فرآيند تعامل تازه ايران و امريکا
از زمانی که کمپین انتخاباتی امریکا آغاز شد موضوع نگاه رقيبان انتخاباتی به ایران به عنوان یکی از مباحث مانور آنها مطرح بود. طی چند هفتهاى که از مراسم تحلیف اوباما و آغاز رسمی دوره ریاست جمهوری او مىگذرد، مواضع گوناگونی را در قبال ایران بیان داشته که در برخی موارد متناقض و در برخی موارد دیگر نگرانیهايى را براى اطرافیان و شرکاى خود بوجود آورده است. البته گروه 1 +5 در نشست اخیر خود در ویسبادن در نزدیکی فرانکفورت که در مورد برنامه هستهاى ایران مذاکره مىکردند از رویکرد جدید امریکا در قبال ایران حمایت کرد.
با روی کار آمدن اوباما دوباره بحث آینده روابط ایران و امریکا مطرح و به عنوان یکی از مباحثی شده که در هر جمعی به آن مىپردازند. این سوال مطرح مىشود که آیا دو طرف آمادهاند که از مواضعی که تاکنون داشتهاند عقبنشینی کنند؟ آیا اصلاً فرصت جدیدی براى ایران ایجاد شده؟ آیا لابی قوی یهودیان در امریکا اجازه حل مسایل ایران امریکا را خواهند داد؟ اروپا که نگران نزدیک شدن تهران – واشنگتن است آیا مانعتراشی نخواهد کرد؟ و بالاخره با توجه به اینکه ایران نیز در آستانه دور دیگری از انتخابات ریاست جمهوری است، اگر تصمیمی براى فصل جدید در روابط دو کشور گرفته شود، اگر فرض بر تغییر رییس جمهور و جناح فعلی حاکم شود خللی براین روند ایجاد نمىشود. در این مورد با دکتر صادق خرازی دیپلمات کهنهکار که معاونت وزارت امور خارجه در دولت محمد خاتمی، سفیر سابق ایران در فرانسه و تلاش در روند مذاکرات هستهاى در کارنامه او قرار دارد و منافع ملی از اولویتهاى فکری اوست به گفتگو نشستیم.
از زمانی که باراک اوباما وارد عرصه رقابتهاى انتخاباتی شد تا الان که به عنوان رییس جمهور این کشور انتخاب شده و قدرت را در دست گرفته است پیوسته بحث ارتباط با ایران مطرح بوده و تحلیلهاى بسیاری نیز در این زمینه بیان شده است. خارجی اوباما در قبال ایران به عنوان کشور مطرح در خاورمیانه چیست، آیا سخنان اوباما در قبال ایران تکرار همان سخنان تکراری است که پیش از این توسط سایر رهبران واشنگتن بارها و بارها شنیدهایم یا اینکه اینبار با توجه به ویژگیهاى شخصیتی اوباما باید برخورد جدیدی با نگاه او داشته یاشیم؟
در مرحله اول باید سیستم امریکا را بشناسیم. تا سیستم امریکا شناخته نشود هر گونه اظهارنظر یا رایزنی با مشکل مواجه خواهد شد. آنچه که رییس جمهور امریکا بیان مىکند، فرآیند تصمیمسازی است که سیستم سیاسی و مجموعه نظام سیاسی امریکا اعم از شوراى امنیت ملی، وزارت امورخارجه، سازمان سیا و پنتاگون انجام مىدهند و بعد به راى و نظر رییس جمهور مىرسانند. رییس جمهور هم مبتنی بر نظرات کارشناسی سیستم، خود ابتکار عمل داشته و مانورهایی را طراحی مىکند تا در آنها بتواند میدان جدیدی را بوجود آورد. مساله ایران از زمان کمپین ریاست جمهوری در ذهن اوباما مطرح بود و به آن به عنوان یکی از بغرنج ترین مسایل سیاست خارجی امریکا در دوره گذشته و دوره خودش پرداخته بود. این موضوع هم در ذهن اوباما و هم در ذهن جوزف بایدن معاون رييس جمهور امریکا و کسانی که در اتاق فکر او بودند مطرح بوده است. پس ایران از دغدغههاى اصلی سیاست خارجی امریکا است. بنابراين باید شناخت آگاهانهتری را نسبت به مسایل پیرامونی امریکا داشت.
