرمايه همه‌کاره‌اند و مردم عادى نقشى در سياست‌هاى کشورشان ندارند. در نتيجه اين نگاه، بسيار ساده‌لوحانه است که تصور کنيم با آمدن اوباما يا هر کس ديگرى بايد در سياست خارجى اوباما تغيير و تحول گسترده‌اى را شاهد باشيم. در واقع هر اتفاقى که بيفتد با داشتن چنين نگاهى ما آن را نخواهيم ديد.

در حدود سه ماه گذشته که اوباما رسما وارد کاخ سفيد شده، تم اصلى سخنان و تحليل‌هاى بسيارى از صاحب‌نظران در ايران به ويژه تحليلگران متمايل به دولت اين بوده که شايد سياست‌هاى آمريکا بر حسب ظاهر تغييراتى کرده باشد اما کليات آن تغيير نمى‌کند و آنچه عوض شده صرفا اين است که اگر بوش و نئومحافظه‌کاران در قبال ايران رويکردى خشن و راديکال داشتند، يعنى مى‌خواستند نظام جمهورى اسلامى ايران را با نيروى نظامى يا تحريم ساقط کنند اما اوباما و دموکرات‌ها رويکردى نرم دارند و گرنه اهداف و سياست‌هاى کلان همان است که بود؛ بنابراين صرفا تاکتيک آمريکايى‌ها عوض شده است. در رسانه‌هاى داخلى، صداوسيما و مطبوعات دولتى به ويژه راديو گفت‌وگو، کسانى که به تحليل و بررسى سياست‌هاى خارجى آمريکا مى‌پردازند همه حرفشان همين است که تنها تغيير در رويکرد آمريکايى‌هاست از رويکرد خشن به نرم و هوشمندانه وگرنه هدف تغييرى نکرده است: براندازى نظام جمهورى اسلامى ايران. تا اينجا درباره شناخت تحليل‌هاى ما ايرانيان از سياست‌هاى آمريکا بحث کردم. اما رويکرد ما در اين باره به دليل شناخت و تحليل‌هاى اين‌چنينى ماست که تاکنون به گفتمان اوباما درباره ايران هيچ پاسخ مشخصى نداده‌ايم. به خصوص جريان‌هاى راديکال‌تر و وابسته به حکومت هشدار مى‌دهند مبادا کسانى در ايران دچار اين باور غلط بشوند که سياست‌هاى آمريکا با آمدن اوباما تغييرى کرده است. اينان اعتقاد دارند که آمريکا فقط يک ماسک آرمان‌گرايانه و انسان‌گرايانه به نام «اوباما» به صورتش زده است. تا وقتى که نگاه ما چنين است، دموکرات‌ها هر کارى که بکنند از طرف ما «تاکتيک» قلمداد مى‌شود. اگر آمريکاييان قواى نظامى‌شان را از عراق بيرون بياورند، باز هم مى‌گوييم تاکتيک است؛ حتى اگر از افغانستان هم خارج شوند، مى‌گوييم تاکتيک است و هدف همان است که بود و آنها درصدد براندازى ايران هستند.

 به فرض اگر تمام دارايى‌هاى ما را که در سال 58 بلوکه شد (اگرچه واقعا دارايى چندانى ديگر نمانده) به ما برگردانند از خليج فارس بيرون بروند، عراق و افغانستان را هم ترک کنند حتما باز مى‌گوييم: «در عربستان هم هستيد!». اگر از عربستان هم بروند، باز مى‌گوييم: «چرا از اسرائيل حمايت مى‌کنيد؟» اگر از اسرائيل حمايت نکنند، اين بار مى‌گوييم نبايد در شمال آفريقا يا در قطر باشند. آن وقت قضيه کودتاى 28 مرداد را نيز پيش مى‌کشيم. اگر آمريکا بابت اين کارش عذرخواهى کند و حتى غرامت هم بدهد در اين باره بحث مى‌کنيم که چرا 25 سال به رژيم محمدرضا شاه کمک کردند و اهداف پليدى چون سرکوب مخالفان پهلوى را دنبال کردند. باز هم تاکيد مى‌کنم مهم نيست که آمريکا چه مى‌کند. مهم اين است که نگاه ما چون نگاهى ايدئولوژيک‌محور است همواره تصور مى‌کنيم که هر تغييرى، استراتژى نرم است و نبايد فريب آن را بخوريم. تا وقتى که آمريکا را امپرياليسم يا استکبار جهانى يا نظام سلطه مى‌دانيم هيچ تغييرى را به فرض وقوع نخواهيم ديد. مثالى که در اين‌باره مى‌توانم بزنم اين است که ما خواهان اين بوديم که آمريکا نظام جمهورى اسلامى ايران را به رسميت بشناسد.

وقتى اوباما در زمان تبريک نوروز از عبارت «جمهورى اسلامى ايران» استفاده کرد به نظر من، معنى‌اش اين است که ما را به رسميت مى‌شناسد. نکته ديگر اين است که فکر مى‌کنم ما گاهى زور هم مى‌گوييم. مثلا مى‌گوييم آمريکا بايد از عراق خارج شود. به نظر من، اين قضيه به ما ارتباطى ندارد. حدود 3 سال پيش انتخاباتى نسبتا آزاد در عراق انجام شد. به‌اين ترتيب، دولت مالکى مشروعيت دارد و خواستِ مردم است. اين دولت عراق با آمريکا پيمان بسته که چند سالى را در آنجا باشد، حال فرقى ندارد که 3 سال است يا صد سال، مهم اين است که اين قضيه مربوط به دولت مشروع عراق است. همچنين اينکه مى‌گوييم آمريکا بايد از خليج فارس و قطر و... بيرون برود، دست‌کم در اين شرايط به ما ربطى ندارد. کشورهايى مثل عراق و قطر و عربستان و... مستقل‌اند و نحوه ارتباط آنها با آمريکا به خودشان بستگى دارد. ما بايد خواسته‌هاى خودمان را مطرح کنيم از جمله لغو تحريم‌ها، بازگرداندن دارايى‌ها، دنبال نکردن سياست براندازى و... اما باز هم مى‌گويم که بحث چيز ديگرى است: ما اساسا آمريکا را قبول نداريم. از نظر ما، يک ستيز تاريخى بين ملل محروم ولى مستقل با نظام سلطه وجود دارد که پرچمدار آن ايران اسلامى است.

 وقتى اين‌طور نگاه مى‌کنيم پس مهم نيست که آمريکا چه کار بکند. البته نمى‌گويم که آمريکاييان بى‌گناهند و همه مشکلات از ماست. درباره کودتاى 28 مرداد و مسائل بسيار زيادى در زمان رژيم پهلوى بى‌ترديد آنها نيز نقش داشتند و گناهکارند. اما وقتى که آمريکا را به چشم نظام سلطه نگاه مى‌کنيم و مى‌گوييم که با آن مشکل داريم، توقع چه رفتارى از آن داريم؟ به علاوه اين نگاه که آمريکا نظام سلطه است و نهايتا حق- که با ماست- بر آنها پيروز خواهد شد، باعث مى‌شود خيلى از مسائل را اشتباه ببينيم. متاسفانه پندارگرايى و پنداربافى تاثيرات منفى بسيارى در روابط مختلف ما از جمله روابط خارجى نهاده است.


( ۲ )

نظر شما :