روسیه و امریکا، نه دوست و نه دشمن
یادداشت یکی از خوانندگان دیپلماسی ایرانی در مورد رابطه روسیه و امریکا
امریکا و شوروی نه دوست هستند و نه دشمن بلکه دو رقیب سیاسی واقتصادی و نظامی در موازنه وحشت وترس اند. انها خوب می دانند که نه می خواهند و نه می توانند و نه باید از انها چنین درخواستی داشت و نه به انها اجازه داد با چنین حجم و تنوع وقدرت تخریبی سلاح های موجود و تمرکزهای تولیدی صنعتی وهزینه بالای اقتصادی وانسانی یک در گیری نظامی با یکدیگر درگیری قهرامیزی داشته باشند.
پس اگر چنین است این همه مذاکره و پایگاه وموشک وموشک ضد موشک و ناو هواپیمابر و در گیری منطقه ای غیره برای چیست؟ اعتقاد من بر این است که رهبری اقتصادی وتکنیکی یکی از این دوجامعه در گذشته در محاصره بیمارانی بس خطرناک قرار گرفت. بیمارانی که عالم بی علم بودند و مال دارنی بسیار فقیر و انچنان با سرعت در مسیری ریلی که این بیماران برای انها تعبیه کرده اند قرار گرفتند که قابلیت توقف نداشتند. بیماری این طرف به طرف دیگر نیز سرایت و اپیدمی جهانی یافت.مانند گله های رمیده. همه با چشم پائین در حال دویدن اند وزیز گرفتن همدیگر به کجا نمی دانند. با انکه به خوبی می دانند که این کره خاکی دهها میلیارد سال است که وجود داردوحیات روی ان صدها میلیون سال با ابزار سنگی گذاران زندگی کرده وتا به امروز انچنان که در برخی نقاط جهان دیده می شود خود را رسانده است باز هم در دنبال ساخت ابزاری است که بجای هیزم کندن بنیاد مردم می کند.
تو را تیشه دادم که هیزم کنی ندادم که بنیاد مردم کنی. مسئله در اینجاست که رقابت ساخت و نحقیق در مورد این تیشه ها و امادگی بکار گیری انها به ارتزاق در صد بالائی انسان نظامی وسیاسی وعلمی تبدیل شده و دیگر بنیاد کنی ان فرع است. اگر این کار را نکنند چه کار بکنند؟ انچنان در این کار غرق و الوده اند که حس تشخیص وتوانائی رهائی خود را از دست داده اند.
مولانا می گوید شخصی هراسان وارد خانه خود شد. اهل خانه علت را سئوال کردند. پاسخ گفت در بیرون شترها را می گیرند. گفتند تو که شتر نیستی تفاوت بسیار زیاد است. گفت انقدر جدی می گیرند که توان تشخیص را از یاد برده اند. حالا اینها انقدر جدی در مورد تیشه تحقیق می کنند و نصب می کنند که حس تشخیص را از یاد برده اند. جالب این است که خیال می کنند انسانی رفتار می کنند. امریکا و شوروی مانند کلیه کشورهای دیگر جهان نه دوست اند ونه دشمن. رقبائی شده اند والودگی هائی به وجود اورده اند که رهائی از انها تقریباً امکان پذیر نیست.
مسئله نه ایران است ونه سیستم موشکی لهستان ونه سودان و دارفور و نه عرب واسرائیل؛ مسئله در این بیماری اپیدمی شده موازنه وحشت جهانی بکار گیری تیشه و تیشه سازی و بنیاد مردم کنی است. برای این کار جایزه و مدال می دهند. می گویند یکی از ملک های سعودی در گذشته گفته است یک بار که یک نظریه شیطانی بر کره زمین حاکم شد زمان انقلاب صنعتی بوده است. برخی اوفات بنظر می رسد زیاد هم بی ربط نیست. انسان علمی وصنعتی در غاری علمی قرار گرفته است. مانند همان غار افلاطون که فقط تیشه ها را می بیند و می شمرد و تیز می کند اگر یکی از انها بیاید بیرون وحال بیرون را بریشان بگوید گوش شنوائی نیست. بگذارید نکته ای بگویم. برای انسانی که تیشه داشت پنج بار نماز خواندن تکلیف شد. بازهم در برخی اوقات مطلوب نشد. انسانی که این سلاح ها امروزی را دارد سر بر داشتنش از سجده خطرناک است.
