اوباما و خاورمیانه در سال 2009

۱۴ دی ۱۳۸۷ | ۱۷:۱۰ کد : ۳۵۸۸ سرخط اخبار
يادداشت خليل العنانى روزنامه‌نگار مصرى که در روزنامه الحيات منتشر شد.
اوباما و خاورمیانه در سال 2009
تا کنون هیچ موضع رسمی­ای از سوی باراک اوباما، رئیس جمهوری منتخب ایالات متحد در برابر تحولات خاورمیانه اعلام نشده است. در حالی که به اعتقاد بسیاری وی باید در سیاست خارجی به ویژه قضیه درگیری­های اعراب – اسرائیلی را در اولویت سیاست­های خود قرار دهد. اما آنچه تنها تا کنون شنیده ایم تنها به توصیه ها و نصیحت­هایی است که متوجه کابینه اوباما و گروه انتقالی او ­شده است.   به استثنای پرونده هسته­ای ایران تا کنون هیچ چیز تازه­ای از کابینه اوباما مشاهده نشده. به ویژه در زمینه بحران اقتصاد جهانی که نقش بسیار مهمی در بقای اوباما در چهار سال آینده کاخ سفید بازی می­کند. اگر اوباما نتواند از پس این بحران برآید باید انتظار وقایعی بسیار طاقت­فرسا را داشته باشد. اما در اینجا چیزی که از سیاست­های اوباما به نظر می­آید این است که با انتخاب هیلاری کلینتون به سمت وزارت امور خارجه امریکا که در پی مشورت­های مستمر و با میل خود هیلاری کلینتون انجام شد، سیاست خارجی ایالات متحده این بار از نفوذ پنتاگون و وزارت دفاع، شورای امنیت ملی و دفتر معاون رئیس جمهوری دورتر و مستقل­تر عمل کند. 
 در مقابل مراکز پژوهشی و سیاست سازان در واشنگتن مسابقه نفس گیری را آغاز خواهند کرد با این هدف که بتوانند تصورات کلی برای رئیس جمهوری جدید امریکا باراک اوباما به وجود آورند. به گونه ای که هم بتوانند نظریاتش را جلب کنند و هم این تصورات بر اساس استناد و واقعیت­ها باشد. به ویژه در زمینه خاورمیانه که از اهمیت ویژه ای برخوردار است.   به هر حال در این حالت هم باید میان دو جریان عمده سیاسی تمیز قائل شویم. یکی طرفدار راه و روش سیاسی جورج بوش و شیوه جمهوریخواهان است که دیگر اکنون از شدت و حدت کمتری برخوردار است و به آرامش متمایل شده که آنها را موسسات راست­گرای سنتی نمایندگی می­کند که از مهمترین آنها می­توان به «مرکز مطالعات خاور دور واشنگتن» و مرکز «هادیسون» اشاره کرد که هر دوی آنها ارتباط بسیار تنگاتنگی با لابی یهودیان امریکایی که مورد حمایت اسرائیل قرار دارند، هستند. هر دو این موسسات اخیرا سلسه ملاقات­ها و نشست­هایی را برگزار کرده­اند تا بتوانند تصورات کلی درباره تحولات خاورمیانه به ویژه پرونده فلسطین و پرونده هسته­ای ایران به باراک اوباما بدهند. بیشتر توصیه­های آنها همانهایی است که پیش از این به جمهوریخواهان در طول 8 سال گذشته می­داده­اند.
   اما جریان دوم تلاش می­کند تغییراتی را در سیاست ایالات متحد در برابر منطقه ارائه دهد و سیاستی قابل اعتمادتر، واقع­گرایانه­تر و پراگماتیک ارائه دهد. مهمترین این موسسات در این جریان مرکز پژوهشی «بروکینگز» است. این موسسه در روزهای گذشته سلسله نشست­هایی را برگراز کرده تا شاید بتواند نگرش تازه­ای به ویژه در زمینه درگیری­های اعراب و اسرائیل و تحولات خاورمیانه در اختیار باراک اوباما بگذارد. مشهور است که این جریان از دیدگاه­های معتدل امریکایی حمایت می­کند و نقش بسیار مهمی در دوران دولت دموکرات­ها بر امریکا در گذشته ایفا می­کرده است. این جریان همچنین در زمان ریاست جورج بوش و جمهوریخواهان بر کاخ سفید نقش بسیار مهمی به عنوان جریان مخالف سیاست­های این حزب ایفا می­کرد. از این رو چندان هم جای تعجب ندارد اگر باراک اوباما از پژوهشگران این مرکز مانند سوزان رایس، یکی از مهمترین پژوهشگران این موسسه را به عنوان مشاور خود انتخاب کند و سپس وی را نماینده امریکا در سازمان ملل کند.
 با تمام این توصیفات باراک اوباما باید بداند که پرونده بسیار سنگین و ثقیلی را از جورج بوش به ارث برده است. پرونده­ای که تمام سناریوهای خاورمیانه را در بر می­گیرد که در مقدمه آن درگیری اعراب و اسرائیل قرار دارد.   در همین جا باز یک اختلاف نظر وجود دارد. در داخل همین جبهه دو گرایش عمده به وجود آمده است. یکی معتقد است که باید پرونده هسته­ای ایران در اولویت سیاست­های ایالات متحد قرار گیرد زیرا نه تنها تهدید جدی­ای در برابر موقعیت امریکا و اسرائیل در منطقه محسوب می­شود بلکه در بسیاری از پرونده­های مسئله­ساز منطقه تاثیر مستقیم می­گذارد. در حالی که در برابر این جریان جریان دومی وجود دارد که معتقد است دولت اوباما باید اولویت خود را به پرونده درگیری اعراب و اسرائیل متمرکز کند زیرا نه تنها پاشنه آشیلی برای بازسازی چهره امریکا در منطقه به حساب می­آید بلکه در برابر پرونده هسته­ای ایران نیز از اهمیت بیشتری برخوردار است و بر اساس گزارش­ها شکنندگی آن مثلا در مورد پرونده سوریه به اندازه­ای جدی است که نمی­توان از آن به راحتی صرف نظر کرد.   بدین ترتیب تحلیلگران سه دیدگاه کلی را در سیاست خارجی امریکا در برابر منطقه پیش­بینی می­کنند.
