ساز و کار ترس و پرخاشگرى
يادداشت دکتر ناصر خادم آدم در روزنامه اعتماد
«مساله در بمب اتم نيست، بلکه در قلب انسان ها است.»
آلبرت اينشتين
قطعه انسانى، جهانى و ماندگار زير متعلق به سعدى و حدود 730 سال قبل است که تابلويى از آن به نثر فارسى در محوطه داخلى سازمان ملل متحد نصب شده است؛
بنى آدم اعضاى يکديگرند
که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت ديگران بى غمى
نشايد که نامت نهند آدمى
ساختار روابط بين الملل نشانه هايى از آشفتگى دارد. آرامش در جهان حاکم نيست و حيات بشر مدام در معرض فضاى تهديد بالقوه قرار دارد. از تضادهاى پيش پا افتاده اينکه به دنبال هر دوره جنگ هاى ويرانگر، آدمى اين اشرف مخلوقات و موجود مدنى متفکر به فکر چاره جويى برمى آيد و انديشه صلح خودنمايى مى کند. ولى پس از زمان کوتاهى باز اين تفکر به فراموشى سپرده مى شود. تاريخ گواه است که ظاهراً انسان هاى صاحب قدرت در سطح جهانى نه تنبه پذير بوده اند، نه از تجربه تاريخى به نحو عقلايى درس عبرت گرفته اند، نه از سماجت خودخواهى و غريزه تنازع بقا خود کوتاه آمده اند و نه براى قدرت طلبى شان تخفيفى قائل شده اند. اين تحت شرايطى است که حجم بالقوه مواد تخريبى در جهان امروز در حد ظرفيتى است که قادر است تمام بشريت را چندين بار به نابودى بکشاند. ضمن آنکه ساز و کار تجاوز اقتصادى به طور مستمر چاشنى تجاوز نظامى بوده و ملل مختلف جهان را از راس به سوى قاعده هرم قدرت زير فشار استثمار قرار مى دهد. اين پديده به رغم تفکرات انسان دوستانه يى است که در ادبيات تاريخى مى بينيم. در نتيجه به گفته کانت (1795)؛ «حالت صلح در ميان آدميان که کنار هم به سر مى برند، حالت طبيعى نيست بلکه بيشتر در وضع جنگ مى گذرانند. اما صلح را بايد برقرار کرد. قطع ستيزگى هم به تنهايى تضمين کننده روابط ممتد مسالمت آميز نيست. مگر آنکه اين تضمين را هر کسى به همسايه اش بدهد، و اين فقط آنگاه تحقق مى يابد که امور جامعه را قانون تنظيم کند. وگرنه هر آدميزاده يى خود را آزاد مى داند که ديگرى را دشمن خود بشناسد.»
اعلاميه حقوق بشر مربوط به سال 1789 و از مهم ترين اسناد تاريخ مدنيت است. جوهر اعلاميه حقوق انسان را آزادى و مساوات مى ساخت. در تاريخ معاصر، منشور ملل متحد سندى است که احترام و پايبندى کشورهاى عضو را به رعايت حقوق بشر اعلام مى دارد. در آنجا علل و هدف از پيوستگى کشورها به يکديگر و ضوابط مربوط به آن تشريح و تاکيد شده که دو جنگ مخرب جهانى دليلى است بر آن که بايد در حراست از حقوق اساسى بشر و حفظ نسل هاى آينده از بلاى جنگ کوشا بود و در پى همين اهداف کشورهاى امضاکننده زير لواى سازمان ملل به يکديگر پيوسته اند.
در منشور ملل متحد، پاسدارى از صلح جهانى به عنوان نخستين هدف مورد تاکيد قرار گرفته است. در بند 3 از ماده يک، هدف از برقرارى همکارى هاى بين المللى بيان شده است. از اين مسير بايد به حل مسائل جهانى که داراى جنبه هاى اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و بشردوستانه است و نيز پيشبرد و تشويق احترام به حقوق بشر و آزادى هاى اساسى براى همه، بدون توجه به نژاد، جنس، زبان و مذهب پرداخت. طبق بند 3 از ماده دو، تمام کشورها متعهد شده اند که اختلافات بين المللى خود را از طريقى مسالمت آميز حل و فصل کنند به نحوى که صلح جهانى و امنيت بين المللى و عدالت به خطر نيفتد.
