روسیه در خانه شيشه اى
گفت و گو با سید علی موجانی پژوهشگر حوزه روابط بین الملل .
نیکولا سارکوزی، رییس جمهور فرانسه و رییس دوره ای اتحادیه اروپا سعی دارد نقش پررنگ تری در درگیریهای گرجستان ایفا کند. با توجه به روندی که وی پیش رو گرفته است به نظر می رسد که شاهد تحولاتی در سیاست خارجی فرانسه خواهیم بود.
نقش نیکولا سارکوزی به عنوان رییس جمهور فرانسه و رییس دوره ای اتحادیه اروپا در بحران گرجستان را چگونه ارزیابی می کنید؟
آقای سارکوزی تا اینجا بسیار موفق عمل کرده است. یعنی توانسته است ضمن اینکه با روسیه به عنوان یکی از قدرت های نظام بینالملل درگیر نشود، مکانیسمی پیدا کند تا بتواند علیرغم قاطعیتی که روسیه در مرحله اول عملیات در گرجستان نشان داد، جلوی آن را بگیرد. فرانسه قالبی را ارائه داده است که در راستای آن توانست روسها را سر میز مذاکره بنشاند و از طرف دیگر گرجیها را هم تحقیر نکند. بنابراین بهنظر می رسد تا این مرحله موفق بوده است و ما شاهد این هستیم که این پرونده را باز کرده و در دست گرفته است.
در مرحله بعدی مدیریت این پرونده وجود دارد. ظاهرا سارکوزی تفاهمی با روسها داشته است. بهنظر نمیرسد که آقای سارکوزی بدون گرفتن امتیازی از روسها، در مقابل اعمال تحریمهای بخشی از اتحادیه اروپا در مقابل روسیه ایستادگی کرده باشد. این مدیریت اروپایی برای عدم تحریم روسیه مسلما بدون یک هماهنگی و در قبال تفاهمی پشت پرده با روسیه امکان پذیر نیست. اما برای اینکه بتوانیم حدس بزنیم این تفاهم در چه موضوعی بوده است، بهنظرم باید مواضع روسبه را در روزهای نخست پس از سفر اول سارکوزی مورد مداقه و توجه قرار دهیم. در آن روزها شاخص ترین موضع روسیه مصاحبه پوتین بود. اگر به خاطر داشته باشیم ولادیمیر پوتین پس از دیدار با سارکوزی در مصاحبهای در خصوص پرونده هستهای ایران اعلام کرد که منافع ملی ما بر سایر مسائل ارجحیت دارد و به همکاری با غرب در موضوع ایران ادامه خواهیم داد. این میتواند نشانه و فرضی از مواردی باشد که در گفت و گوهای سارکوزی و پوتین مطرح شده و مورد تفاهم دو طرف واقع شده است.
این بدان معنا است که غرب میخواهد موضع خصمانهتری نسبت به ایران اتخاذ کند که نیازمند همکاری بیشتر روسیه است؟ آیا سخنان سارکوزی در دمشق نیز نشان دهنده این امر است؟
بهنظر می رسد سخنان سارکوزی در دمشق وجه دیگری دارد؛او می خواهد نشان دهد فرانسه دارای یک دیپلماسی پویا، فعال و هوشمند است. سارکوزی قبل از دمشق در سمینار تابستانی سفرای فرانسه اعلام کرد که نه بمب ایرانی و نه بمباران ایران راه حل حل مناقشه غرب با ایران نیست.
بخشی از این موضع هشداری است که سارکوزی به جامعه جهانی میدهد که فرانسه با جنگ مخالف است و از آن بهشدت اجتناب می کند. در خصوص واژه بمب ایرانی هم که پیش از این شیراک مبدع آن بود هم چنین بهنظر می آید که فرانسه می خواهد با توجه به مواضعی که ایران دارد در مسیر همکاری با آژانس یک نوع هدایت و سرعت عملی ایجاد کند. از نظر آنها نقطه پایان همکاری جمهوری اسلامی ایران با آژانس پذیرش و تصویب پروتکل الحاقی است و این موضع را به عنوان شرط لازم و کافی برای پذیرش صلح آمیز بودن فعالیتهای ایران ابراز می کنند و در برابر آنچه تا کنون از سوی ایران صورت گرفته و مورد تائید آژانس نیز واقع شده مرموزانه سکوت کرده یا ناکافی دانستهاند.