 نخست، ضرورت بازگشت به دیپلماسی و کنار گذاشتن راه­های زور به طور جدی در برابر بحران­های منطقه. در این جا اشاره مستقیمی به پرونده ایران می­شود. تمام آنها بر این اعتقادند انتخاب گزینه نظامی در برابر ایران بسیار بسیار هزینه بر خواهد بود و از این رو معتقدند باید جلوی هر گونه بهانه جویی اسرائیل برای حمله به تهران را گرفت و حتی می­گویند باراک اوباما باید به طور مستقیم و بدون هیچ پیش شرطی پای میز مذاکره با تهران بنشیند.   دوم، ضرورت اتخاذ این شیوه از سوی اوباما برای برگزاری مذاکرات صلح میان اسرائیل و همسایگان عرب آن به ویژه سوریه است. در اینجا برخی معتقدند که باید پرونده فلسطین و سوریه را هم زمان به جریان انداخت اما رئیس جمهوری جدید باید اولویت را به پرونده هسته­ای ایران دهد تا بدین ترتیب بتواند ارتباطات استراتژیک تهران را قطع کند و با محوریت ممانعت ایران بسیاری از برگه­های برنده در مذاکره با ایران را از آن گرفته و بسیاری از ریشه­هایش را قطع کند. یا حداقل زمینه­ای فراهم شود که هر گونه سردی در روابط تهران و واشنگتن باعث به وجود آمدن مشکلات بیشتر و غیر قابل جبران برای ایران شود.   و سوم، ضرورت ایحاد حداقل توازن میان مبادی ایالات متحد و مصالحش در منطقه است. بدین معنا که از گروه­های آزادی طلب و دموکراتیک حمایت کرده تا آنجا که بر مصالح استراتژیکش تاثیر نگذارند. به اعتقاد این افراد اتخاذ هر راهی از سوی دولت جدید امریکا نمی تواند به نتیجه برسد مگر این که اعتماد استراتژیک طولانی مدت از طریق حمایت از گروه­های دموکراتیک و موسسات مدنی و مراکز خصوصی در جهان عرب به وجود آید و این مسئله نیز نباید تنها به برگزاری انتخابات بسنده شود.
  این سه دیدگاه دیدگاه­هایی است که وزیر امور خارجه جدید امریکا با آن مواجه است. وی باید با وجود مشکلات مالی که ایالات متحد با آن دست به گریبان است اهمیت ویژه ای به آنها بدهد. هیلاری کلینتون قصد دارد به کابوس نفوذ و حضور معاونت ریاست جمهوری امریکا و وزارت دفاع که زیر نظر دیک چنی و دونالد رامسفلد اداره می­شدند پایان دهد. از این رو پیش­بینی می­شود هیلاری کلینتون از استقلال و نفوذ قابل توجهی در دوران زمامداریش بر وزارت امور خارجه امریکا برخوردار شود. به گونه­ای که پیش­بینی می­شود پرونده خارجی به طور کامل به دست او بیفتد تا کاخ سفید بتواند با آسودگی بیشتری به فکر حل بحران مالی کشور باشد.   هیلاری کلینتون در روزهای گذشته عملیات تغییر و دخل و تصرف در امور وزارت امور خارجه را با انتخاب معاونان و مشاوران جدیدش آغاز کرده است. به گزارش برخی منابع خبری بیل کلینتون در راس دیپلمات­های منتخب ایالات متحد قرار خواهد گرفت. انتظار می­رود برای پرونده­های ایران، سوریه و موضوع فلسطین سه فرستاده ویژه تعیین شوند.  
بدین ترتیب کارشناسان این گونه تصور می­کنند که تنها تغییری که در معادلات بازی کاخ سفید ایجاد شده تغییر شیوه ایدئولوژیک و آمدن نگاه­های واقع­گرایانه به جای آن است. شیوه­ای که می­توان آن را در برابر تحجر ایدئولوژیک تصور کرد. پیش­بینی می­شود امریکایی­ها سقف سیاسی برای تحرکاتشان در منطقه ایجاد کنند. مثلا کشورهای عربی هم­پیمان با ایالات متحد به هیچ عنوان نمی­توانند بپذیرند ایالات متحد وارد مذاکرات بدون پیش شرطی با ایران شود که ممکن است مصالحشان را قربانی کند. کما این که اسرائیلی­ها نمی­توانند بپذیرند ایالات متحد در برابر آنچه آنها تهدید از جانب ایران توصیف می­کنند فروش سلاح به آنها را متوقف کند.      
از این رو همگان تصور می­کنند اوباما بر روی دو خط موازی پرونده هسته­ای ایران و درگیری اعراب و اسرائیل هم­زمان حرکت کند. اما با این وجود بیشتر حدس و گمان­ها بر این است که یکی قربانی دیگری شود، لااقل در چهار سال نخست ریاست اوباما بر کاخ سفید.      

نظر شما :