الگوى عملى نظام بين المللى حقوق بشر تحت تاثير دو ميثاق بين المللى است. يکى ميثاق بين المللى حقوق مدنى و سياسى و ديگرى ميثاق بين المللى حقوق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى که هر دو در تاريخ 16 دسامبر سال 1966 به تصويب مجمع عمومى سازمان ملل متحد رسيده است. مقررات مندرج در ميثاق حقوق مدنى و سياسى از نظر مسائل سياست صلح داراى اهميت ويژه يى است. طبق ماده شش آن هر انسان از بدو تولد حق حيات دارد. ميثاق هاى مذکور به طور نظرى تمام حقوق قابل تصور را در بر مى گيرد. از آن جمله مى توان از احترام به انسان ها، حق حيات، ممنوعيت ناعدالتى، حقوق آزادى هاى فردى، جلوگيرى از رفتار و سرکوبى ضدانسانى، حقوق محاکمات بى طرفانه در دادگاه ها، ممنوعيت تبليغات جنگى، آزادى حقوق عقيده و بيان را نام برد. در ارتباط با مسائل سياست صلح، نکات مربوط به اهميت و حفاظت از شخصيت و احترام انسانى و حق حيات داراى اهميت خاصى است، در اين زمينه است که مسائل حقوقى مربوط به مسابقات تسليحاتى به طور کلى و تسليحات اتمى به ويژه مورد سوال قرار مى گيرد.
با ابراز تمايل کشورها به صلح و اينکه موافقت کرده اند از زورگويى و تهاجم به يکديگر خوددارى کنند انتظار مى رفت که مساله جنگ کاملاً منتفى باشد. ولى در ادبيات سياسى حقوق جنگ کماکان محفوظ نگه داشته شده است. حق جنگ زمانى مورد تاييد است که در خدمت دفاع و براى مقابله با تهاجم دشمن باشد. اما چگونه است که اين اشرف مخلوقات در طول تاريخ بشريت نتوانسته فلسفه صلح دائم را به حقيقت بپيوندد.
مقوله صلح و جنگ زمينه هاى تحليلى و ابعاد متعددى دارد. بستر بحث هاى بيولوژى مولکولى، علوم طبيعى، جامعه شناسى، روانشناسى، تاريخى، مذهبى، اخلاقى، فلسفى، عرفانى، حقوقى، سياسى، اقتصادى تسليحاتى و روابط بين الملل را مى سازد. به اين ترتيب تحقيقات در زمينه صلح و جنگ کارى است بسى دشوار که نيازمند توان علمى بسيار، ژرف نگرى و ديد وسيع است. اما قبول زحمت پژوهشى در آن ارزشمند است. زيرا هر قدمى در جهت صلح برداشتن خستگى را از جان مى گيرد. انرژى حيات را طراوت مى بخشد و کيفيت هر دم را ارتقا مى دهد.
نشانه هايى مويد آن است که اجزاى حيات از بنيان تا مراحل تکاملى از ظرفيت تهديدى و تدافعى برخوردار بوده و موضعى در قلمرو تنازع بقا دارد. اين روند را مى توان از تضاد در جريان فعل و انفعالات متابوليسم درون سلولى تا برخوردهاى بين سلولى و نيز از جدل ميان ياخته هاى مستقل ساده و نزاع تن به تن موجودات پيچيده تا حاکميت قانون جنگل بين حيوانات و بالاخره در ظرفيت بالقوه تهديد و دفاع بشرى و تبديل اين قوه به فعل به صورت دست زدن به جنگ و نابودى يکديگر در طول تاريخ مشاهده کرد.
