انتخابات آمريکا/ اميد به تحول در رابطه ايران و آمريکا
نویسنده خبر:
حسین سلیمى
يادداشتى از دکتر حسين سليمى، عضو هيئت علمى دانشگاه علامه طباطبايى
امید به تحول گاه خود را به صورت ایده هایی برای فهم واقعیت بازمی نماید. زمانی که می خواهیم تحولی اساسی پدید آید، حتی در درک واقعیت، به دنبال بهانه ها و یا داده هایی می گردیم که این امید را زنده نگه دارد و در عین حال راههای نوینی برای تحقق آن پیش روی ما بگشاید. بحران طولانی و به ظاهر لاینحل در رابطۀ ایران و آمریکا و نقشی که این بحران در تحولات سیاسی داخلی و نیز معضلات سیاست خارجی ایران داشته باعث شده که خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته هر از گاهی این امید به تحول زنده شود. این سؤال مکرر و فراگیر که انتخابات آمریکا چه تأثیری بر ایران و رابطۀ ایران و آمریکا خواهد گذارد؟ شاید نمادی از این امید به تحول در گفتارهای تکراری و نیز روندها و معضلات ادواری در سیاست خارجی ایران باشد. آنهم در دنیایی که سیاست خارجی بخش لاینفکی از سیاست داخلی است و تأثیر متقابل این دو حوزۀ در هم تنیده را نمی توان انکار کرد.
اما نتایج انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چه تأثیری بر رابطه این کشور با ایران خواهد گذاشت؟ این پرسشی است که به نظر می رسد که بیش از هر زمان در جامعه ایرانی عمومیت یافته و حتی به عرصه گفتگوهای روزمره مردمان عادی نیز راه یافته است. پاسخ ساده و عامی که به این پرسش وجود دارد و مردم عادی و حتی بسیاری از کارشناسان و سیاستگذاران نیز بر آن پای می فشرند این است که به دلیل نرمش بیشتر دمکرات ها و دیدگاه ها و خصوصیات منحصر به فرد باراک اوباما -که اگر انتخاب شود اولین رئیس جمهور آفریقایی الاصل و سیاه پوست آمریکا خواهد بود- سیاست آمریکا در مورد ایران تعدیل شده و امکان گشایش در روابط دو کشور و رفع تهدیدات روزافزون آمریکا نسبت به ایران فراهم خواهد آمد. این نگرش حتی در قالب شایعاتی که هم در میان مردم عادی و هم در فضای ارتباطات اینترنتی و اس ام اسی در جامعه ایران گسترش یافته و برای باراک اوباما رگ و ریشه ایرانی تراشیده اند نیز تبلور یافته و به محیط گفتگوها و محافل خانواده های طبقه متوسط کشیده شده است. اما باید دانست که مسئله اندکی پیچیده تر از این است. ممکن است درک عامه، جنبه هایی از واقعیت را در درون خود داشته باشد اما بی گمان ابعاد مهمی از واقعیت در آن نادیده گرفته شده و نمی توان بدون در نظر داشتن آنها پاسخی درست برای این پرسش اساسی یافت.
در واقع انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و به عبارت بهتر شخص رئیس جمهور و دولت آینده آمریکا، به رغم اهمیت فراوانشان، تنها عوامل، و مهم ترین متغیر تأثیرگذار بر رابطه این کشور با ایران نیستند. در این زمینه عوامل تعیین کننده دیگری وجود دارد که بدون در نظر گرفتن آنها نمی توان به تحلیلی درست در این زمینه رسید. در این نوشتار چند عامل مهم در این زمینه را مورد توجه قرار می دهیم:
1-عامل نظام بین الملل: حقیقت این است که ساختار نظام بین الملل در نحوه رفتار دولت های آمریکا و نیز نوع مواضع آنها در مورد کشورهایی مانند ایران بسیار مؤثر است. همان گونه که کنت والتس که پدر نوواقع گرایی در روابط بین الملل محسوب می شود، اظهار داشته بود، کشورها و بازیگران سیاست بین الملل آزاد نیستند که هر چه می خواهند بکنند و بخش مهمی از رفتار آنها تابع مقتضیات نظام بین الملل خواهد بود. باز هم با اتکاء به پیش بینی والتس می توان گفت که نظام بین الملل در حال تحولی اساسی است. او به درستی پیش بینی کرده بود که جهان به صورت تک