این راه تا اطلاع ثانوی مسدود است
حتی اگر اوبامای تغییرگرا از لفظ دست باز [دوستی] آمریکا برای دراز شدن به سوی ایران - به شرط باز شدن مشت بسته این کشور - استفاده کند و احمدی نژاد نیز آن را اتفاقی مثبت به شرطها و شروطها قلمداد کند و همه اینها یک وجب کوچک و ناچیز به سوی یکدیگر خوانده شود، بازهم نمی توان از خط قرمزها و آرمان های دو طرف حرفی نزد و صرف ورود اوبامایی که نامش را باراک حسین می داند و دیپلماسی چماق و هویج را بر دیپلماسی جنگی و نظامی ارجح می شمارد، برای رسیدن این دو غریبه به یکدیگر کافی دانست.
ایران اگر و اماهایی دارد که تمام رویاهای آمریکایی بر همان ها بنا شده است. ایران یعنی سراسر دغدغه ها و دل مشغولی های غرب از عراق و افغانستان تا لبنان و سرزمین های اشغالی. ایران امروز کشوری در حال دستیابی به فناوری پیشرفته هسته ای است که این قدرت یابی با قدرت یابی از نوع کره شمالی و لیبی – در گذشته – سراپا تفاوت است.
در این گوشه مهم از دنیا که گره های تودرتویش هنوز از هم باز نشده و تولدی تازه را از سر می گذراند، ایران حلقه نامتصلی است که قرار است به سان عراق و افغانستان و پاکستان و شاید کمی آرمانی تر ترکیه، خواب آشفته غرب را آرام کند و با افتادن از جست و خیز، لبنان و فلسطین و اسرائیل نیز زیستی تازه را بیاغازند و خاورمیانه جدید را شکل ببخشند. اینها همه رویاهای جورج بوش نیز بودند که در زمان کاخ سفید نشینی اش به آن دست نیافت و ادامه پروژه جهانی ایران را به اوباما سپرد.
خواسته ها و دورنمای ایران دقیقا مصداق همان چیزهایی است که آمریکا از آن حذر دارد و همه تلاش اش بر تغییر سمت ایران به سوی خواهش هایی دیگر است. جمهوری اسلامی ایران هنوز سی سال دارد اما به قد همه قرن هایی که استقلال و قدرت را نچشیده، خواسته و رویا دارد و به هیچ بدیل دیگری در این میان رضا ندارد.
ایالات متحده جنگ را تا مرزهای ایران آورد و ترس از دامنگیر شدن آن را هم با رسانه های پیدا و پنهانش به گوش تهران رساند اما این ابزار نیز برای عقب نشینی ایران از امیالی که ریشه در ایدئولوژی دارند، کارگر نیفتاد و سرآخر دوران ماشین جنگی بوش به سر رسید و نه ایران و نه آمریکا به مقصود نرسیدند. هنوز نرسیده اند.
بسیاری بر این باورند که اوباما می بایست تا انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران صبر کند و دندان سر جگر بگیرد و باصطلاح با این دوره گذار سر کند؛ شاید که جناحی دیگر قدرت را در ایران به دست بگیرد و میانه روانه و معتدل تر رفتار کند. ایالت متحده قطعا به این امر واقف است که سیاست های هسته ای ایران در چند دولت گذشته نیز پیگیری شده و دستاوردی متعلق به دولت نهم نیست و بنابراین انتظار زیادی از دولت بعدی - حتی اصلاح طلب – هم نباید داشته باشد.
در افق مد نظر جمهوری اسلامی، رسیدن به پیشرفت هسته ای و افزایش نفوذ و قدرت در خاورمیانه بدون وارد شدن به منازعه جزو آرمان های ایدئولوژیک محسوب می شود. بخش هایی از هراس غرب از ایران نیز متوجه باورهای نظام دین مدار ایران است که در قبال اسرائیل مواضعی تهدیدآمیز داشته و اعراب نیز از پیشرفت ایران به عنوان تهدیدی برای خود یاد کرده اند.
درواقع در کلیت امر، جمهوری اسلامی ایران نه به لحاظ ساختاری و نه محتوایی مورد پذیرش غرب نیست ولی برقراری شکلی از دموکراسی در این کشور و وقوع اصلاحات مدنی تدریجی، باعث می شود تا نگرانی هایی از قبیل آنچه در عراق دوران صدام حسین با آن مواجه بود، نداشته باشد و بهره مندی از دیپلماسی و ارائه مشوق ها و اعمال فشارهای متعدد را چاره ساز و گره گشا ببیند.
نمی دانیم اوباما تا چه اندازه از فرهنگ اسلامی ایران شناخت دارد ولی ادبیاتش درباره این کشور و اینکه یکی به میخ می کوبد و یکی به نعل و در آن واحد هم از احتمال گفتگو سخن می گوید و هم دست روی نقاط حساسی چون امنیت کامل اسرائیل و افزایش تحریم های ایران و احتمال گزینه نظامی و... می گذارد، نشان می دهد که انگار می خواهد قرائتی آمریکایی از عبارت "امر به معروف" را درباره ایران پیاده کند. به بیان دیگر، سخنان اخیر او درباره ایران می تواند مرحله اول طرح های وی باشد. اوباما حالا منتظر واکنش ایران است تا در مقطعی دیگر حرکت بعدی را از خود نشان دهد. حال اگر در این فاصله ایران قدمی برداشته باشد، مرحله بعد شکلی دیگر خواهد داشت و اگر با عدم تغییر ایران مواجه شده باشد، مرحله دوم امتداد همان روش های از پیش معین خواهد بود.
