لبنان يک قدم تا عراقى شدن
ظهور گروه فتح الاسلام نشانه بارز افزایش نظامی گری گروههای سنی مذهب در لبنان است و علاوه بر تبعات منطقه ای، عواقب ناگزیری هم در لبنان دارد زیرا در این کشور معمولاً عوامل خارجی بر مسائل داخلی تأثیر مستقیمی دارند.
تئوریهایی که در خصوص مناقشه نهرالبارد قابل بررسی است، معمولاً به ناتوانی دولت لبنان و شرایط ناآرام اجتماعی در این کشور بر می گردد. بیش از 17 سال از پایان رسمی جنگ داخلی لبنان می گذرد اما ریشه یابی وقایع دوره 15 ساله جنگ تاکنون امکان پذیر نبوده است. بسیاری از کارشناسان معتقدند دولت لبنان و بازیگران مهم سیاسی در این کشور تلاش کرده اند با اتکا به تئوری فراموشی، به کلی به فراموشی جمعی دوره جنگ روی بیاورند.
این مساله را شاید بیش از هر چیز بتوان به آسیب پذیری شدید حکومت لبنان نسبت داد. اما عوامل تاریخی و جغرافیایی نیز در آن بی تأثیر نیستند. کشوری که امروزه به عنوان لبنان شناخته می شود در گذشته همواره محل مناقشه بازیگران خارجی بوده است. اسراییل، سوریه، آمریکا، فرانسه و عربستان سعودی در زمانهای مختلف نفوذ خود را در لبنان دنبال کرده اند.
ضعف دولت لبنان در کنار نفوذ خارجی در این کشور باعث شده که محیط برای رشد بازیگران مسلح و غیر دولتی هموار شود. گروههای سنی در لبنان هم به تبعیت از الگوی گروه شیعه حزب الله در تلاش بوده اند شانس موفقیت خود را با تشکیل شاخه های نظامی امتحان کرده و از این راه ، روند سیاسی لبنان و مناسبات آن با کشورهای همسایه اش را دستخوش تغییر کنند.
حامیان دولت لبنان گروه فتح الاسلام را دارای ارتباطات مستحکم با القاعده معرفی می کنند. حتی اگر این دو فرضیه را تا حدی بپذیریم، شکی نیست که وضعیت حساس منطقه، خلا امنیتی در لبنان و ناتوانی دولت، باعث هموار شدن زمینه ظهور این گروه و گروههای مشابه بوده است.
اما نباید از یاد برد که جایگاه مخصوص اردوگاههای آوارگان فلسطینی در لبنان هم عاملی موثر در این جریان است. این جایگاه به توافقنامه ای برمی گردد که در سال 1969 میلادی بین اتحادیه عرب و دولت لبنان منعقد شد و بر اساس آن، عدم مداخله لبنان در این اردوگاهها و حق آوارگان برای حمل اسلحه مورد تأکید قرار داشت.
این توافق از همان ابتدا برای لبنان دردسرساز شد زیرا جنبش آزادی بخش فلسطین در تلاش بود با تقویت این اردوگاهها دولت جدیدی در درون حکومت لبنان درست کند و بر 12 اردوگاه آوارگان فلسطینی در لبنان اعمال نفوذ کند. البته در دهه 1980 میلادی این روند به تدریج رو به کاهش رفت زیرا حماس ظهور کرده بود و از سوی دیگر، انتقادات نسبت به فساد در درون جنبش فتح افزایش یافته بود.
فرضیه دیگری که در این راستا می تواند مورد بررسی قرار گیرد، ارتباط فتح الاسلام با گروه "اثبات الانصار" است؛ گروهی که شاخه لبنانی گروه اخوان المسلمین را تشکیل می داد. تندروی های "هشام شریدی" رهبر این گروه، به اخراج او منجر شد اما اختلافات شریدی با جنبش فتح هم بسیار زیاد بود و نهایتا به ترور او در سال 1991 میلادی منجر شد. از آن پس، اثبات الانصار دچار اختلافات داخلی شد و گروه "اثبات النور" در درون آن شکل گرفت.