قطبی باقی نخواهد ماند و به زودی موازنه قوای جدیدی در سطح نظام بین الملل به وجود خواهد آمد. بحران قفقاز که به نوعی رویارویی میان روسیه و آمریکا منتهی شده و اروپاییان نیز حاضر نشدند تا با تمام قوا به مقابله با روسیه برخیزند، یکی از نشانه های اصلی این تحول و شکل گیری یک موازنه قوای جدید در عرصه جهانی است. البته نمی توان از تعبیراتی افراطی چون جنگ سرد جدید و یا سربرآوردن یک قطب جدید در سیستم بین المللی سخن گفت. زیرا نه روسیه خصوصیات یک قطب جدید را دارد و نه بلوک بندی جدیدی مانند دوران جنگ سرد امکان شکلگیری دارد. اما تردیدی نیست که حضور جدید روسیه و نوع ارتباط آن با اروپا، نوع منحصر به فردی از موازنه قوا را در عرصه بین المللی به وجود خواهد آورد که در کنار حضور تعیین کننده چین در عرصه های سیاسی و اقتصادی، دامنه رفتار و عملکرد آمریکا را در مورد ایران تحت تأثیر قرار خواهد داد. در این وضعیت جدید ایران اهمیتی مضاعف خواهد یافت که از یک سو رفتار عقلایی آن می تواند مزایایی هنگفت برایش به ارمغان آورد و از سوی دیگر خطراتی جدی ممکن است فرارویش قرار دهد. مثلاً اگر امکان حل و فصل مسئله قفقاز به شکلی مرضی الطرفین به وجود نیاید، امکان دارد که ایران به صحنه بعدی رویارویی قدرت های بزرگ بدل شود و یا بحران های فلسطین و عراق دامنه دار شده و شعاع تأثیرگذاری خود را به ایران نیز بکشانند. بنابراین رئیس جمهور آینده آمریکا بدون در نظر داشتن این عامل سیستمی جدید نمی تواند نگرش های تندرو و یا معتدل خود را در مورد کشوری مانند ایران به کار گیرد.
2-در عرصه تحولات خاورمیانه، تحولاتی در راه است که تقریباً همه آنها می توانند بر ایران مؤثر بوده و در رابطه آن با آمریکا نقش آفرینی کنند. انتخابات آتی ریاست جمهوری در فلسطین می تواند صحنه سیاسی این سرزمین کلیدی و به عبارتی قلب تحولات خاورمیانه را تحت تأثیر قرار دهد. مذاکرات سوریه با اسرائیل و آمریکا از یک طرف و محیط جدید سیاسی لبنان از طرف دیگر، در کنار امکان دستیابی به توافقات پایدار امنیتی در عراق همگی سازنده محیط جدیدی در خاورمیانه اند که می توانند بسته به نوع عملکرد ایران، تأثیراتی شگرف بر آن بگذارند. بر این مسائل باید اهمیت روزافزون انرژی را هم افزود که پس از آن که زندگی روزمره و حتی هزینه مواد غذایی در کشورهای توسعه یافته را به گونه نگران کننده ای تغییر داد، اهمیت استراتژیک آن را بیش از هر زمان آشکار گشت.
3-عامل تحولات داخلی ایران، تردید نیست که تحولات سیاسی داخلی در ایران بیش از تحولات سیاسی در آمریکا و یا دیگر کشورهای تأثیرگذار در منطقه، بر سیاست خارجی ایران مؤثر است. می توان گفت که بخش مهمی از سیاست ها و رفتارهای آینده آمریکا و دیگر قدرت های تأثیر گذار در نظام بین الملل به تحولات سیاسی داخلی ایران و اراده سیاسی که به دنبال آن شکل می گیرد، بستگی دارد. به یاد داشته باشیم که تهدیدات جدی سیاسی و امنیتی نسبت به ایران با انتخابات خرداد 1376 دگرگون شد و دنیا به سوی همکاری و تفاهم با ایران آمد و یا بالعکس توافق نامه اقتصادی ایران و اروپا به دنبال انتخابات مجلس هفتم معلق شده و فشار در زمینه پرونده هسته ای ایران مضاعف گردید. البته در شرایط کنونی به اشکال مختلف اراده سیاسی ایرانیان به مذاکره برای حل و فصل برخی مسائل فی مابین بیان شده که توافق بر سر بازگشایی دفتر کنسولی یا گونه ای دیگر از دفتر نمایندگی آمریکا در ایران نشانه ای گویا از آن است، اما به نظر می رسد که مشرب سیاسی و گفتار مورد استفاده جریان سیاسی غالب در ایران تأثیری تعیین کننده در سیاست های رئیس جمهور آینده آمریکا در مورد ایران خواهد داشت.