ما در حال حاضر تقریبا با ابتکار عمل جدیدی در ایران در این زمینه روبرو نیستیم. البته ناگفته نماند که فرمت، شکل و ماهیت تهدیدها متفاوت شده است. یعنی ما با یک زبان متفاوت دیگری از سوی امریکاییها روبرو هستیم در حالی که استراتژی جدیدی را از جانب آنها نمىبینیم. البته اوباما نکتهاى را در معرفی جورج میشل به عنوان نماینده ویژه دستگاه دیپلماسی واشنگتن براى مسئله اسرائیل و فلسطین مطرح کرد که جالب بود و آن اینکه او به خاورمیانه مىآید تا بیشتر شنونده باشد نه دستور دهنده. این یک جهتگیری و روش جدید است.
چرا قابل بررسی است یعنی یک چراغ قرمز جدید از سوی امریکاییها محسوب مىشود؟
اگر بتواند این روش جدید منتج به تغییر استراتژی آنها در خاورمیانه و ایران که به هم پیوند خوردهاند شود تا حدی قابل تامل و بررسی است. لذا ما در لحن امریکاییها با زبان دیگری روبرو هستیم اما استراتژی و رفع تحریم و تغییر لحن هنوز ندیدهایم.
برخی تحلیلگران بر این باورند که تابوی مذاکرات روابط تهران واشنگتن شکسته شده است و در دوره جدید ریاست جمهوری در امریکا فرصتهاى جدیدی براى ایران ایجاد شده که باید از آن درست استفاده شود، نظر شما در این خصوص چیست؟
فرصت جدید را باید تعریف کرد. اگر منظور این است که رییس جمهور امریکا دیگر جرج بوش نیست و اوباما فردی است که پرونده سیاه بوش را ندارد، داوریها و قضاوتهاى سخت و تلخ بوش را ندارد، تجربه کارهاى ناموفق ایران و امریکا را ندارد، پس این یک فرصت است، این تعبير درستى نیست. اما زمانی آن را باید فرصت تلقی کرد که اوباماى جدید حرفها و سیاست جدید مطرح و روی میز گذاشته باشد تا ما بتوانیم از این فرصت استفاده کنیم. البته من باورم این است که تغییر رییس جمهور امریکا، تغییر سیستم از جمهوریخواه به دموکراتها و پایان مکتب فکری ریگانیسم و آغاز یک دوره جدید که اتوپیاى اوباما را ترسیم مىکند یک فرصت بسیار استثنایی براى ایران طی چند ماه گذشته بود تا بتواند از سیستمهاى لابی و تاثیر گذار در سیستم جدید استفاده کند.
متاسفانه باور نمىکنم که چنین کاری شده باشد. لابی اعراب و اسراییل در چند ماه گذشته تاثیرات جدی را در ذهن اوباما گذاشتهاند اما بعید مىدانم ما توانسته باشیم و کاری کرده باشیم همچنین بعید مىدانم سیستم سیاسی موجود ما توان چنین کاری را داشته باشد.
آیا براى استفاده از این فرصت دیر شده است؟
خیر، بنظرم الان هم که اوباما آمده هنوز فرصت است و مىتوان از این فرصت استفاده کرد. فراموش نکنیم این فرصت، سیستماتیک نیست و سیستم امریکا آن را به وجود نیاورده بلکه فرصت شخص است و این فرصت هم تا حدی است و بعد از مدتی رنگ مىبازد.
این فرصتها از نظر شما چیست آیا ما هم باید از لابی ایرانیان در امریکا استفاده کنیم و یا لابیهاى دیگری منظورتان است.
اينکه افراد مختلف تلاش کنند ديدگاههاى آمريکا را نسبت به واقعيات ايران تصحيح کنند اقدام مناسبى است. طبيعتاً نقش ايرانيان مقيم خارج از کشور در اين زمينه بسيار مهم است. البته اين يک واقعيت است که لابى ضد ايران به خصوص لابى اسرائيلى بسيار فعال است.
در کنار سخنانی که از سوی واشنگتن نسبت به تهران ارایه مىشود ایران هم چراغ سبزهايى را نشان مىدهد. نمونه اخیر ان سخنان احمدینژاد هنگامی که سفیر جدید سوییس در تهران استوارنامه خود را ارایه مىداد، بود. وی گفت که ایران از تغییرات در دولت جدید امریکا استقبال مىکند و آماده مشارکت براى حل مشکلات اساسی جهان است. آیا این حرکت ایران استفاده از فرصت است؟
دولت آقاى احمدینژاد آنقدر چراغ سبز داده که هیچگاه زرد نشده است. نامهها، پیامها، مواضع، همکاری در مورد بحران عراق، پیام به اوباما و . .. .. .. بدون اینکه متقابلاً از سوی امریکاییها چیزی دریافت کند همه چراغ سبزهايى است که پی در پی ایران ارایه کرده حال، اینکه دیوار حریمهاى بین ایران و امریکا را خوابانیده درست، اما باید دید چرا جواب نداده است این یک سوال جدی است. چیزهايى که قبح بوده و جرات ورود به آن نبود ایشان با سماجت و حمایتهايى که داشته و با شجاعت خود انجام داده اما سوال جدی این است که پس چرا جواب نداده و آیا راه را اشتباه رفته اند؟ یا دیپلماسی نامه و پیام جواب نداده. آیا راه را طور دیگری مىتوانستند انتخاب کنند؟
در یک کلام من موفقیتی در آن نمىبینم. اینکه دیوار حريمها خوابیده امتیاز است اما موفقیت ندیدم.