در فعل و انفعالات بيولوژى مولکولى در ساختار مهندسى ژنتيک تغيير محل يک آمينو اسيد پروتئين در ژن سلولى که فقط تفاوت آن در ساختار آرايش ترتب يک باز است ممکن است عامل ايجاد سلول سرطانى شود. امکان پذير است که بر اثر برخورد ميان سلول ها از رشد طبيعى گروهى از آنها ممانعت به عمل آيد. از سوى ديگر سلول هاى سرطانى به سرعت تکثير مى شوند، جاى سلول هاى همسايه را تنگ مى کنند. باعث اختلال سازوکار حيات ديگر سلول ها مى شوند در درون بدن از دستگاهى به دستگاه ديگر از بافتى به بافت ديگر و از محلى به محل ديگر دست اندازى مى کنند و از اين مسير تمام بدن را مورد تهديد قرار مى دهند. در نهايت رشد سرطانى سبب انهدام ديگر سلول ها و اعضا همراه با انتحار سلول ها و دستگاه هاى سرطانى مادر مى شوند. همچنين اثرات زهر و عکس العمل پادزهرى اساس دانش مصونيت در علم پزشکى را تشکيل داده و نشان دهنده فعل و انفعالات حمله و دفاع در نظام بيولوژيک تا اعماق مولکول است. فشرده آنکه در سازوکار کنش و واکنش هاى گردش هستى و چرخ گردان، تضادهايى وجود دارد که آشکار يا پنهان از شعور بشريت حيات را مورد تهاجم و دفاع قرار مى دهد. ايجاد اعتدال و مهار کامل بخشى از خطر که شامل فعل و انفعالات متابوليسم درون سلولى مى شود تا به امروز به صورت تکامل يافته از قدرت بشريت به دور مانده است در حالى که جنگ و جدل در زندگى خارجى بعضاً ساخته و پرداخته تخيل و تصور، ذوق، هوا و هوس بشر بوده و از خودخواهى، شهرت، قدرت و زياده طلبى اين اشرف مخلوقات نشات مى گيرد.ترس و پرخاشگرى حالاتى است روانى که عامل موضع گيرى به صورت دفاع يا حمله در مقابل خطرات و تهديدات موجود يا احتمالى در روابط بشرى و بين انسان و طبيعت در ارتباط با تصورات و بينش هاى دنيوى و اخروى است. وقتى از موضوع ترس و پرخاش صحبت مى شود اين تصور به وجود مى آيد که انگار ذاتاً در گروهى ترس و در گروه ديگر پرخاشگرى وجود دارد. يعنى اين دو صفت در افراد مختلف، در مقابل يکديگر قرار دارند. گروهى حامل ترس و دسته يى عامل پرخاش هستند.
اين برداشت يکى از علل رواج مسابقه تسليحاتى در جهان است بدين ترتيب سياست هاى تسليحاتى براى مقابله با تهديد به تجاوز و پرخاشگرى دشمن يا ايجاد هراس در او به کار گرفته مى شود. به عبارت ديگر تسليحات علاوه بر آنکه ابزارى براى تامين يا تسهيل دستيابى به هدف هاى سياسى، اقتصادى و غيره محسوب مى شود، وسيله يى است که براى خنثى کردن تهديدات دشمن يا ترساندن طرف مقابل مورد استفاده قرار مى گيرد. در حقيقت چنين نيست که در فردى ترس و در ديگرى وضعيت پرخاشگرى حاکم باشد بلکه اين دو صفت به يکديگر پيوسته بوده و کم و بيش در ذات همه افراد وجود دارد. خشم و پرخاش حاصل ترس است و ترس عامل پرخاشگري.شايد در ابتدا پذيرش اين واقعيت در ذهن دشوار باشد، زيرا خشم و پرخاش افراد معمولاً به اين معنى گرفته مى شود که آنها عارى از ترس هستند، و از موضع قدرت است که مسلح مى شوند و با توسعه زرادخانه هاى تسليحاتى قصد مى کنند در ديگران ايجاد وحشت کنند. اما اين تصور با واقعيت سازوکار ترس و پرخاشگرى مطابقت ندارد و اين دو حالت با هم در ساختار مهندسى ژنتيک بشريت حضور داشته و با او متولد مى شود.
