سوريه، استراتژی و قدرت نقش آفرینی

۰۳ مهر ۱۳۸۷ | ۰۱:۰۲ کد : ۲۷۰۰ اخبار اصلی
نویسنده خبر: دکتر نسیم الخورى
يادداشت دکتر نسيم الخورى مدير مسئول سابق مجله المستقبل و مرد سال لبنان در سال ۲۰۰۷ براى ديپلماسى ايرانى درباره روابط تازه سوريه و فرانسه.
سوريه، استراتژی و قدرت نقش آفرینی

روابط اروپایی – مدیترانه­ای یک تاکتیک تدافعی سیاسی برای مهار خطرهای جاری در منطقه محسوب می­شود. روابطی که تا کنون نظریات و تحلیل­های مختلفی را در میان مسلمانان منطقه به وجود آورده است.

 

در حالی که اروپا تلاش دارد موقیعت خود را در برابر ایالات متحده تقویت کرده و از بازارهای غنی خاورمیانه خود نیز بهره ببرد و برای مشارکت در بازسازی عراق جایگاه سیاسی خود را در برابر امریکا تعدیل کند و امریکا نیز با هدف تبدیل ساختن عراق به آلمان وارد این کشور شده، پرسشی که اکنون به وجود آمده این است که اعراب از اروپا چه می­خواهند؟ آیا اروپایی­ها به دلیل همراه نشدن با امریکا در جنگ عراق قصد دارند از جایگاه دریای مدیترانه­ای خود بهره ببرند؟ سفر رهبران سوریه، قطر و لبنان به پاریس را که سیاست تازه­ای پیش روی گذارد را چگونه می­توان تفسیر کرد؟ آیا سوریه و آلمان مصالح مشترک عربی دارند که باعث می­شود به قدرت حقیقی اعتماد کنند؟

 

این پرسش­ها کلا در برابر اعراب مطرح است، البته بشار اسد رئیس جمهوری سوریه خود رهبری دولتی لایق را دارد و استراتژی روشن، واضح و عادلانه­ای در پیش گرفته که با قوه عقل قابل پسخگویی است و کرامت عرب را در نظر دارد. اما همان طور که انتظار می­رفت نیکولا سارکوزی رئیس جمهوری فرانسه دروازه دمشق را همواره بر اساس ملاحظاتی مد نظر داشته است:

 

1- در غرب به یاد بیاوریم روزی را که در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دیوار برلین فرو ریخت و جنگ سرد میان اروپای شرقی و اروپای غربی پایان یافت. از آن موقع همه چیز تحت عنوان اروپای مدیترانه­ای متحول شد، پس از پایان درگیری شرق و غرب اروپا از شمال تا جنوب یکپارچه شد و اتحادیه تازه­ای را بنا کرد و برای مقابله با درگیری تمدن­ها (آنچه ساموئل هانگتینگتون مطرح کرد) پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو را به وجود آورد.

 

در این اتحادیه آلمان به عنوان یک کشور تاثیر گذار در اروپا ظاهر شد که تحت تاثیر امریکا نیست و خود به تنهایی از توان برقراری توازن برخوردار است و بدون داشتن سابقه استعماری در خاورمیانه روابط ویژه و منحصر به فردی با کشورهای خاورمیانه برقرار کرده است. سیاست آلمان بر عکس سیاست ایالات متحده بر اساس گفت و گو و همکاری مشترک تعریف شد. که البته این سیاست برای سوریه، لبنان و لیبی مستثنی بود. از این رو این گونه تعریف شد که سیاست آلمان بر اساس فلسفه اعتدال است و در برابر فلسفه عملگرایی فرانسه، نوآوری­ای در سیاست خارجی محسوب می­شود. این دقیقا همان سیاستی است که اکنون فرانسه در پیش گرفته است.

