توافقنامه امنیتی خواه ناخواه امضا می شود
توافقنامه امنیتی عراق این روزها به یک بحث پر جدل و دامنهدار در گفت و گوهای دیپلماتیک و داخلی عراقیها تبدیل شده است. هم در داخل عراق و هم در خارج از آن موضعگیریهای علیه آن بسیار است. دولت مالکی از سوی بسیاری از شخصیتها و افراد تحت فشار است که این توافقنامه را امضا نکند. هر روز در دفتر مالکی جلسههای متعدد برگزار میشود تا نحوه امضای این توافقنامه مشخص شود.
از آن طرف در امریکا، کاخ سفید دائما با کاخ نخستوزیری در منطقه سبز بغداد تماس میگیرد و فشار میآورد که هر چه سریعتر این توافقنامه به امضا برسد. فشارها به اندازهای زیاد است که هنگامی که کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه امریکا به بغداد آمد، یکی از اهداف خود را امضای توافقنامه امنیتی عنوان کرد. یا رابرت گیتس وزیر دفاع امریکا هدف اصلی خود در سفر به بغداد را امضای توافقنامه امنیتی اعلام کرد. حتی جان نگروپنته معاون وزیر امور خارجه امریکا که وی را یکی از مهمترین مهرهها و نخبگان وزارت امور خارجه ایالات متحده میدانند، هدف از سفر خود به عراق را نهایی کردن توافقات برای امضای توافقنامه امنیتی دانسته بود.
این سه نفر گرچه مقدمات اصلی امضای توافقنامه را مهیا کردند اما هنوز موقعیت را به مرحله نهایی برای امضای آن نرساندهاند. کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه امریکا در سفر خو بغداد گفته بود، جورج بوش به زودی به عراق میآید و خود شخصا توافقنامه امنیتی را امضا میکند. به زودی یعنی این که در یکی از روزهای سه هفته آینده که انتخابات ریاست جمهوری امریکا برگزار میشود.
در این که توافقنامه امنیتی در نهایت امضا میشود، هیچ شک و شبههای وجود ندارد. این مسئله فراتر از سیاستهای حزبی در امریکا است. یعنی امضای توافقنامه جزء سیاستهای کلی و کلان ایالات متحده اعم از جمهوریخواهان و دموکراتها است. این بدان معنا است که دموکراتها هم با امضای توافقنامه امنیتی موافقند و به دنبال امضای آن هستند. اگر نگاهی به سابقه جنگهای ایالات متحده بیندازیم به خوبی در مییابیم که امضای توافقنامهها جزء لاینفک سیاستهای کلان ایالات متحده بوده است. کما این که امضای توافقنامه امنیتی با آلمان پس از جنگ جهانی دوم در زمان ریاست جمهوری فرانکلین روزولت که دموکرات بود انجام شد یا توافقنامه امنیتی امریکا با بوسنی و هرزگوین که در دوران بیل کلینتون که وی نیز دموکرات بود به امضا رسید. زیرا در چنین مباحثی موضوع امریکا و پیروزی در جنگ مطرح است و امضای توافقنامه سند پیروزی در آن جنگ محسوب میشود. در نتیجه امضای توافقنامه امنیتی جزء لاینفک سیاستهای ایالات متحده است و عراقیها نیز مجبورند که این توافقنامه را امضا کنند.
چرا مالکی مجبور است؟
بزرگترین متحد و پشتیبان دولت عراق ایالات متحده است. مثل روز روشن است اگر ایالات متحده راضی نبود، مالکی هیچ گاه نمیتوانست نخستوزیر عراق شود. از این بالاتر کل نظام عراق زیر نظر ایالات متحده اداره میشود. این نظام، نظامی است که امریکا پس از حمله به عراق در سال 2003 بر سر کار آورده و با رای اکثریت مردم به آن مشروعیت داده است. نظامی که تا کنون امریکاییها تلاش بسیاری کردهاند از کنترلشان خارج نشود و نظارت آنها بر آن پایدار بماند.
از سوی دیگر دولت عراق یک دولت شیعی است که با حمایت بیشائبه امریکا بر سر کار آمده و باز هم حمایت امریکا پشت سرش بوده که توانسته در برابر مخالفتهای بیشائبه و خصمانه کشورهای عربی که عموما پانعربیسم هستند و نگاههای عموما متعصبانه مذهبی دارند، دوام بیاورد. دولت مالکی همان دولتی است که بارها تا آستانه سقوط به واسطه دسیسههای مختلف احزاب و گروههای عمدتا سنی عراقی پیش رفت و دوباره با حمایت دولت امریکا و شخص جورج بوش رئیس جمهوری آن کشور حفظ شد.
البته این بدان معنا نیست که احزاب شیعی دست نشانده امریکا هستند ولی نمیتوان کتمان کرد که اگر امریکاییها نبودند گروههای سنی عراقی هرگز اجازه نمیدادند شیعیان آن هم از نوع مجلس اعلا و حزب الدعوه آن به قدرت برسند.