دامنه و علل ترس ممکن است متفاوت باشد. حتى در دايره حيوانات، تجاوز به حريم زندگى آنها (مثلاً در محدوده گردشگاه آهو يا آکواريوم ماهى) باعث موضع دفاعى حيوان مى شود. به ديگر سخن، هر حيوان از محدود شدن قدرت و امکاناتش مى ترسد و چنانچه مورد تهديد قرار گيرد، با خشم و پرخاش کوشش مى کند عکس العمل نشان دهد.
به طور کلى خطر از دست رفتن قدرت و حتى کاسته شدن از محبوبيت و اعتبار اجتماعى مى تواند از علل ايجاد خشم و پرخاش دفاعى باشد. ترس از کم شدن توجه ديگران و ترس از دست دادن وجهه و موقعيت اجتماعى، به عنوان مثال نگرانى فرد جوانى از اينکه به عللى در گروه همسالان خود مورد پذيرش قرار نگيرد يا نتواند با آنها همراهى کند، مى تواند دلايلى براى ايجاد و رشد خشم و انگيزه زيان رسانى و پرخاشگرى باشد. اين وضعيت نه تنها اصولى است که در روابط افراد حکمفرماست، بلکه در مورد روابط ميان گروه هاى بزرگ و ملت ها نيز صدق مى کند. جنگ گروه ها و ملت ها ممکن است بر اثر ترس از دست رفتن منافع اقتصادى و امکانات زندگى، قلمرو يا به طور کلى قدرت و اعتبار شعله ور شود.
در دايره زندگى حيوانات غلبه بر ترس زمانى امکان پذير است که راه فرارى در مقابل عوامل تهديدکننده وجود داشته باشد. هر حيوان در صورتى مى تواند از محدوده خطر فرار اختيار کند که زمان و مکان، فرصت چنين عملى را براى او فراهم کند، در غير اين صورت مجبور به حمله و پرخاشگرى خواهد شد. فرار همچنين زمانى غيرممکن است که علت ترس يا چگونگى پيش آمدن خطر ناملموس باشد. نمى توان از ترس هايى چون احتمال تنزل موقعيت اجتماعى، آلودگى محيط زيست، يا خطر بالقوه و جهانى بمب اتمى گريخت. در جنگ جهانى دوم ترس از بمباران شبانه همه گير بود. نه جابه جايى موضعى براى برطرف کردن احساس ترس کارساز بود و نه مهاجرت به کشورهاى مطمئن براى هر فردى امکان پذير مى بود. نتيجه آنکه آنجا که امکان فرار وجود ندارد، حمله و پرخاش براى غلبه بر ترس ظاهر مى شود.
ترس ديگران براى ما خطرناک خواهد بود، زيرا ممکن است آنها با وحشتى که دارند، به اين نتيجه برسند که تنها از راه حمله و پرخاش، آرامش روانى و رهايى عملى خواهد بود. در تاريخ معاصر، شرق و غرب همواره از هم ترسيده اند و مردم هر يک از اين دو ديار تصوير وحشتناکى از طرف مقابل براى خود ساخته اند. هر کدام از خطر تهاجم ديگرى نگران بوده و خوف خود را موجه مى داند، در حالى که دليلى براى وحشت طرف مقابل نمى يابد. بديهى است براى نزديک شدن به صلح هر يک بايد علل ترس طرف مقابل را مورد بررسى و تامل قرار داده و براى از ميان برداشتن عوامل آن کوشش کند. مسابقه تسليحاتى، فرآيندى است دوجانبه که به واسطه بالا بردن ظرفيت خشم و پرخاشگرى يک طرف و ترس طرف مقابل سرعت مى گيرد. ادامه روند، اين خطر را به وجود مى آورد که ترس براى يکى از دو طرف به صورت غيرقابل تحمل درآيد و به خصومت بالفعل مبدل شود.
