سوريه، استراتژی و قدرت نقش آفرینی
روابط اروپایی – مدیترانهای یک تاکتیک تدافعی سیاسی برای مهار خطرهای جاری در منطقه محسوب میشود. روابطی که تا کنون نظریات و تحلیلهای مختلفی را در میان مسلمانان منطقه به وجود آورده است.
در حالی که اروپا تلاش دارد موقیعت خود را در برابر ایالات متحده تقویت کرده و از بازارهای غنی خاورمیانه خود نیز بهره ببرد و برای مشارکت در بازسازی عراق جایگاه سیاسی خود را در برابر امریکا تعدیل کند و امریکا نیز با هدف تبدیل ساختن عراق به آلمان وارد این کشور شده، پرسشی که اکنون به وجود آمده این است که اعراب از اروپا چه میخواهند؟ آیا اروپاییها به دلیل همراه نشدن با امریکا در جنگ عراق قصد دارند از جایگاه دریای مدیترانهای خود بهره ببرند؟ سفر رهبران سوریه، قطر و لبنان به پاریس را که سیاست تازهای پیش روی گذارد را چگونه میتوان تفسیر کرد؟ آیا سوریه و آلمان مصالح مشترک عربی دارند که باعث میشود به قدرت حقیقی اعتماد کنند؟
این پرسشها کلا در برابر اعراب مطرح است، البته بشار اسد رئیس جمهوری سوریه خود رهبری دولتی لایق را دارد و استراتژی روشن، واضح و عادلانهای در پیش گرفته که با قوه عقل قابل پسخگویی است و کرامت عرب را در نظر دارد. اما همان طور که انتظار میرفت نیکولا سارکوزی رئیس جمهوری فرانسه دروازه دمشق را همواره بر اساس ملاحظاتی مد نظر داشته است:
1- در غرب به یاد بیاوریم روزی را که در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دیوار برلین فرو ریخت و جنگ سرد میان اروپای شرقی و اروپای غربی پایان یافت. از آن موقع همه چیز تحت عنوان اروپای مدیترانهای متحول شد، پس از پایان درگیری شرق و غرب اروپا از شمال تا جنوب یکپارچه شد و اتحادیه تازهای را بنا کرد و برای مقابله با درگیری تمدنها (آنچه ساموئل هانگتینگتون مطرح کرد) پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو را به وجود آورد.
در این اتحادیه آلمان به عنوان یک کشور تاثیر گذار در اروپا ظاهر شد که تحت تاثیر امریکا نیست و خود به تنهایی از توان برقراری توازن برخوردار است و بدون داشتن سابقه استعماری در خاورمیانه روابط ویژه و منحصر به فردی با کشورهای خاورمیانه برقرار کرده است. سیاست آلمان بر عکس سیاست ایالات متحده بر اساس گفت و گو و همکاری مشترک تعریف شد. که البته این سیاست برای سوریه، لبنان و لیبی مستثنی بود. از این رو این گونه تعریف شد که سیاست آلمان بر اساس فلسفه اعتدال است و در برابر فلسفه عملگرایی فرانسه، نوآوریای در سیاست خارجی محسوب میشود. این دقیقا همان سیاستی است که اکنون فرانسه در پیش گرفته است.
2- تاریخ اتحادیه اروپا با وجود برخی کاستیها و اغماضها یا روابط تاریخی که با برخی کشورهای منطقه دارد همواره در خاورمیانه تاثیر گذار بوده است. تاریخ اتحادیه اروپا و تاثیر پذیری آن بر خاورمیانه سابقه طولانی دارد. سابقه اروپا در این منطقه با سابقهاش در ایالات متحده قابل مقایسه است. فرانسه به واسطه همپیمانیاش با امریکا اصولا سیاستهای امریکا در منطقه را دنبال کرده است. اما اروپاییها تحرکاتی را در طول این مدت هم داشتهاند. پس از سال 2006 و برای جبران خلاء حضورشان در عراق که امریکا آنها را از ورود به آنجا منع کرده بود، به همپیمانی با دیگر کشورهای عربی پرداختند. این خلاء با حمله اسرائیل به لبنان به سود اروپا بهبود یافت. گرچه اکنون با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری امریکا برای مدتی دچار رکود شده است. اما با این حال امریکا در برابر گشایش دروازههایش در برابر فرانسه سکوت اختیار کرده و اجازه داده است، فرانسه در تمام زمینهها از گردشگری و اقتصاد گرفته تا سرمایهگذاریهای زیربنایی با سوریه رابطه برقرار کند. گرچه برخی نیز بر این اعتقادند دلیل اصلی کوتاه آمدن امریکا در برابر نفوذ اروپا در منطقه مخدوش شدن چهره امریکا در عرصه جهانی و موضوع جهانی شدن زیر سایه دود ناشی از جنگ قفقاز است. جنگی که خواه ناخواه تاثیر خود را بر صندوقهای رای انتخابات آینده ریاست جمهوری امریکا نیز خواهد گذارد.
3- جدای از این که فرانسه با امریکا همپیمان باشد یا در برابر سلطهخواهیهای آن کوتاه بیاید و از فرصتهای تنگاتنگی که بهویژه حزب جمهوریخواه امریکا بوجود آورده میتواند استفاده کند یا خیر. آنچه مسلم است فرانسه تلاش میکند با استفاده از موقعیت پیش آمده نهایت استفاده را در زمینه نفت ببرد و موضعگیریهایش به خوبی نشان داده که تا چه اندازه بر اساس مصالحش عمل میکند زیرا میخواهد به سرعت به سودهای مدنظرش برسد. لازم نیست فرانسه بر اساس معیارهای ملی به روابطش با کشورها اقدام کند. بهویژه این که مواضغ و منافع نشان دادهاند که لحظهای هستند و میتوانند در موقعیتهای مختلف تغییر کرده یا متولد شوند. کشورهای بزرگ همواره به دنبال دست یابی به جایگاههای مفصلی و استراتژیک هستند. ممکن است کشوری کوچک در سواحل دور افتادهای از دریا وجود داشته باشد که منافع و مصالح ایجاب کند که بهترین روابط را با آن برقرار کنند.
اکنون سوریه به کشوری استراتژیک در موضعگیریها و سیاست خارجی تبدیل شده است. دمشق بهخوبی میداند که با بحرانها چگونه برخورد کند و معضلات را چگونه از سر بگذراند. میتوان به سادگی گفت: بشار اسد رئیس جمهوری سوریه ستارهای مدیترانهای در راه شانزالیزه بود. ستارهای که با پرتوهای لبنانی احاطه شده بود و در طلوع روابط سوریه و فرانسه درخشید. همین طور در روابط سوریه و لبنان که به حالت طبیعی خود بازگشت. طبیعتی که از بشر قویتر است و از سیاست بسیار موفقتر عمل کرده است.
برای این که بتوانیم مواضع جدید فرانسه را درک کنیم. لازم است که درباره اندیشه سیاسی آلمان که در سیاست خارجی فرانسه متبلور شد و سیاست اتحادیه اروپا را به طور کامل شامل میشود، بیشتر دقیق شویم. بهویژه اکنون که امریکا مشغول انتخابات ریاست جمهوری خودش است و به طور ویژهای افکار عمومی خود را مشغول آن کرده است.
نظر شما :