با در نظر گرفتن این عوامل سه گانه می توان گفت که دو عامل نخست به طور ناگزیر آمریکا را به سوی تعدیل روابطش با ایران خواهد کشاند و این در درجه اول تمایل هر دو کاندیدای ریاست جمهوری این کشور خواهد بود. به نظر می رسد که پروژه تغییر رژیم در سیاست های آینده این کشور جای چندانی ندارد و آمریکا برای استقرار یک نظم امنیتی پایدار در منطقه، به حضور مؤثر و همکاری ایران نیازمند است. این نیاز ساختاری آنها را به سوی حل و فصل مشکلات با ایران خواهد کشاند. اما ممکن است که سیاست ها و مشی های مختلف دو جناح رقیب در آمریکا شیوه های متفاوتی را برای این هدف برگزینند. به نظر می رسد که به رغم ادبیات تندی که جمهوری خواهان از آن بهره می گیرند، تمایل آنها به حل و فصل و یا حداقل کاستن از مسائلشان با ایران کمتر از دمکرات ها نیست. البته آنها در ابتدا به دنبال زهر چشمی هستند که موضعی برتر به آنان ببخشد. به همین دلیل هم ممکن است که اگر راه دیگری برای آغاز این روند نیابند دست به کار اقدامی خشن و شوند و بخواهند تا با ضربه ای نظامی و یا فشارهای شدیدتر سیاسی و اقتصادی سدّ این روابط را بشکنند. همانطور که نیکسون تندروی ضد کمونیست بانی تنش زدایی با شوروی و شناسایی و برقراری روابط با چین کمونیست شد. ولی دمکرات ها هر چند که در وهله اول در پی نرمش و مذاکره و کنش مثبت با ایران هستند ولی در تحلیل نهایی شرایط دشوارتری برای حل و فصل مشکلاتشان با ایران خواهند داشت. زیرا حقوق بشر و دمکراسی جزو اصول ایدئولوژی آنان است و اصرار بر این امور در سرلوحه سیاست هایشان قرار خواهد داشت. اوباما به دنبال خارج کردن 16 ماهه نیروهای آمریکا از عراق است و این دست آنها را برای عملیات محدودتر و کم خطرتر نظامی باز خواهد کرد. البته دمکرات ها در گام نخست به دنبال آناند که مشکلات با ایران را با گفتگو و به طریق مسالمت جویانه حل و فصل کنند، اما مواضع اساسی آنها در مورد صلح خاورمیانه، امنیت انرژی، دمکراسی سازی در منطقه، مسائل هسته ای ایران و ... چندان متفاوت نیست و شرایط مضاعفی نیز در مورد حقوق بشر خواهد داشت. بنابراین نمی توان انتظار داشت که روی کار آمدن دمکرات ها به یکباره قاعده و مسیر روابط ایران و آمریکا را تغییر خواهد داد. با این وجود باید اذعان کرد که اگر تمایل اولیه و الزام ساختاری نظام بین الملل به حل و فصل روابط با ایران به سرانجام مثبتی نرسد، احتمال سخت تر شدن و افزایش فشارهای گوناگون آمریکا خواهد بود. تفاوتی نمی کند که اوباما رئیس جمهور باشد یا مک کین، زیرا آنها باید راهی برای مسئله ایران بیایند و اگر گام های نرم اولیه نتیجه نداد، احتمال تشدید فشارها و بروز خطراتی جدید نیز هست. باید به یاد داشته باشیم که ورود آمریکا به نخستین جنگ فراگیر بین امللی در زمان ویلسون رئیس جمهور دمکرات منش و بانی مکتب صلح و سازش ایدهآلیستی در روابط بین الملل، و آغاز جنگ ویتنام در زمان یکی از صلح طلب ترین و محبوب ترین رؤسای جمهوری دمکرات آمریکا یعنی کندی بوده است.
البته در کوتاه مدت، پیروزی دمکرات ها دست ایرانیان را برای گشودن پنجره های نوین در روابط دو کشور بازتر می کند و فضای جدیدی را برای بازسازی این روابط و بازتعریف کنش متقابل سیاسی و اقتصادی میان دو کشور می گشاید. از این نظر باز هم ما با شرایطی روبرو خواهیم بود که هم فرصتی طلایی در آن نهفته است و تهدیدی بزرگ و این بستگی به نوع رفتار و اراده سیاسی ما نیز خواهد داشت. نباید فراموش کنیم که بی گمان بنیاد روابط دو کشور علاوه بر عوامل ساختاری و سیستمی، به تحولات سیاسی داخلی ایران نیز بستگی تام و تمام خواهد داشت.
نظر شما :