آلبرت اينشتين
قطعه انسانى، جهانى و ماندگار زير متعلق به سعدى و حدود 730 سال قبل است که تابلويى از آن به نثر فارسى در محوطه داخلى سازمان ملل متحد نصب شده است؛
بنى آدم اعضاى يکديگرند
که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت ديگران بى غمى
نشايد که نامت نهند آدمى
ساختار روابط بين الملل نشانه هايى از آشفتگى دارد. آرامش در جهان حاکم نيست و حيات بشر مدام در معرض فضاى تهديد بالقوه قرار دارد. از تضادهاى پيش پا افتاده اينکه به دنبال هر دوره جنگ هاى ويرانگر، آدمى اين اشرف مخلوقات و موجود مدنى متفکر به فکر چاره جويى برمى آيد و انديشه صلح خودنمايى مى کند. ولى پس از زمان کوتاهى باز اين تفکر به فراموشى سپرده مى شود. تاريخ گواه است که ظاهراً انسان هاى صاحب قدرت در سطح جهانى نه تنبه پذير بوده اند، نه از تجربه تاريخى به نحو عقلايى درس عبرت گرفته اند، نه از سماجت خودخواهى و غريزه تنازع بقا خود کوتاه آمده اند و نه براى قدرت طلبى شان تخفيفى قائل شده اند. اين تحت شرايطى است که حجم بالقوه مواد تخريبى در جهان امروز در حد ظرفيتى است که قادر است تمام بشريت را چندين بار به نابودى بکشاند. ضمن آنکه ساز و کار تجاوز اقتصادى به طور مستمر چاشنى تجاوز نظامى بوده و ملل مختلف جهان را از راس به سوى قاعده هرم قدرت زير فشار استثمار قرار مى دهد. اين پديده به رغم تفکرات انسان دوستانه يى است که در ادبيات تاريخى مى بينيم. در نتيجه به گفته کانت (1795)؛ «حالت صلح در ميان آدميان که کنار هم به سر مى برند، حالت طبيعى نيست بلکه بيشتر در وضع جنگ مى گذرانند. اما صلح را بايد برقرار کرد. قطع ستيزگى هم به تنهايى تضمين کننده روابط ممتد مسالمت آميز نيست. مگر آنکه اين تضمين را هر کسى به همسايه اش بدهد، و اين فقط آنگاه تحقق مى يابد که امور جامعه را قانون تنظيم کند. وگرنه هر آدميزاده يى خود را آزاد مى داند که ديگرى را دشمن خود بشناسد.»
اعلاميه حقوق بشر مربوط به سال 1789 و از مهم ترين اسناد تاريخ مدنيت است. جوهر اعلاميه حقوق انسان را آزادى و مساوات مى ساخت. در تاريخ معاصر، منشور ملل متحد سندى است که احترام و پايبندى کشورهاى عضو را به رعايت حقوق بشر اعلام مى دارد. در آنجا علل و هدف از پيوستگى کشورها به يکديگر و ضوابط مربوط به آن تشريح و تاکيد شده که دو جنگ مخرب جهانى دليلى است بر آن که بايد در حراست از حقوق اساسى بشر و حفظ نسل هاى آينده از بلاى جنگ کوشا بود و در پى همين اهداف کشورهاى امضاکننده زير لواى سازمان ملل به يکديگر پيوسته اند.
در منشور ملل متحد، پاسدارى از صلح جهانى به عنوان نخستين هدف مورد تاکيد قرار گرفته است. در بند 3 از ماده يک، هدف از برقرارى همکارى هاى بين المللى بيان شده است. از اين مسير بايد به حل مسائل جهانى که داراى جنبه هاى اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و بشردوستانه است و نيز پيشبرد و تشويق احترام به حقوق بشر و آزادى هاى اساسى براى همه، بدون توجه به نژاد، جنس، زبان و مذهب پرداخت. طبق بند 3 از ماده دو، تمام کشورها متعهد شده اند که اختلافات بين المللى خود را از طريقى مسالمت آميز حل و فصل کنند به نحوى که صلح جهانى و امنيت بين المللى و عدالت به خطر نيفتد.
