سیاست خارجی جمهوری اسلامی؛ حوزههای نفوذ در دوران تنش
هر از چند گاهی شاهد انتقادهای رسانه ای و یا آکادمیک نسبت به جنبه هایی از سیاست خارجی جمهوری اسلامی هستیم که عموماً فاقد استدلال های متدلوژیک و یا برگرفته از علایق سیاسی است. این مسأله عمدتاً ناشی از نبود تعریفی جامع از منافع ملی است و فقدان آگاهی نسبت به جنبه های گوناگون امنیت ملی و عدم تعامل سیستماتیک نهادهای سیاست گزار با محافل دانشگاهی و رسانه ای نیز در آن تاثیر قابل توجهی دارد .
یکی از نقدهای معمول نوع روابط ایران با کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین است که گاهی از بحثهای کارشناسی فراتر رفته و مورد سخره برخی صاحبنظران عوام زده قرار می گیرد. اگر این نقدها در مقام مقایسه روابط با کشورهای اروپایی و منزلت جهانی ایران در سال های اخیر باشد دیدگاهی صواب است چرا که تردیدی در از دست رفتن فرصت های فراوان سیاسی و اقتصادی در نتیجه سیاست خارجی غیر واقعگرایانه، نه تنها در قبال غرب بلکه حتی در مورد کشورهای اسلامی، وجود ندارد.
اما نقد ماهوی روابط ایران با آمریکای لاتین و یا آفریقا با این استدلال که دستاوردهای اقتصادی، سیاسی و یا حتی ایدئولوژیکی آن ناچیز است را می توان ناشی از عدم درک صحیح از منافع و امنیت ملی جمهوری اسلامی به ویژه در شرایط حاضر، یعنی روابط رقابت جویانه با ایالات متحده دانست.
در تحلیل سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه که عموماً دارای سابقه مستعمراتی یا روابط تحت الحمایگی با غرب بودهاند و یا حتی بنا به سیاست های دول اروپایی در مقاطع تاریخی گوناگون شکل گرفته اند، به دلیل وابستگی شدید خاندان های حاکم و یا نظام های سیاسی به ممالک استعماری سابق اصولاً تحلیل رفتار آنها همچنان درچارچوب وابستگی به قدرت های مرکز بوده و به این ممالک بعنوان بازیگران مستقل و تأثیرگذار صحنه بین الملل نگریسته نشده، آنها را تابعی از سیاست های کلی قدرت های جهانی ارزیابی می کنند.
ایران به دلایلی همچون سابقه مستقل تاریخی، منابع مادی و انسانی، موقعیت ژئواستراتژیک، نفوذ ایدئولوژیک ، سیاسی و اقتصادی دراین چارچوب تحلیلی نگنجیده و توانایی تبدیل شدن به یک بازیگر اصلی صحنه بین المللی را دارد.
جمهوری اسلامی امروز به عنوان قدرت مسلط منطقه ای موجبات نگرانی غرب و متحدان عرب آن را فراهم کرده که پیروی از یک سیاست خارجی واقعگرایانه ممالک اروپایی و هیأت حاکمه جدید آمریکا را به جای رویارویی به طرف مذاکره با ایران برسر منافع مشترک در حوزه های نفوذ مشترک سوق داده است .البته نحوه بهره برداری از این فرصت و چگونگی تعامل سازنده با غرب از سوی دستگاه دیپلماسی کشور بحثی علیحدهاست .
ایران به عنوان یک قدرت میانی همچون دیگر کشورها برای تامین منافع و امنیت ملی، در شرایطی که همانند دوران پهلوی و یا ممالک عرب درخاورمیانه امروز متکی به غرب نیست، چاره ای جز گسترش نفوذ اقتصادی ، نظامی، سیاسی و ایدئولوژیک در حوزه هایی که توانایی آن را داراست ندارد. امنیت ملی ایران به دلیل محاصره کشور توسط نیروهای اروپایی و آمریکا و ائتلاف های سیاسی عمیق در شمال و جنوب عکس العملهایی را مبتنی بر اصول بازدارندگی و موازنه قوا طلب می کند که یکی از آنها می تواند گسترش روابط با ممالک حوزه های نفوذ کشورهای رقیب همچون آمریکا باشد.
آمریکای لاتین به دلیل وجود سوابق تاریخی ضد آمریکایی همیشه از جمله حوزه های جغرافیایی بوده است که کشورهای رقیب آمریکا از آن بهره برده اند. در دوران جنگ سرد آمریکای لاتین صحنه هماوردی شوروی و آمریکا بود که بحران موشکی کوبا اوج این برخوردها به شمار میآید همچنانکه اروپای شرقی به دلیل قرابت به شوروی عرصه تاخت و تاز جبهه ضدکمونیسم بود.
این روند همچنان پس از جنگ سرد ادامه یافته است چنانکه ایالات متحده از کشورهای اروپای شرقی برای گسترش هژمونی خود با گسترش ناتو، برقراری سپر موشکی و یا حمایت از انقلابهای مخملین برای جلوگیری از نفوذ روسیه ایفای نقش می کند. روسیه نیز با اتخاذ همین سیاست است که روابط استراتژیک خود را با کشورهای آمریکای لاتین گسترش داده تا حوزه نفوذ سابق خود را در مقابل آمریکا از دست ندهد.