 

2- تاریخ اتحادیه اروپا با وجود برخی کاستی­ها و اغماض­ها یا روابط تاریخی که با برخی کشورهای منطقه دارد همواره در خاورمیانه تاثیر گذار بوده است. تاریخ اتحادیه اروپا و تاثیر پذیری آن بر خاورمیانه سابقه طولانی دارد. سابقه اروپا در این منطقه با سابقه­اش در ایالات متحده قابل مقایسه است. فرانسه به واسطه هم­پیمانی‌اش با امریکا اصولا سیاست­های امریکا در منطقه را دنبال کرده است. اما اروپایی­ها تحرکاتی را در طول این مدت هم داشته­اند. پس از سال 2006 و برای جبران خلاء حضورشان در عراق که امریکا آنها را از ورود به آنجا منع کرده بود، به هم­پیمانی با دیگر کشورهای عربی پرداختند. این خلاء با حمله اسرائیل به لبنان به سود اروپا بهبود یافت. گرچه اکنون با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری امریکا برای مدتی دچار رکود شده است. اما با این حال امریکا در برابر گشایش دروازه­هایش در برابر فرانسه سکوت اختیار کرده و اجازه داده است، فرانسه در تمام زمینه­ها از گردشگری و اقتصاد گرفته تا سرمایه­گذاری­های زیربنایی با سوریه رابطه برقرار کند. گرچه برخی نیز بر این اعتقادند دلیل اصلی کوتاه آمدن امریکا در برابر نفوذ اروپا در منطقه مخدوش شدن چهره امریکا در عرصه جهانی و موضوع جهانی شدن زیر سایه دود ناشی از جنگ قفقاز است. جنگی که خواه ناخواه تاثیر خود را بر صندوق­های رای انتخابات آینده ریاست جمهوری امریکا نیز خواهد گذارد.

 

3- جدای از این که فرانسه با امریکا هم­پیمان باشد یا در برابر سلطه­خواهی­های آن کوتاه بیاید و از فرصت­های تنگاتنگی که به‌ویژه حزب جمهوریخواه امریکا بوجود آورده می­تواند استفاده کند یا خیر. آنچه مسلم است فرانسه تلاش می­کند با استفاده از موقعیت پیش آمده نهایت استفاده را در زمینه نفت ببرد و موضع­گیری­هایش به خوبی نشان داده که تا چه اندازه بر اساس مصالحش عمل می­کند زیرا می­خواهد به سرعت به سودهای مدنظرش برسد. لازم نیست فرانسه بر اساس معیارهای ملی به روابطش با کشورها اقدام کند. به‌ویژه این که مواضغ و منافع نشان داده­اند که لحظه­ای هستند و می­توانند در موقعیت­های مختلف تغییر کرده یا متولد شوند. کشورهای بزرگ همواره به دنبال دست یابی به جایگاه­های مفصلی و استراتژیک هستند. ممکن است کشوری کوچک در سواحل دور افتاده­ای از دریا وجود داشته باشد که منافع و مصالح ایجاب کند که بهترین روابط را با آن برقرار کنند.

 

اکنون سوریه به کشوری استراتژیک در موضع­گیری­ها و سیاست خارجی تبدیل شده است. دمشق به‌خوبی می­داند که با بحران­ها چگونه برخورد کند و معضلات را چگونه از سر بگذراند. می­توان به سادگی گفت: بشار اسد رئیس جمهوری سوریه ستاره­ای مدیترانه­ای در راه شانزالیزه بود. ستاره­ای که با پرتوهای لبنانی احاطه شده بود و در طلوع روابط سوریه و فرانسه درخشید. همین طور در روابط سوریه و لبنان که به حالت طبیعی خود بازگشت. طبیعتی که از بشر قویتر است و از سیاست بسیار موفقتر عمل کرده است.

 

برای این که بتوانیم مواضع جدید فرانسه را درک کنیم. لازم است که درباره اندیشه سیاسی آلمان که در سیاست خارجی فرانسه متبلور شد و سیاست اتحادیه اروپا را به طور کامل شامل می­شود، بیشتر دقیق شویم. به‌ویژه اکنون که امریکا مشغول انتخابات ریاست جمهوری خودش است و به طور ویژه­ای افکار عمومی خود را مشغول آن کرده است.

دکتر نسیم الخورى

نویسنده خبر


نظر شما :