الگوى عملى نظام بين المللى حقوق بشر تحت تاثير دو ميثاق بين المللى است. يکى ميثاق بين المللى حقوق مدنى و سياسى و ديگرى ميثاق بين المللى حقوق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى که هر دو در تاريخ 16 دسامبر سال 1966 به تصويب مجمع عمومى سازمان ملل متحد رسيده است. مقررات مندرج در ميثاق حقوق مدنى و سياسى از نظر مسائل سياست صلح داراى اهميت ويژه يى است. طبق ماده شش آن هر انسان از بدو تولد حق حيات دارد. ميثاق هاى مذکور به طور نظرى تمام حقوق قابل تصور را در بر مى گيرد. از آن جمله مى توان از احترام به انسان ها، حق حيات، ممنوعيت ناعدالتى، حقوق آزادى هاى فردى، جلوگيرى از رفتار و سرکوبى ضدانسانى، حقوق محاکمات بى طرفانه در دادگاه ها، ممنوعيت تبليغات جنگى، آزادى حقوق عقيده و بيان را نام برد. در ارتباط با مسائل سياست صلح، نکات مربوط به اهميت و حفاظت از شخصيت و احترام انسانى و حق حيات داراى اهميت خاصى است، در اين زمينه است که مسائل حقوقى مربوط به مسابقات تسليحاتى به طور کلى و تسليحات اتمى به ويژه مورد سوال قرار مى گيرد.
با ابراز تمايل کشورها به صلح و اينکه موافقت کرده اند از زورگويى و تهاجم به يکديگر خوددارى کنند انتظار مى رفت که مساله جنگ کاملاً منتفى باشد. ولى در ادبيات سياسى حقوق جنگ کماکان محفوظ نگه داشته شده است. حق جنگ زمانى مورد تاييد است که در خدمت دفاع و براى مقابله با تهاجم دشمن باشد. اما چگونه است که اين اشرف مخلوقات در طول تاريخ بشريت نتوانسته فلسفه صلح دائم را به حقيقت بپيوندد.
مقوله صلح و جنگ زمينه هاى تحليلى و ابعاد متعددى دارد. بستر بحث هاى بيولوژى مولکولى، علوم طبيعى، جامعه شناسى، روانشناسى، تاريخى، مذهبى، اخلاقى، فلسفى، عرفانى، حقوقى، سياسى، اقتصادى تسليحاتى و روابط بين الملل را مى سازد. به اين ترتيب تحقيقات در زمينه صلح و جنگ کارى است بسى دشوار که نيازمند توان علمى بسيار، ژرف نگرى و ديد وسيع است. اما قبول زحمت پژوهشى در آن ارزشمند است. زيرا هر قدمى در جهت صلح برداشتن خستگى را از جان مى گيرد. انرژى حيات را طراوت مى بخشد و کيفيت هر دم را ارتقا مى دهد.
نشانه هايى مويد آن است که اجزاى حيات از بنيان تا مراحل تکاملى از ظرفيت تهديدى و تدافعى برخوردار بوده و موضعى در قلمرو تنازع بقا دارد. اين روند را مى توان از تضاد در جريان فعل و انفعالات متابوليسم درون سلولى تا برخوردهاى بين سلولى و نيز از جدل ميان ياخته هاى مستقل ساده و نزاع تن به تن موجودات پيچيده تا حاکميت قانون جنگل بين حيوانات و بالاخره در ظرفيت بالقوه تهديد و دفاع بشرى و تبديل اين قوه به فعل به صورت دست زدن به جنگ و نابودى يکديگر در طول تاريخ مشاهده کرد.