آنها دائما با تکرار این قبیل کلمات و مواضع می کوشند ایران را به سمتی که می خواهند سوق دهند. البته در توجیه این سیاست هم می گویند بدین ترتیب می خواهيم مانع از دامن زدن به تصورات ناصواب در خصوص هدف برنامه هسته صلح آمیز ایران شويم.
سارکوزی در دمشق، برخلاف مواضع گذشته فرانسه یک مخاطب جدید را هم مورد خطاب قرار می دهد. شاید برای اولین بار است که رئیس یک دولت اروپایی با صراحت و قید و اطلاق نام از اهداف تعرض جویانه اسرائیل ابراز نگرانی می کند. در نیم قرن گذشته اروپايیها و غربیها دائما در برابر توسعه طلبی و رفتارهای غیر مسئولانه رژیم اشغالگر قدس اگر حمایت نکردهاند، لااقل سکوت کرده اند. اما سارکوزی در دمشق بهگونه ای دیگر عمل می کند و به جامعه جهانی می گوید اسرائیل یک رژیم ماجراجو و غیر مسئول است.
وقتی اهمیت سخنان سارکوزی نمود بیشتری پیدا می کند که می بینیم اسراییل مدتی است مواضع خصمانه و تهدیدات متنوعی را متوجه ایران کرده است. به عنوان مثال موفاز اعلام کرده بود که قصد حمله به ایران را دارد. بنابراين درست در همین مقطع سخنان سارکوزی، شیمون پرز در سفر خود به ایتالیا در مصاحبه با رسانههای ایتالیایی اعلام کرد که از دیپلماسی حمایت میکند و گزینه نظامی برخورد اشتباهی است و گفت که من آنچه را که به شما مىگويم به المرت هم مىگويم، اما نمىتوانم به شما بگويم کهالمرت به من چه مىگويد
این نوع بیان از طرف یک مقام تشریفاتی در سیستم دولت اسراییل، نشان دهنده این است که در هیئت حاکمه رژیم اشغالگر قدس افرادی هستند که به دنبال فرصت طلبی و تکرار اشتباهات تاریخی ای هستند که شخصی مثل پرز را نیز به واکنش وا داشته است. بنابر این شاید سارکوزی با علنی کردن بحث حمله به ایران از طرف اسراییل خواسته است نیات عملیاتی را که اسراییل هر از چندی، چون آغاز جنگ سی و سه روزه لبنان دیوانه وار اجرا می کند، را خنثی سازد.
اگر این فرض درست باشد باید ببینم چه عاملی سبب می شود رهبر یک کشور اروپایی که بزرگترین اقلیت یهود را در خاک خود دارد اینگونه آشکار از رفتارهای غیر منطقی اسرائیل سخن بگوید. در حقیقت امروز حتی برای فرانسویان و سایر اروپائیها روشن شده که اسراییل دغدغهای است برای کل جامعه جهانی چرا که هر زمانی که اسراییل رفتارهای غیر قابل کنترلی داشته هزینهاش را هم مردم منطقه و هم اروپايیها داده اند. لذا می توان نتیجه گرفت که اروپا و فرانسه کنونی از منطق غیر عقلانی اسرائیل خسته شده و سخنان سارکوزی که به بهانه موضوع ایران ابراز می شود، آشکار ساختن ذهنیت گلایه مندی های تند افکار عمومی اروپا است. البته جملات سارکوزی که با طرح موضوع ایران ابراز شده به تعبیری تلخ است ولی زمانی که به رسانههای اسراییل نگاه میکنیم و مواضع اسراییلیها را مورد بررسی قرار میدهیم به این نتیجه میرسیم که این جملات تلخ برای آنها بسیار گزنده است.
بنابراين می توان استباط نمود که این نوع تحرک در زمینه مسائل بینالمللی از ناحیه فرانسه درست است که هنوز دستآورد عینی و نتیجه ای در بر نداشته است که بخواهیم آنها را در کارنامه دیپلماسی فرانسه تحت رهبری سارکوزی قرار دهیم ولی نشان دهنده این است که فرانسه فرصتها را شناخته است و در درون فرصتها در حرکت است و دیپلماسی سارکوزی توانسته است برگردد و اشتباهات خود را که در یکی دو سال گذشته در هم آوایی بدون ارزیابیهای عمیق از سیاست امریکا داشته است را جبران کند و دارد خیلی آرام به مسیر جدیدی که همان سنت دیپلماسی مستقل و اروپایی فرانسه در جمهوری پنجم است باز می گردد. اگر این ارزیابیها را در کنار هم بسنجیم باید انتظار داشته باشیم که فرانسه گامهای بعدی را هم در حوزه یک نوع اروپا محوری و اروپا مداری به زودی و در برابر برخی پرونده های مهم بین المللی چون ایران، دارفور، لبنان و افغانستان، بردارد.
