روز بزرگى الکسى دوم

۲۵ آذر ۱۳۸۷ | ۱۴:۲۵ کد : ۳۴۴۴ اخبار اصلی
يادداشتى از تقى رحمانى در روزنامه اعتماد ملى درباره مرگ الکسى دوم اسقف اعظم ارتدوکس‌هاى روسیه
روز بزرگى الکسى دوم

مراسم به خاکسپارى الکسى دوم را به‌طور مشروح ديدم و توان بالا‌ى روس‌ها را در اجراى اين مراسم يا مسابقه طولا‌نى مشاهده کردم. اما اين خاکسپارى مرا به سال‌هاى گذشته برد که مى‌پنداشتم تکامل نوع بشر و درک هگلى، مارکسى، اسپنسرى وآگوست کنتى از مسير تکاملى جوامع انسانى امر درستى نيست. در عين حال چند سالى مى‌شود که با قرآن و کتب مقدس همراهى بيشتر و با آراى مدرنيته تعاملى انتقادى دارم. من به اين نگاه کتب مقدس بيشتر باور دارم که نوع انسان و نوع جامعه ويژگى‌هاى پايدارى دارند. از همين رو از ديالکتيک جدلى به سوى هرمنوتيک و بعد تاويل به‌عنوان روش تحليل پديده‌ها آمدم و اين مسير را در‌آثارم نشان داده‌ام که دو کتاب <هرمنوتيک غربى و تاويل شرقى> و <متون مقدس، تعامل و تقابل‌ها> محصول اين نگرش فعلى نگارنده است.

 

اما مراسم خاکسپارى الکسى دوم با حضور لوکاشنکو (رئيس‌جمهور روسيه سفيد) و پوتين نوايمان و مدودف وام‌دار کليساى ارتدوکس و بانوان پولدار روسى به‌عنوان خادمان و گل‌افشانان مراسم چه نسبتى با تکامل اجتماعى دارد؟ حرکت خطى يا پيچيده تاريخ از مسير اسطوره به مذهب و به عقل فلسفى را هگل مطرح کرد و اروپا را خانه عقل فلسفى ناميد و آسيا را خاستگاه اسطوره باستان.

 

مارکس از دوران تاريخى بدون بازگشت گفت و آگوست کنت از دين انسانى و انسان‌محور و کانت از شجاعت عقل و عقلا‌نيت و جرات انديشه کردن. در ميان اين افراد شايد مارکس، هگل و کنت آرايشان قابل نقد باشد چراکه قرار بود نوع بشر از مرحله‌اى به مرحله‌اى متکامل و برگشت‌ناپذير برسد. اين مسير به معنى تحول و تکامل باورها، عقايد و آداب و رسوم و حتى تحول خصلت‌هاى نوع بشر و در نتيجه جامعه بود. در آراى هگل، عقل چنين مى‌کرد، در باور مارکس ابزار و تکنيک و در بينش آگوست کنت روابط اجتماعى چنين تحولى را منجر مى‌شد.

 

اما شايد بد نباشد بدانيم مذهب ارتدوکسى که با تزاريسم روسى به تاريخ پيوست، دوباره سربرافراشته است، همراه با نوعى تزاريسم روسى با مدل جمهوريت. مراسم خاکسپارى الکسى دوم در کليساى منجى برگزار شد. اين کليسا را حکومت شوراها موزه نکرده بود، بلکه آن را منفجر کرده بود. در سال‌هاى 1990 اين کليسا به‌طور کامل بازسازى شد.

 

الکسى دوم يک مذهبى بود. او جهان‌وطن بود، متولد کشور استونى اما بزرگ کليساى ارتدوکس روسيه که بزرگ‌ترين کليساى ارتدوکسى است؛ کليساى ارتدوکس در همه جا وجه ملى دارد، يعنى کليساى ارتدوکسى نسبت به کليساى کاتوليک ويژگى وطنى و ملى بيشترى دارد. جالب اين بود که در مراسم خاکسپارى و وداع با الکسى دوم هم کاتوليک‌ها آمده بودند، هم مسلمانان اما پاپ در اين مراسم شرکت نکرد. اين نشان‌دهنده رقابت نمايندگان خدا روى زمين است.

 

همگان الکسى دوم را پدر مجدد کليساى ارتدوکس روسيه مى‌دانند که در عمر 79 ساله خود در راه رشد ايمان مردم تلا‌ش کرده. کليساى منجى بازسازى‌شده در روز وداع با الکسى ميهمانان مهم اما متفاوتى داشت؛ مردم باايمان که مى‌گريستند، چراکه الکسى براى آنان پدر روحانى و آرامش‌بخش بود، قدرتمندان اقتصادى روسيه و همچنين بانوان شيک‌پوش ثروتمند روسى که بر شوهرانشان اقتدار پنهان دارند با حجاب کامل همه در کسوت خادم الکسى دوم ظاهر شده بودند، حتى زن پوتين و مدودف با حجاب و پوشش بودند. مدودف از رسانه‌هاى کشور خواست که از پخش مراسم‌هاى سرگرم‌کننده در رسانه‌ها به هنگام برگزارى مراسم طولا‌نى خاکسپارى خوددارى کنند چون تمام مراسم تحت پوشش رسانه‌هاى ملى روسيه بود.