اما آنچه بعد از اظهارنظر اوباما در ایران مشاهده شد، واکنش هایی یکدست مثبت و نگاه هایی منتظر بود. ایران در این مقطع زمانی بیش از هر وقت دیگر نیازمند تعامل با یکی از قدرت های جهانی است. تنگنای اقتصادی، افزایش تحریم ها، معضل سوخت هسته ای، بی اعتمادی به روسیه، فشارهای نهادهای بین المللی اعم از حقوق بشری و شورای امنیت، احتمال پیشرفت طرح صلح خاورمیانه و جبهه گیری قدرتمندان عرب در برابر ایران کار را به جایی می رساند که ایدئولوژی کم کم جای خود را به منطق بسپارد.
البته خط قرمزها کمرنگ نشده اند. آرمان های ایرانی و رویاهای آمریکایی در تلاقی یکدیگرند و یکی باید بایستد تا دیگری بتواند عبور کند. حتی می توان گفت اگر ایران وادار شود نقش آفرینی و اعمال نفوذش را در لبنان و فلسطین و عراق کاهش دهد و از معامله اعراب و غرب دست خالی بیرون بیاید، موضوع فناوری هسته ای آن قدر اساسی و غیرقابل گذشت است که باعث شود طرفین از پای میز بلند شوند و اتاق را ترک کنند.
محمود احمدی نژاد در پاسخ به اوباما گفته است: "اگر تغيير اساسى در سياست آمريکا رخ دهد، از آن استقبال مىکنيم" تغییر اساسی از منظر او یعنی مشروع خواندن فعالیت های هسته ای ایران که از سوی آمریکا اقدامی نامشروع به حساب می آید.
وى گفته است: "مسئله مهم اين است که وقتى حرف از تغيير زده مىشود ممکن است تغيير فقط صورى باشد و يا اساسى و بنيادى و اثرگذار. ما فکر مىکنيم تغيير واقعى اين است که بايد نحوه رفتار و ادبيات آمريکا با ديگر ملتها عوض شود و با ملتها از در احترام صحبت کنند و اگر همان غرور، گردنکشى و توسعهطلبى در قالب کلمات جديد باشد در واقع تغييرى در سياستها رخ نداده است."
همه واژه هایی چون تغییر ادبیات، تغییر بنیادی و اثرگذار، تغییر نحوه رفتار و احترام به ملت ها و... یک معنی بیشتر نمی دهد و آن همان "پذیرش اقدامات بین المللی و منطقه ای" ایران است.
حتی زمانی که رئيسجمهور خطاب به دولت جديد آمريکا می گوید که "تغيير سياست آمريکا يعنى اينکه اجازه بدهيد مشخص شود علت و عامل 11 سپتامبر چه کسى بوده و اينکه لشگرهاى خود را از کشورهاى مختلف جمع کنيد و بيرون ببريد" بازهم می توان همان معانی را استنباط کرد و خط قرمزهای آمریکا را در نظر آورد.
به گفته احمدی نژاد، "تغيير واقعی اين است که دولت آمريکا نبايد در امور ساير ملتها دخالت کند. چه ربطى به آمريکا دارد که ملتها مىخواهند چگونه زندگى کنند؟ چه کسى از آنها خواسته است در امور ملتها دخالت کند؟" از این جملات جز پافشاری بر خواسته های داخلی و خارجی ایران و پیگیری سیاست های هسته ای و منطقه ای سابق چیزی به ذهن متبادر نمی شود.
برای روشن تر شدن این موضوع می توان به اظهارات رئیس مجلس شوراى اسلامى هم اشاره کرد که گفته است: "رفتار آمريکا در 1 + 5 و مسئله اتمى، آزمون ديگرى است که نسبت الفاظ تغيير در لسان دولتمردان آمريکا با واقعيت را براى ملت ايران بهتر نشان خواهد داد و مجموعه اقدامات آنان در اين مسائل مورد رصد جدى ماست."
مشاور ارشد رئیس جمهور نیز به خبرنگاران ژاپنی گفته است که شرط ایران برای گسترش روابط با آمریکا به رسمیت شناختن حقوق هسته ای ایران است: "روابط میان واشنگتن و تهران به شرطی که آمریکا حقوق ایران از جمله حق هسته ای آن را به رسمیت بشناسد گسترش خواهد یافت."
به نظر می رسد آنچه بیش از ادبیات طرفین نیازمند تغییر و دگرگونی است، سختگیری و اصرار بر سیاست های برون مرزی است که تحمل ایران و آمریکا را از یکدیگر کاهش داده و هر یک سعی می کند توپ را در زمین دیگری بیندازد. ایران استقلال و مشروعیت برنامه هایش را مورد تاکید قرار می دهد و آمریکا نیز آنها را به تهدیدی علیه نظام بین الملل و کشورهای منطقه تعبیر می کند فلذا مشروعیت را در بازداشتن ایران از دستیابی به قدرت بیشتر می داند.
آمریکا و ایران هر دو در مسیری که در نظر دارند، نیمی از راه را طی کرده اند. آمریکا با گذر از معضل ایران، به زعم خود بسیاری از گره های ناگشوده منطقه و بلکه جهان را مرتفع می بیند و ایران نیز در صورت جستن از خطر و کسب مدارج لازم، خود را بی نیاز از چانه زنی و امتیازدهی خواهد دید.
نظر شما :