جنگ سرد هرگز، ولى دنياى چند قطبى شايد

۰۳ مهر ۱۳۸۷ | ۰۱:۰۲ کد : ۲۷۵۲ اخبار اصلی
يادداشت عبدالعظيم حماد، روزنامه نگار مصرى روزنامه الاهرام درباره جنگ سرد جدید روسیه با غرب.
جنگ سرد هرگز، ولى دنياى چند قطبى شايد

يادداشت عبدالعظيم حماد، روزنامه نگار مصرى روزنامه الاهرام براى دیپلماسی ایرانی درباره جنگ سرد جدید روسیه با غرب

دلایل بسیاری وجود دارد که بتوان از آن نتیجه گرفت که نزاع کنونی روسیه با غرب به جنگ سرد منتهی نمی­شود. با اغماض به برخی گفته­های صلبی­ای که برخی از مسئولان غربی نظیر برنار کوشنر وزیر امور خارجه فرانسه که با استفاده از فرصت­های پیش آمده گفته­های آتشینی بیان کرد، می­توان گفت، دنیا هنوز در سطحی نیست که بتوان از آن افق­های جنگ سرد جدیدی را برداشت کرد. اما ترس حقیقی که اکنون احساس می­شود این است که این بحران به یک جنگ داغ تمام عیار تبدیل شود. باز هم صرف نظر از کارهای پهلوانی بعضی از رهبران نظیر هوگو چاوز رئیس جمهوری ونزئلا که در پی حضور قدرتمند روسیه در عرصه روابط بین­المللی خواستار حضور پایانه­های موشکی روسی در حیات خلوت امریکا شدند و یا همانند سوریه پیشنهاد گسیل موشک­های روسیه در خاک خود را دادند و یا زیردریایی­های روسی را به آب­های خود دعوت کردند، باز نمی­توان گفت که جنگ سردی میان غرب و روسیه به جریان افتاده است.

 

البته این بدان معنا نیست که جنگ سرد جدید دور از واقع است و آنچه میان روسیه و غرب اتفاق می­افتد بر وفق مراد است. و باز هم این بدان معنا نیست که ایالات متحده امریکا مرتکب خطایی در حق روسیه و دیگر کشورهای دنیا از بزرگ و کوچک آن نمی­شود، و باز هم نمی­توان تفسیر کرد که دوری از جنگ سرد به معنای تصحیح و تعدیل موازنه­ها در روابط بین­المللی بر اساس نفوذ امریکایی است، بلکه بر عکس، باید گفت حقیقت دقیقا چیز دیگری است. آنچه اکنون می­گذرد مرحله پایانی از تحولات بزرگ جاری در روابط بین­المللی به طور عمومی و تغییر در روابط روسیه با اتحادیه اروپا و خصوصا امریکا است که باعث شده تنش برای بازگشت به یک نظام جهانی چند قطبی سرعت بگیرد. حتی موازنه­ها به طور نسبی تغییر کرده و قطب­های تازه­ای مطرح شده است.

 

نخستین دلیلی که احتمال بازگشت به جنگ سرد را باطل می­کند، پایان یافتن درگیری­های ملی - مذهبی است. چنین جنگی که قدرت­های درگیر آن را جنگ سرد نامیدند دیگر تکرار نخواهد شد و جوامع بین­المللی آن را به رسمیت نخواهند شناخت. این اتفاق فقط زمانی رخ می­دهد که درگیری­ها و مصالح ملی کشورهای درگیر محدود باشند. در گذشته این جنگ­ها معمولا با فشارهای مذهبی که عموما مصالح ملی را پوشش می­دادند آغاز می­شد و استمرار می­یافت اما همان‌ها نیز در نهایت از حالت درگیری مذهبی خارج شده و مصالح قومی بر آنها ارجحیت می­یافتند. بزرگترین شاهد این موضوع شکست پروژه نومحافظه­کاران برای استقرار نظام دموکراتیک بر اساس هیمنه امپراطوری امریکا در جهان است. طبیعتا امنیت ملی در مقدمه مصالحی است که درباره آن سخن گفتیم که می­تواند محدودیت­های بسیاری را در سیاست­های خارجی به وجود آورد. در این مورد نیز امنیت ملی امریکا که مصالح عالی این کشور را در بر می­گیرد مانع از تحقق پروژه نومحافظه­کاران شد.