در فعل و انفعالات بيولوژى مولکولى در ساختار مهندسى ژنتيک تغيير محل يک آمينو اسيد پروتئين در ژن سلولى که فقط تفاوت آن در ساختار آرايش ترتب يک باز است ممکن است عامل ايجاد سلول سرطانى شود. امکان پذير است که بر اثر برخورد ميان سلول ها از رشد طبيعى گروهى از آنها ممانعت به عمل آيد. از سوى ديگر سلول هاى سرطانى به سرعت تکثير مى شوند، جاى سلول هاى همسايه را تنگ مى کنند. باعث اختلال سازوکار حيات ديگر سلول ها مى شوند در درون بدن از دستگاهى به دستگاه ديگر از بافتى به بافت ديگر و از محلى به محل ديگر دست اندازى مى کنند و از اين مسير تمام بدن را مورد تهديد قرار مى دهند. در نهايت رشد سرطانى سبب انهدام ديگر سلول ها و اعضا همراه با انتحار سلول ها و دستگاه هاى سرطانى مادر مى شوند. همچنين اثرات زهر و عکس العمل پادزهرى اساس دانش مصونيت در علم پزشکى را تشکيل داده و نشان دهنده فعل و انفعالات حمله و دفاع در نظام بيولوژيک تا اعماق مولکول است. فشرده آنکه در سازوکار کنش و واکنش هاى گردش هستى و چرخ گردان، تضادهايى وجود دارد که آشکار يا پنهان از شعور بشريت حيات را مورد تهاجم و دفاع قرار مى دهد. ايجاد اعتدال و مهار کامل بخشى از خطر که شامل فعل و انفعالات متابوليسم درون سلولى مى شود تا به امروز به صورت تکامل يافته از قدرت بشريت به دور مانده است در حالى که جنگ و جدل در زندگى خارجى بعضاً ساخته و پرداخته تخيل و تصور، ذوق، هوا و هوس بشر بوده و از خودخواهى، شهرت، قدرت و زياده طلبى اين اشرف مخلوقات نشات مى گيرد.ترس و پرخاشگرى حالاتى است روانى که عامل موضع گيرى به صورت دفاع يا حمله در مقابل خطرات و تهديدات موجود يا احتمالى در روابط بشرى و بين انسان و طبيعت در ارتباط با تصورات و بينش هاى دنيوى و اخروى است. وقتى از موضوع ترس و پرخاش صحبت مى شود اين تصور به وجود مى آيد که انگار ذاتاً در گروهى ترس و در گروه ديگر پرخاشگرى وجود دارد. يعنى اين دو صفت در افراد مختلف، در مقابل يکديگر قرار دارند. گروهى حامل ترس و دسته يى عامل پرخاش هستند.
اين برداشت يکى از علل رواج مسابقه تسليحاتى در جهان است بدين ترتيب سياست هاى تسليحاتى براى مقابله با تهديد به تجاوز و پرخاشگرى دشمن يا ايجاد هراس در او به کار گرفته مى شود. به عبارت ديگر تسليحات علاوه بر آنکه ابزارى براى تامين يا تسهيل دستيابى به هدف هاى سياسى، اقتصادى و غيره محسوب مى شود، وسيله يى است که براى خنثى کردن تهديدات دشمن يا ترساندن طرف مقابل مورد استفاده قرار مى گيرد. در حقيقت چنين نيست که در فردى ترس و در ديگرى وضعيت پرخاشگرى حاکم باشد بلکه اين دو صفت به يکديگر پيوسته بوده و کم و بيش در ذات همه افراد وجود دارد. خشم و پرخاش حاصل ترس است و ترس عامل پرخاشگري.شايد در ابتدا پذيرش اين واقعيت در ذهن دشوار باشد، زيرا خشم و پرخاش افراد معمولاً به اين معنى گرفته مى شود که آنها عارى از ترس هستند، و از موضع قدرت است که مسلح مى شوند و با توسعه زرادخانه هاى تسليحاتى قصد مى کنند در ديگران ايجاد وحشت کنند. اما اين تصور با واقعيت سازوکار ترس و پرخاشگرى مطابقت ندارد و اين دو حالت با هم در ساختار مهندسى ژنتيک بشريت حضور داشته و با او متولد مى شود.