پس این تحرکات دولت را در چه مواردى تعبیر مىکنید؟ اشتباهات چه بوده است؟
بهتر است اين سوال را دولت پاسخ دهد اما همانطور که گفتم اين چراغ سبزها جواب نداده است.
سخن از دیپلماسی نامه و پیام کردید. اوباما این بار سخن از دیپلماسی مستقیم کرده آیا این روش راهگشا خواهد بود؟
دیپلماسی بدون پیششرط، دیپلماسی سازنده است. دیپلماسی که مىخواهد مستقیم باشد و در آن هدفی را مطرح نکنند جواب نخواهد داد. دیپلماسی موفق است که مبتنی بر یک سلسله دستورکار باشد. مساله ایران و امریکا مسالهاى پیچیده است و نباید خیلی سطحی به آن نگاه کرد. تصور نمیکنم با یک مانور، با یک صحبت از دیپلماسی مستقیم به همه اهدافمان برسیم. سی سال است که بیاعتمادی بین دو کشور بهطور جدی نهادینه شده و دو کشور ادعاهاى خاص خود را دارند. هست روابط ایران و امریکا یک مجموعه است که در آن مسایل خاورمیانه، امنیت منطقهاى عراق، افغانستان، مسئله اتمی، خاورمیانه عاری از سلاح هستهاى، حمایت امریکا از گروههاى معارض، براندازی که در مکتب فکری آنها گنجانده شده است یک شبه نمىتواند به نتیجه برسد. نیاز به قدمهاى جدی امریکا و تضمین عینی داریم. زمانی که ایران از طرف مقابل احساس دلگرمی و اعتماد کند مىتواند جهت ایجاد اعتماد گام بردارد.
مذاکره مستقیم بدون هدف و ترسیم جهتگیری معلوم نیست به کجا بیانجامد و دستاوردی نخواهد داشت. جالب. است که امریکاییها خودشان بازی را قطع مىکنند، خودشان مىخواهند شروع کنند و قواعد بازی را خودشان ترسیم مىکنند اینطوری نمىشود. روزی آنها دنبال مذاکره بودند ایران گفت ما آماده نیستیم. به دلیل اشتباهاتی که در دستگاه دیپلماسی ایران صورت گرفت آمدند دست بالا را گرفتند و الان طوری شده که زمانی بوش مىگفت بدون پیش شرط آماده مذاکره نیستیم و حال اوباما مىگوید هستیم. فکر مىکنند یک حرکت جدید است در حالی که اینطور نیست باید دید کجا بودیم، کجا هستیم و کجا مىرویم. مذاکره اگر براى حل قضیه و با نیت خیرخواهانه و اهداف مشخص باشد مثبت است در غیر اینصورت خیر.
انتخاب ولی نصراستاد امریکایی ایرانی تبار به عنوان مشاور خاورمیانهاى اوباما آیا بیانگر نگاه ویژه اوباما به ایران قلمداد نمىشود؟
جامعه امریکا بر آمده از اقلیتهاى مختلف است. ما همواره شاهد بودهایم که برخی از مدیران و مشاوران وزارت امورخارجه امریکا مسلمان بودهاند و بودند افراد مطرحی همچون هنری کسینجر، مادلین، آلبرایت و. .. .. که اصلاً امریکایی نبودند. جامعه امریکا جامعه فرصتهاست و بسیارند اقلیتهاى نخبهاى که رشد کردند برخلاف اروپا که در آن حسنژاد پرستی و ناسیونالیستی بسیار بالاست و معمولاً اقلیتها مشروعیت و مقبولیت آنچنانی در سیستم سیاسی ندارند. ولی نصر هم در همین چارچوب قابل بررسی است.