 

اما به قسمت اصلى مراسم وارد مى‌شويم، يعنى قسمت راهبران مذهبى ارتدوکس و قدرتمندان حاکم در روسيه و روسيه سفيد که به ترتيب پشت سر هم ايستاده بودند. رهبران مذهبى حلقه اول به‌عنوان سران کليسا در عين غرور و احترام به همگان مى‌فهماندند که کليسا بعد از چندين دهه فشار همچنان قدرتمند است. روحانيون ارتدوکس با تجمل و لباس‌هاى فاخر مذهبى و تشريفات کامل و با حوصله روسى بدون اعتنا به ديگران در حق الکسى دوم احترام و ادب کليسايى را بجا آوردند، انگار دغدغه هيچ چيزى را ندارند مگر احترام کامل به سنن کليسايي. من از رقابت‌هاى داخلى اين بزرگان و سلسله‌مراتب کليساى ارتدوکسى بى‌اطلا‌عم اما مطمئن هستم که همه آنها در ابراز اقتدار کليساى ارتدوکس با هم متحد بودند.

 

اما حلقه دوم موضوع بحث اصلى من است؛ پوتين، مدودف و لوکاشنکو (رئيس‌جمهور روسيه سفيد) و مقامات کشورهاى ديگر و همچنين قدرتمندان روسيه در پشت روحانيون کليسا قرار داشتند. پوتين برآمده از کا‌گب شوروى سابق، بارها و بارها صليب کشيد و در مراسم احترام نهايى بر پيشانى و شکم الکسى بوسه زد.

مدودف که محصول روسيه جديد است راحت‌تر بود. او و همسرش متاثرتر نشان مى‌دادند. اما نقطه مرکزى بحث من آناتولى لوکاشنکو (رئيس روسيه سفيد) است. او به‌عنوان يک کمونيست در سراسر مراسم با چهره‌اى متعجب، نظاره‌گر مراسم بود. وى نمى‌توانست مانند پوتين تظاهر کند و همانند مدودف نيز راحت نبود. بى‌گمان وى زباله‌دانى تاريخ را به ياد مى‌آورد. آداب و رسوم قرون وسطايى مراسم الکسى دوم برايش عجيب بود. از اين همه تشريفات که از نظر وى خرافات بودند، متعجب بود. لا‌بد مى‌گفت، چگونه ممکن است سرزمين شوراها که قرار بود انسان تراز نوين و جامعه تراز نوين بسازد، دربست در اختيار کليساى ارتدوکس قرار گرفته و اداى احترام به پدر کليساى ارتدوکس همه روسيه را تحت‌تاثير قرار داده است. آيا زباله‌دانى تاريخ به صحنه تاريخ آمده است؟ و يا تاريخ به زباله‌دانى رفته است؟در حالى‌که مجسمه لنين و مارکس در موزه‌هاى شوروى مورد بى‌اعتنايى است، کليساى فروريخته برسر پا ايستاده، کليساى ارتدوکسى که 70 سال تحت فشار بوده، حالا‌ با روحانيون خود تمام مقامات روسيه را به احترام واداشته است. سلطنت دنيا براى حفظ موقعيت و حفظ راى مردم روسيه دست به دامن صاحبان سلطنت اخروى (کليسا) شده است. مدودف و پوتين ناگزير به احترام به الکسى دوم و رعايت مراسم خاکسپارى هستند که اگر لنين و رهبران حزب کمونيست زنده بودند، هزاران مقاله در نقد و نفى اين مراسم تشريفاتى پرطمطراق اما باشکوه مى‌نوشتند که شايد در زمان آنها روشنفکران و مردم را متاثر مى‌کرد.

 

رئيس‌جمهور روسيه سفيد بالا‌خره هنگام وداع نهايى با الکسى دوم صليب کشيد، منتها بسيار متعجب و شتاب‌زده و البته تحت‌تاثير فضاى کليسا. دوربين‌هاى بى‌رحم همه‌جا هستند و امکان پنهان کردن خيلى چيزها را از شخصيت‌ها مى‌گيرند.

 

مراسم ادامه داشت. من تا انتها آن را نديدم اما مهم اين بود که اين رخداد روسى، اسلا‌وى و ارتدوکسى را غرب به هيچ‌وجه جلوه خبرى مهم نداد. رسانه‌هاى ايرانى هم با همه ادعاى مستقل بودن کار مهمى در اين مورد نکردند، چون آنان نيز از رسانه‌هاى غربى تغذيه مى‌کنند. فقط اعتماد ملى آن هم از قول يک رسانه غربى مختصرى درباره اين مراسم نوشت.