 

وقتی مصالح ملی از ابتدا ابزار لازم برای اعتماد دو طرف باشد و آن را اساس روابط کشورهای بزرگ بدانیم، آنگاه متوجه می‌شویم که روسیه نتوانسته آنچه را که در پی استقرار سیاسی­اش دنبال می­کرده به دست آورد. در رشد اقتصادی آمادگی برای رسیدن به جایگاه استراتژیک و عظمت بین­المللی از ابتدا مبتنی بر مصالح دائمی اقتصادی است، بدهی­های روسیه به آلمان و سرمایه­گذاری­های خارجی را می­توان نخستین عامل شکوفایی اقتصاد روسی دانست. اعتماد و وابستگی دو طرفه به صورت دیگری در میان رهبران روسی نیز خود را نشان داده است. اکنون اروپای غربی و شرقی به بزرگترین بازارهای صادارت نفتی و گازی روسیه تبدیل شده­اند و حتی آلمان نیز با سرمایه­گذاری­های مالی و تکنولوژی خود با روسیه همراه شده تا بزرگترین شرکت انرژی دنیا را راه­اندازی کند. آیا روسیه حاضر است تمام این مصالح را به کنار بگذارد و به دنبال شکل­گیری جنگ سرد تازه­ای باشد؟ مقدم بر همه اینها روسیه همچنان نیاز مبرم به تکنولوژی غربی دارد و این نیازش نیز روز به روز افزایش می­یابد.

 

با این وصف آنچه در گرجستان اخیرا اتفاق افتاد را چگونه می­توان تفسیر کرد و ابعاد آن تا کجاست؟

 

آنچه در گرجستان اتفاق افتاد در حقیقت بهره­برداری روسیه از پهلوان بازی رئیس جمهوری ملی­گرای گرجستان و عدم درک و بهره­برداری جورج بوش رئیس جمهوری امریکا از تغییر مواضع موجود در قفقاز و شرق اروپا به نفع روسیه بود. اما چه عواملی باعث انحراف کاخ سفید از درک حقایق آن منطقه شد و پس از آن چه اتفاقی خواهد افتاد، و چه کسی دیدگاه افرادی مثل کوشنر در اروپا را نسبت به آنچه روسیه از آن بهره­برداری کرد منحرف ساخت؟ به عبارت دیگر چه شد با به وجود آمدن چنین بحرانی ناگهان عقده­های کهنه سیاسی نزد ملت­­های شرق اروپا خود را نشان دادند و باعث شد سابقه سیطره اتحاد جماهیر شوروی در اذهان زنده شود و بسیاری گمان کنند، تنها راه موثر برای جلوگیری از توسعه این سیطره توسل به قدرت نظامی است؟ و در این میان کشورهای قفقاز نیز به فکر الحاق به پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو بیفتند و مرزهای روسیه را از تمام جهت­ها با پایگاه­های موشکی محاصره کنند گویی که هنوز درگیری طائفه­ای پایان نیافته است؟ انگار که از ابتدا اعتماد متقابلی وجود نداشته و گویا ایالات متحده امریکا و اروپا این احساس بهشان دست داده که از شرق و غرب تنها خود صاحب حق الهی برای گسترش امنیت منطقه هستند؟

 

در این شکی نیست که روسیه خود مسبب به وجود آمدن چنین دیدگاهی بوده است. پیغام روسیه با حرکت­های نظامی و سابقه سیاسی­اش این پیغام را به هر آن کسی که قفقاز برایش مهم است از شرق اورال تا اقیانوس اطلس رساند و اکنون به این درجه رسیده است که ایالات متحده امریکا و اروپا استراتژی و تصمیم­گیری­های خود را با دقت و حساسیت بیشتری برنامه­ریزی و اتخاذ می­کنند. هیچ کس در اروپا نمی­خواهد تصور کند که روسیه مجددا خود را احیا خواهد کرد. گرچه ایالات متحده بیش از دیگران به این درک رسیده که وزنه سیاسی­اش به نسبت کاسته شده، اما این را هم می­داند تا اطلاع ثانوی همچنان تنها قدرت بزرگ جهان باقی می­ماند.

 

به هر حال اگر دنیا به این نقطه برسد، و نسبت به هر حرکتی که ناتو انجام دهد روسیه بخواهد از خود عکس­العملی نشان دهد، کما این که در گذشته نیز اتفاق افتاد، ما شاهد نظام تازه­ چند قطبی در دنیا خواهیم بود با این تفاوت که هیچ گاه کسی در آن به فکر درگیری و رویارویی نخواهد افتاد. اما نباید فراموش کرد که همگان نیز وظیفه دارند اعتماد متقابل، وفاق و درگیری را یک جا جمع کرده و از ابتدا تا انتها راه ملایم و معتدلی را در پیش بگیرند.

 

طبیعتا منظور از قطب­های دیگر جهانی همان چین و اتحادیه اروپا است که وجود سلاح هسته­ای مانع از رسیدن آنها به مرز انفجار در جنگ­های جهانی به سبب تعدی­های مختلف می­شود. طبیعتا وجود دنیای چند قطبی مورد استقبال کشورهای کوچکتر نیز قرار خواهد گرفت و  آزادی حرکت و احساس برخورداری بیشتر از استقلال را برای آنها خواهد داشت. البته این موضوع با اعتماد و اتکای مطلق کشورهای کوچکتر به قطب­های بین­المللی همانند آن چیزی که در جنگ سرد اتفاق افتاد چیز دیگری است که با آنچه گفتیم تفاوت دارد.    


نظر شما :