آقاى الهام در جمع خبرنگاران تاکید داشتند که امریکا باید گامهاى جدید بردارد آنها چیست؟
ما پروندهاى در مقابلمان داریم که روشن است و پیچیده نیست مقداری مربوط به تاریخ روابط دو کشور است و مقداری وضعیت حال و مقداری هم روایط آینده دو کشور آنچه که مربوط به گذشته است مواردی چون ماجراى طبس، حمایت از شاه و صدام است که اعتراف به آن تاثیر مثبت دارد. آزادی سرمایههاى ایران و برداشتن تحریمها دو نکته بسیار مهم است و در ذهن طرف ایرانی تاثیر گذار خواهد بود و انجام این کار براى امریکاییها نیزکار دشواری نیست. اعلام پایان جنگ سرد در روابط دو کشور عدم حمایت از گروههاى تروریستی ضد ایرانی، کنار گذاشتن بحث براندازی نظام، کمک در مورد امنیت منطقهاى، مناقشه اعراب، فلسطین، امنیت در عراق، افغانستان، مبارزه با مواد مخدر، تروریسم به همکاریهاى آینده و حال کمک خواهد کرد. اینها یک مجموعه است. اگر داراى یک مجموعه منطقی باشد مىتوانند گامهاى جدی را بردارند و تاثیرگذار باشند.
اگر فرض را بر این بگذاریم که ایران و امریکا تصمیم بر شروع مذاکره بگيرند، فکر مىکنید آیا باید مستقیم باشد یا غیرمستقیم؛ مانند مذاکرات عراق و یا اینکه با میانجی گری کشور ثالث؟
گروه واسط را به ضرر منافع ملی ایران مىدانم، چون طرف ثالث بدنبال منافع خود است. دو کشور تاکنون از حضور دلالها ضربههاى بسیاری خوردهاند آنها نمىتوانند نقشی داشته باشند. امریکاییها باید موجودیت، مقبولیت و مشروعیت ایران را احترام بگذارند و دو طرف بطور مستقیم مسایل خود را حل کنند. هر کشور، فرد و یا دلالی به این موضوع ورود یابد تیر خلاصی به این موقعیت جدید خواهد بود.
آیا مذاکرات ایران و امریکا در مورد عراق توانسته دو کشور را به هم نزدیک کند؟
تا حدی موفق بودند و تا حدودی امنیت برقرار شده. البته ما به ازاى تلاشی که ایران کرده چیزی به دست نیاورده و این سوالی است که باید از دولت کرد.
اگر ایران و امریکا وارد مذاکره شوند پیش بینی شما از واکنش اروپاییان چیست اصلا آنها تحمل چنین موضوعی را دارند؟
اروپاییها همواره دچار تناقض جدی بوده و هستند. آنها نگران مناسبات و هم درگیری دو کشور هستند. مایلند مانند ترکها و پاکستانیها وضعیت استخوان لاى زخم باقی بماند. این وضعیت براى اروپا مطلوب است. ولی براى ما مطلوب نیست. معتقدم مساله ما باید با امریکاییها حل شود و آنها در موازنه قدرتی که دارند به مقوله ایران به عنوان ابزار نگاه مىکنند. ما در پرونده هستهاى شاهد بودیم اروپاییها از امریکا تندتر بودند. مواضعشان در1+5 يک نمونه است. آنها حرف براى گفتن ندارند و پیوسته حرفهاى قبلی را با تهدیدهاى جدید مطرح مىکنند. مواضع اخیر آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان ونیکلا سارکوزی رییس جمهور فرانسه در مونیخ بیانگر این امر است.
نشست اخیر مونیخ را چگونه دیدید و مواضع آنها در قبال ایران را چگونه ارزیابی مىکنید؟ آیا اروپا در قبال ایران به بن بست رسیده؟
مواضع اروپايىها در مونيخ کماکان ثابت ماند. يعنى همان حرفهايى را که در ارتباط با مسائل هستهاى ايران مطرح مى کردند، در مونيخ تکرار کردند. البته موضع جديد آنها حمايتشان از موضع اوباما در ارتباط با گفتگو با ايران بود. حتى در اين مورد نيز از موضع بالا صحبت مىکردند.
لابی صهیونیستها در امریکا به عنوان یک لابی قوی آیا مانع نخواهد شد؟
سیستم امریکاییها پیچیده است، بیش از هر دورهاى یهودیها در کاخ سفید ورود پیدا کردهاند، بهطور قطع یهودیها مانع تراشی خواهند کرد اما آنها هم تضمینهايى از امریکاییها خواهند داشت. به هر حال باید به تمام مجموعه واقع بینانه نگاه کرد، در حالی که ما فاقد یک سیستم اطلاعرسانی براى شفافسازی بوده و هستیم.
نتيجه انتخابات آتی ایران چه تأثيرى بر فرايند کنونى دارد؟
اصلاحطلب و اصولگرا، راست و چپ در ایران تابع یک سیستم سیاسی است سیستم سیاسی هم در شوراى امنیت زیر نظر رهبری است که مستقیم خطوط را مشخص مىکند.
نظر شما :