نمونه این سیاست برگزاری مانور نظامی مشترک با ونزوئلا و اعزام ناوهای روسی در نزدیکی مرزهای ایالات متحده است که واکنشی در قبال برنامه سپر دفاعی موشکی و سامانه های شناسایی و رهگیری آمریکا در اروپای شرقی برآورد می شود. حال چنانچه برروابط ایران با کشورهای حوزه آمریکای لاتین یا آفریقا نگاهی بیاندازیم درخواهیم یافت که منطق لزوم گسترش حوزه نفوذ و بهره برداری از فرصت های اقتصادی و سیاسی، در شرایطی که روابط ایران و غرب به ویژه ایالات متحده از نوع تعامل نبوده و خصلتهای واگرایی بر آن غلبه دارد، سیاستی راهبردی و در چارچوب منافع ملی کشور است.
برای نمونه ونزوئلا، موضوع اصلی بسیاری از نقدها، به عنوان کشوری صاحب موقعیت استراتژیک، درآمد سرشار نفتی و بازار مصرفی جزء عمده ترین کشورهایی است که ایران می تواند از نفوذ خود در آن به نفع امنیت و منافع ملی خوداستفاده کند. آمار و شواهد حاکی از حضور موفق صنایع و تجار ایرانی در این کشور و بهره مندی از فضای اقتصادی آن است و آغاز روابط نظامی دوکشور ولو محدود می تواند به عنوان یکی از عوامل بازدارنده در مقابل تهدیدات آمریکا در مرزهای ایران درآید.
شاهد عمده این استدلال اظهار نگرانی اخیر هیلاری کلینتون از نفوذ ایران در آمریکای لاتین است که وی آن را نتیجه سیاست غلط لزوم منزوی ساختن این کشورها در دوره جورج بوش دانسته، گسترش نفوذ اقتصادی و سیاسی ایران، روسیه و چین را مضر به منافع ملی آمریکا برآورد می کند. لذا سیاست گسترش روابط ما با چنین حوزه هایی اگرچه گاهی با هزینه هایی همراه است اما در طی سالها دستاوردهای خود را نشان خواهد داد.
جالب آنجاست که حتی در قبل از پیروزی انقلاب، ایران توجه ویژه ای به ونزوئلا، عموماً درخصوص قیمت نفت داشته و این سیاست استراتژیک در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی و سه سفر ایشان مجدداً احیا شد.همچنین نفوذ ایران در قاره آفریقا نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است و کشورهای این قاره دارای پتانسیل های فراوانی هستند که یقینا نباید مورد غفلت واقع شوند. نفوذ به حوزه آفریقا نیز فرصتهای فراوانی را برای کشور ایجاد میکند که نه تنها قابل سرزنش نیست بلکه مستلزم توجه بیش از پیش است.
تنها به اشارتی می توان بسنده کرد که انجمن سلطنتی بریتانیا ) چتهام هاوس ) برجسته ترین نهاد مطالعات سیاست خارجی در بریتانیا، نشستی برای بررسی فرصت های اقتصادی در بازارهای آفریقایی با حضور چهره های برجسته برگزار میکند که کشورهایی چون آنگولا، کنیا و گامبیا از محورهای این نشست هستند. لذا به نظر می رسد برخی تحلیل ها به جای تمرکز بر نقد سیاست خارجی در حوزه روابط با کشورهای قدرتمند و ضعف دیپلماسی کشور در یافتن راههای تعامل، با پایبندی به اصول سیاست خارجی نظام، و خسارات هنگفت این ضعف، به اشتباه نقطه توفیق آن را هدف قرار داده اند که نشانه ضعف تحلیل منطقی از منافع ملی کشور است.
کاملاً صحیح است که سیاست خارجی ما در مقابله با غرب و فقدان روابط با آمریکا هر دو طرف را از فرصت های فراوان محروم ساخته و فشارهای اقتصادی ناشی از انواع تحریم ها در سی سال گذشته در بخش های گوناگون صنعت و تجارت ایران امروز به خوبی رخ نشان می دهد اما این موضوع نباید موجبات سرزنش دستگاه دیپلماسی در حوزه های توفیق آن باشد.
تا زمانی که مبانی سیاست خارجی ما مبتنی بر ایدئولوژی انقلابی و آرمانی تعریف می شود و اجماعی در چگونگی تعامل با قدرت های جهانی وجود ندارد چاره ای جز سیاست گذاری بر این محور وجود نداشته، گسترش نفوذ در حوزه کشورهای رقیب سیاستی عقلانی به نظر می رسد، چنانکه سی سال پشتیبانی از گروه های انقلابی عراق در مقابل دیکتاتوری صدام امروز به ثمر نشسته و دستارودهای آن را شاهدیم. چه بسا اگر کسی بیست سال پیش از احتمال ریاست جمهوری یک کرد در عراق و حکومت اکثریت شیعه بحثی به میان می آورد جز توهمی خام به نظر نمی رسید.
نظر شما :