 

تماشاى اتفاقى اين مراسم طولا‌نى، براى آن بود که در رسانه‌هاى روسى‌زبان يا ترکى‌زبان به دنبال برگزارى نماز عيد قربان در روسيه و شوروى (بلوک شرق سابق) بودم.

 

برگزارى عيد قربان در الماآتى (سرزمين سيب‌زمينى) پايتخت قزاقستان بسيار بزرگ و باشکوه بود، در اين مراسم نظربايف حضور نداشت اما پوشش خبرى مراسم و تشريفات عيد قربان نشان مى‌داد که مذهب به شکل سنتى- عرفى نه روشنفکرى، جايگاهى قدرتمند در قزاقستان دارد. شرکت گسترده جوانان و انبوه مردم نشان مى‌داد که سنت عرفى- مذهبى عيد قربان در اين کشورها مقبول افتاده است. ‌

 

بايد پذيرفت که دين با حرکات نمادين همراه است. از طرفى حرکات نمادين بدون روح و جوهره دين، تشريفاتى يا خرافى است. اما همين حرکات نمادين را مردم مى‌پسندند. به عبارتى تزاريسم جديد، ارتدوکس جديد را بازتوليد مى‌کند و امپراتورى مدرن، کاتوليک رسمى را.

 

اگر اين واقعيات را بپذيريم آن زمان است که مى‌توانيم از بحران بنيادگرايى خارج شويم و تعادلى ميان مذهب، سنت و دنياى مدرن برقرار کنيم. همچنين بايد پذيرفت (البته براى آنان که نمى‌پذيرند) که کتب مقدس سخنان بنيادين و مهمى دارند که دوران‌هاى علمى و تکنيکى بشر نمى‌تواند آنان را منسوخ کند. روشنفکران مسلمان و مسيحى و... بايد ياد بگيرند که با دين سنتى تعامل کنند نه فقط تقابل.

 

از طرفى روحانيون ارتدوکس ومسيحى نيز بايد بدانند زباله‌دانى تاريخ وجود ندارد در نتيجه نمى‌توانند طورى رفتار کنند که انگار هميشه قدرتمند هستند. بلکه باز امکان تخريب و انفجار کليسا از سوى کافران مومن به کفر وجود دارد. پس اگر زباله‌دانى تاريخ براى آنها وجود ندارد، براى رقيبان نيز وجود ندارد. شايد بسيارى ندانند که پروتستان‌ها در کليساى نتردام پاريس اسب و قاطر بستند اما باز کليسا بازسازى شد. با اين وصف بايد ديد که آيا گوش روشنفکران مذهبى و روشنفکران لا‌ئيک و سکولا‌ر و روحانيون سنتى براى اينکه باور کنند زباله‌دانى تاريخ وجود ندارد شنوا است، اينکه مدعيان مى‌پندارند که بايد ديگرى نباشد. يک روز لنين بزرگ است، کليساى ارتدوکس در شرف اضمحلا‌ل و روز ديگر کليساى ارتدوکس و الکسى دوم محترم است و لوکاشنکو متعجب و متحير. به راستى تکامل هگلى و کنتى چقدر حقايق را پنهان مى‌کند و نتايج انديشه انتزاع با واقعيت چقدر فاصله دارد. ‌

 

در خاتمه مى‌توان گفت که نوع انسان و جامعه از زمانى که با ويژگى‌هاى بنيادين شناخته شده‌اند، داراى دوره‌هاى رفت و برگشت با ظواهر متفاوت هستند. از همين روى انسان تراز نوين و جامعه برين، محصول دوران خاصى نيست، بلکه در هر دوره‌اى انسان‌‌هاى ترازين نوين هستند و در هر دور‌انى، جوامعى در زمانى خاص، جامعه برين هستند اما امکان سقوط آنها حتمى است. جالب اينکه کتب مقدس و به‌خصوص قرآن بى‌کارت تبريک فرستادن براى انسان‌ها و جوامع اين ويژگى‌ها را به خوبى توضيح داده‌اند.

 

در صورتى که نظريه تکامل اجتماعى انديشمندان قرن نوزدهم کارت تبريک مفصلى براى نوع انسان مدرن فرستاده و به شکل غيراستدلا‌لى انسان جديد و آينده را مبرا از بسيارى از خطاها مى‌داند، در حالى که نوع انسان و جامعه با همين خطاها انسان قلمداد مى‌شوند. ‌

 

از همين رو به‌عنوان کسى که نوع انسان و جامعه را داراى ويژگى‌هاى بنيادى مشترک مى‌دانم که فراتر از تکنيک‌ها رفتار مى‌کند، هيچ مذهبى و غيرمذهبى، قدرتمند مستبد و غيرمستبد را به زباله‌دانى تاريخ نمى‌فرستم بلکه همه را به پيشگاه عدل الهى فرا مى‌خوانم و اين آيه قرآن را با هم مى‌خوانيم؛ تلک ايام بين‌الناس ثم نداولها.


نظر شما :