پس اگر چنین است این همه مذاکره و پایگاه وموشک وموشک ضد موشک و ناو هواپیمابر و در گیری منطقه ای غیره برای چیست؟ اعتقاد من بر این است که رهبری اقتصادی وتکنیکی یکی از این دوجامعه در گذشته در محاصره بیمارانی بس خطرناک قرار گرفت. بیمارانی که عالم بی علم بودند و مال دارنی بسیار فقیر و انچنان با سرعت در مسیری ریلی که این بیماران برای انها تعبیه کرده اند قرار گرفتند که قابلیت توقف نداشتند. بیماری این طرف به طرف دیگر نیز سرایت و اپیدمی جهانی یافت.مانند گله های رمیده. همه با چشم پائین در حال دویدن اند وزیز گرفتن همدیگر به کجا نمی دانند. با انکه به خوبی می دانند که این کره خاکی دهها میلیارد سال است که وجود داردوحیات روی ان صدها میلیون سال با ابزار سنگی گذاران زندگی کرده وتا به امروز انچنان که در برخی نقاط جهان دیده می شود خود را رسانده است باز هم در دنبال ساخت ابزاری است که بجای هیزم کندن بنیاد مردم می کند.
تو را تیشه دادم که هیزم کنی ندادم که بنیاد مردم کنی. مسئله در اینجاست که رقابت ساخت و نحقیق در مورد این تیشه ها و امادگی بکار گیری انها به ارتزاق در صد بالائی انسان نظامی وسیاسی وعلمی تبدیل شده و دیگر بنیاد کنی ان فرع است. اگر این کار را نکنند چه کار بکنند؟ انچنان در این کار غرق و الوده اند که حس تشخیص وتوانائی رهائی خود را از دست داده اند.
مولانا می گوید شخصی هراسان وارد خانه خود شد. اهل خانه علت را سئوال کردند. پاسخ گفت در بیرون شترها را می گیرند. گفتند تو که شتر نیستی تفاوت بسیار زیاد است. گفت انقدر جدی می گیرند که توان تشخیص را از یاد برده اند. حالا اینها انقدر جدی در مورد تیشه تحقیق می کنند و نصب می کنند که حس تشخیص را از یاد برده اند. جالب این است که خیال می کنند انسانی رفتار می کنند. امریکا و شوروی مانند کلیه کشورهای دیگر جهان نه دوست اند ونه دشمن. رقبائی شده اند والودگی هائی به وجود اورده اند که رهائی از انها تقریباً امکان پذیر نیست.
مسئله نه ایران است ونه سیستم موشکی لهستان ونه سودان و دارفور و نه عرب واسرائیل؛ مسئله در این بیماری اپیدمی شده موازنه وحشت جهانی بکار گیری تیشه و تیشه سازی و بنیاد مردم کنی است. برای این کار جایزه و مدال می دهند. می گویند یکی از ملک های سعودی در گذشته گفته است یک بار که یک نظریه شیطانی بر کره زمین حاکم شد زمان انقلاب صنعتی بوده است. برخی اوفات بنظر می رسد زیاد هم بی ربط نیست. انسان علمی وصنعتی در غاری علمی قرار گرفته است. مانند همان غار افلاطون که فقط تیشه ها را می بیند و می شمرد و تیز می کند اگر یکی از انها بیاید بیرون وحال بیرون را بریشان بگوید گوش شنوائی نیست. بگذارید نکته ای بگویم. برای انسانی که تیشه داشت پنج بار نماز خواندن تکلیف شد. بازهم در برخی اوقات مطلوب نشد. انسانی که این سلاح ها امروزی را دارد سر بر داشتنش از سجده خطرناک است.
نظر شما :