شکی نیست که اثبات الانصار الگویی برای گروههای سنی نظامی در لبنان بوده؛ هرچند که فتح الاسلام دارای دیدگاههای رادیکالتری است. از سوی دیگر، اثبات الانصار بازیگر درازمدتی در عرصه سیاسی لبنان بود اما فتح الاسلام ظاهراً چنین وضعی ندارد. اما درهمین حال، ناتوانی نیروهای امنیتی لبنان در شکست دادن چنین گروه کوچکی از شبه نظامیان در نهرالبارد حاکی از ضعف شدید و آسیب پذیری دولت لبنان است.
قدرت گرفتن گروهی مانند فتح الاسلام را در عين حال مى توان به واگرایی فزاینده منافع خارجی در لبنان نیز نسبت داد. عربستان سعودی تازه از شوک ناشی از مناقشه سی و سه روزه لبنان و اسراییل رها شده؛ مناقشه ای که به شدت منافع عربستان را در لبنان به خطر انداخته بود. برخلاف گذشته، عربستان سعودی درتلاش است که حساب خود را از سوریه جدا کند و راهی نیز برای مقابله با نفوذ فزاینده حزب الله لبنان پیدا کند.
يکى از مواردى که به تشديد واگرايى منافع خارجى در لبنان کمک کرده است، به هم خوردن تفاهمى بود که ميان سويه و عربستان در لبنان وجود داشت. بر اساس اين رويکرد ترور رفيق حريرى در واقع فصل پايانى بود براى آشتى و همگرايى اين دو کشور در لبنان.
عقب نشينى نيروهاى سورى از لبنان باعث شد که سعودى هاى تلاش هاى جديدى را براى سفت کردن جاى پاى خود در لبنان آغاز کنند. هنوز روشن نيست که آيا فتح الاسلام واقعا از دولت عربستان کمک مالى دريافت مى کند، يا نه، اما ارسال کمک از سوى سرمايه داران سعودى به اين گروه تروريسى اکنون به موضوعى غيرقابل بحث در محافل خبرى تبديل شده است.
اين در حالى بود که رسانه هاى عربستان سعودى و برخى از رسانه هاى عربى تلاش بسيارى را براى مرتبط کردن فتح الاسلام با سوريه به انجام رساندند. اما گزارش ها حاکى است که بيش از 20 درصد از دستگير شدگان گروه فتح الاسلام در درگيرى هاى شمال لبنان سعودى هستند. اگر چه اين دستگير شدگان نمى توانند ارتباط فتح الاسلام را با دولت عربستان سعودى به اثبات برسانند، اما دليلى کافى است براى اين که ارتباط سرمايه داران تندروى سعودى و شبکه هاى سلفى در اين کشور با گروه مذکور به اثبات برسد.
عربستان در دور جديد اشاعه نفوذ خود در لبنان مجبور است بدون کمک و حمايت سورى ها عمل کرده و با گروه حزب الله دست و پنجه نرم کند. سعودى ها تنها از طريق علم کردن يک گروه شبه نظامى سنى مى توانند به اين کار نايل آيند.
گروه فتح الاسلام اگرچه اکنون بيشتر با نيروهاى نظامى لبنان درگير بوده است، اما بى شک با ادامه درگيرى هاى پاى حزب الله نيز به ميان کشيده خواهد شد. چنين رويکردى از سوى سعودى ها اکنون با منافع گروه 14 مارس و دولت آمريکا در لبنان همخوانى دارد به همين دليل از سوى آنان نيز به صورت مستقيم مورد حمايت قرار خواهد گرفت.
با تمام این تفاسیر، واقعیت این است که بازنده اصلی این مناقشات، کشوری نیست جز لبنان. رقابت های منطقه ای، بین المللی و داخلی عملاً تآثیر مستقیمی بر لبنان دارند و اوضاع این کشور را آشفته تر می کنند. اگر این وضعیت را جنگ داخلی بخوانیم اغراق کرده ایم؛ اما به هر صورت شکی نیست که لبنان در آینده هم شاهد دوره های بی ثباتی زیادی خواهد بود.
نظر شما :