از این رو دولت مالکی به عنوان یک گروه شیعی به نفع شیعیان است که این توافقنامه را امضا کند. البته ایشان هم بیگدار به آب نزده است. با حمایت مرجعیت شیعه و احزاب مردمی امریکاییها را وا داشته که برخی از بندهای این توافقنامه را حذف یا تعدیل کنند. مثلا درج زمان برای خروج نیروهای امریکایی، تعدیل یا حذف بند کاپیتولاسیون که البته تا کنون به نتیجه نرسیده و مذاکرات بر سر آن ادامه دارد و تعهد امریکاییها به عدم استفاده از خاک عراق برای حمله به دیگر کشورها به ویژه کشورهای همسایه از مهمترین آنها است. از این سه مورد، مالکی موافقت دو مورد را توانسته از امریکاییها بگیرد و تنها مورد کاپیتولاسیون باقی مانده است. (درباره این دستاوردها نیز در یادداشتی دیگر مفصل صحبت خواهد شد.)
موضع کردها در برابر امضای توافقنامه بسیار مثبتتر از شیعیان است زیرا آنها نیز بر این باورند که امضای این توافقنامه به نفع کردها است و آنان را در برابر سنیان مصون میدارد. تفاوت آنها در این است که آنها نسبت به شیعیان در اقلیتند و این نگرانیشان را بیشتر میکند در حالی که شیعیان اکثریت ملت عراق را تشکیل میدهند. از این رو دولت مالکی از سوی کردها به عنوان یکی از مهمترین متحدان اصلیش نیز تحت فشار برای امضای این توافقنامه است.
بنا بر این باید مراقب بود و بر این نکته تاکید کرد، اگر شیعیان از امضای این توافقنامه اجتناب کنند و کار را به جایی برسانند که امریکاییها بر سر آن از عراقیها و شیعیان کینه به دل گرفته و در صدد تغییر ورق بازی در عراق کنند، آنگاه ممکن است اتفاقی مشابه آنچه در سال 1919 پس از اشغال عراق توسط انگلیسیها اتفاق افتاد، بیفتد با این تفاوت که این بار شدیدتر خواهد بود و عواقب آن بسیار سختتر.
مخالفان توافقنامه
آنچه در ظاهر نشان میدهد، مخالفان طرح ایران، مجلس اعلای اسلامی عراق و جیش المهدی است. بنا بر آنچه در خبرها شنیده میشود و برخی مقامهای عراقی میگویند خبری از مخالفت دیگر احزاب دیگر شیعه دیده نمیشود.
ظاهرا حرکت سیاسی در عراق به گونهای است که تلاش میشود اهمیتی به مخالفت جریان صدری داده نشود. به ویژه این که طیف معتدل این جریان ترجیح میدهد کمتر اظهار نظر کرده و چیزی بر زبان نیاورد.
ایران علنا مخالفت خود را با امضای این توافقنامه اعلام کرده که دلایل آن معلوم است و مجلس اعلا نیز به عنوان یک جریان موثر و اثرگذار تلاش میکند، میزان نفوذ و تاثیرگذاری خود را ثابت کرده و به نوعی قدرت نمایی کند.
اما نباید فراموش کرد که شمار مخالفان به همین جا محدود نمیشود. شکی نیست که تمام گروههای افراطی در تمام کشورهای عربی و مسلمان با این توافقنامه مخالفند. اگر چیزی جایی شنیده نمیشود به این دلیل است که اصل بر آن است که برای هر گروه افراطیای در دنیا پوشش خبری داده نشود. و الا مسلم است که جریانهای افراطی با این توافقنامه مخالف هستند.
ملت عرب نیز عموما نسبت به امضای این طرح مخالفند. عموم مردم عرب به ویژه از آنجا که بر این باورند که امریکا دشمن عرب است با امضای توافقنامه به شدت مخالف هستند. مشابه این وضعیت را در میان مردم کشورهای اسلامی نیز میتوان تصور کرد.
درباره دولتهای عربی نیز باید گفت، آنها قلبا با امضای چنین توافقنامهای موافق نیستند. زیرا اولا این نخستین بار در تاریخ کشورهای عربی و دنیای عرب است که یک کشور عربی چنین توافقنامهای را با یک کشور خارجی آن هم امریکا امضا میکند. ثانیا عراق به عنوان میراثدار دنیای عرب، بغداد به عنوان میراثدار سنت عربی و پرچمدار سابق پانعربیسم در صورت امضای این توافقنامه از این میزان از اهمیتش کاسته میشود و عاملا تعریفی دیگر به خود میگیرد.
اما دولتهای عربی قادر به مخالفت نیستند زیرا از آنجا که عموما دیکتاتوری هستند، بقای خود را وابسته به قدرت خارجی و عموما غربی میدانند و ثانیا نزدیکی بسیار زیاد روابطشان با امریکا آنها را بر این میدارد که از منافع سرشاری که از این نزدیکی بهره میبرند غافل نشده و آن را قربانی مخالفت با امضای این توافقنامه نکنند. در نتیجه سکوت را بر هر چیزی ترجیح میدهند.
در نهایت باید گفت، توافقنامه امنیتی عراق با امریکا امضا خواهد شد زیرا این توافقنامه میتواند هم ضامن امنیت سیاسی و حرکت دموکراتیک عراقیها به ویژه شیعیان و کردها باشد و ثانیا برگ برنده امریکاییها به ویژه جمهوریخواهان که انتخابات آتی ریاست جمهوری را پیش رو دارند.
نظر شما :