دامنه و علل ترس ممکن است متفاوت باشد. حتى در دايره حيوانات، تجاوز به حريم زندگى آنها (مثلاً در محدوده گردشگاه آهو يا آکواريوم ماهى) باعث موضع دفاعى حيوان مى شود. به ديگر سخن، هر حيوان از محدود شدن قدرت و امکاناتش مى ترسد و چنانچه مورد تهديد قرار گيرد، با خشم و پرخاش کوشش مى کند عکس العمل نشان دهد.
به طور کلى خطر از دست رفتن قدرت و حتى کاسته شدن از محبوبيت و اعتبار اجتماعى مى تواند از علل ايجاد خشم و پرخاش دفاعى باشد. ترس از کم شدن توجه ديگران و ترس از دست دادن وجهه و موقعيت اجتماعى، به عنوان مثال نگرانى فرد جوانى از اينکه به عللى در گروه همسالان خود مورد پذيرش قرار نگيرد يا نتواند با آنها همراهى کند، مى تواند دلايلى براى ايجاد و رشد خشم و انگيزه زيان رسانى و پرخاشگرى باشد. اين وضعيت نه تنها اصولى است که در روابط افراد حکمفرماست، بلکه در مورد روابط ميان گروه هاى بزرگ و ملت ها نيز صدق مى کند. جنگ گروه ها و ملت ها ممکن است بر اثر ترس از دست رفتن منافع اقتصادى و امکانات زندگى، قلمرو يا به طور کلى قدرت و اعتبار شعله ور شود.
در دايره زندگى حيوانات غلبه بر ترس زمانى امکان پذير است که راه فرارى در مقابل عوامل تهديدکننده وجود داشته باشد. هر حيوان در صورتى مى تواند از محدوده خطر فرار اختيار کند که زمان و مکان، فرصت چنين عملى را براى او فراهم کند، در غير اين صورت مجبور به حمله و پرخاشگرى خواهد شد. فرار همچنين زمانى غيرممکن است که علت ترس يا چگونگى پيش آمدن خطر ناملموس باشد. نمى توان از ترس هايى چون احتمال تنزل موقعيت اجتماعى، آلودگى محيط زيست، يا خطر بالقوه و جهانى بمب اتمى گريخت. در جنگ جهانى دوم ترس از بمباران شبانه همه گير بود. نه جابه جايى موضعى براى برطرف کردن احساس ترس کارساز بود و نه مهاجرت به کشورهاى مطمئن براى هر فردى امکان پذير مى بود. نتيجه آنکه آنجا که امکان فرار وجود ندارد، حمله و پرخاش براى غلبه بر ترس ظاهر مى شود.
ترس ديگران براى ما خطرناک خواهد بود، زيرا ممکن است آنها با وحشتى که دارند، به اين نتيجه برسند که تنها از راه حمله و پرخاش، آرامش روانى و رهايى عملى خواهد بود. در تاريخ معاصر، شرق و غرب همواره از هم ترسيده اند و مردم هر يک از اين دو ديار تصوير وحشتناکى از طرف مقابل براى خود ساخته اند. هر کدام از خطر تهاجم ديگرى نگران بوده و خوف خود را موجه مى داند، در حالى که دليلى براى وحشت طرف مقابل نمى يابد. بديهى است براى نزديک شدن به صلح هر يک بايد علل ترس طرف مقابل را مورد بررسى و تامل قرار داده و براى از ميان برداشتن عوامل آن کوشش کند. مسابقه تسليحاتى، فرآيندى است دوجانبه که به واسطه بالا بردن ظرفيت خشم و پرخاشگرى يک طرف و ترس طرف مقابل سرعت مى گيرد. ادامه روند، اين خطر را به وجود مى آورد که ترس براى يکى از دو طرف به صورت غيرقابل تحمل درآيد و به خصومت بالفعل مبدل شود.
نظر شما :