شاید دستگاه دیپلماسی ما و یا دستگاه دیپلماسی بسیاری از کشورهای دیگر در منطقه سیگنال هایی در این زمینه دریافت کرده باشند، که بتوان با اتکا به آن ادبیات کار با فرانسه را تغییر داد.
بازگردیم به بحران گرجستان. با توجه به فرصت یکماهه ای که سارکوزی برای خروج نیروهای روسی از گرجستان اعلام کرده است، در صورتی که روسیه نیروهای خود را از گرجستان خارج نکند شاهد چه حوادثی خواهیم بود؟ با توجه به این موضوع که به نظر نمی رسد روسیه بخواهد نیروهای خود را به این سادگی از گرجستان خارج کند.
باید در ابتدا هدف روسیه در عملیات نظامی در آبخازیا و اوستیای جنوبی را روشن کنیم. شکی نیست که این عملیات را گرجستان آغاز کرد و اشتباه محاسبانی و استراتژیکی بود که رهبری گرجستان یعنی ساکاشویلی مرتکب آن شده بود. اینکه گرجستان این دستور را از کجا گرفته بود مانند داستان حمله عراق به کویت در سال 91 است. در آن زمان خانم سفیر امریکا در ملاقات با صدام اعلام کرده بود که ما از شما در هر شرایطی حمایت میکنیم و صدام این تصور را کرد که چنانچه به کویت حمله کند جامعه جهانی نیز از وی حمایت خواهد کرد. همین شرایط در تحولات گرجستان نیز صادق است. گرجیها بر اساس خطی که امریکاییها دادهاند این مسیر را باز کردهاند و عملیات را آغاز کردهاند.
واکنش روسیه اگر چه واکنش تندی و قاطعی بود اما باید آن را یک نوع حرکت تدافعی در نظر بگیریم و این به منزله این نیست که روسیه یک برنامه حساب شدهای در این زمینه داشت. البته روسیه برای افزایش نفوذ خود در قفقاز فشارهای خود را اعمال می کرد و برنامههای خود را در منطقه قفقاز دنبال میکرد، اما عملیات نظامی ای که مآلا منتهی به پذیرش استقلال دو منطقه خود مختار در همسایگی روسیه شود برای کشوری که خود دارای جمهوریها و مناطق خودمختار متعددی است چندان مطلوب نبوده و نیست. روسیه در سال گذشته 50 میلیارد یوروو سرمایهگذاری خارجی را جذب کرده است.
این سرمایهگذاری نشاندهنده این است که اقتصاد روسیه پویایی خاص خود را دارد، ضمن اینکه تورم بالایی را هم دارد. ولی در حقیقت روسیه درعین حال میخواهد به عنوان یک کشور با ثبات کماکان این سرمایهها را جذب کند و نمیخواهد به کشوری تبدیل شود که ریسک سرمایهگذاری در آن به خاطر بروز تحریمها و یا مشکلات دیگر بالا باشد. بنابراین میتوان به این نتیجه رسید که روسیه به دنبال استفاده از ابزارهای نظامی در بحرانهای منطقه نبود.
روسیه زمانی که با حمله گرجستان مواجه شد با موضوعی روبرو شد که با حریم امنیتیاش ارتباط داشت و اینجا بود که پوتین اعلام کرد که باید قاطع و کوبنده عمل کنیم و لذا میبینیم که چنین نیز عمل کردند.
این را نیز باید بپذیریم که روسیه هم به مانند بسیاری از کشورها در یک خانه شیشهای نشسته است. بنابراین نباید سنگی را به بیرون پرتاب کند. چراکه همان است ممکن است خانهاش را به کلی ویران کند. روسیه خودش مناطق خودمختار زیادی دارد.
اگر قرار باشد که استقلال آبخازیا و اوستیا به رسمیت شناخته شود، این امر هزینههای بسیار بالایی برای افکار عمومی اقلیتها و جمهوریهای خودمختار خود روسیه دارد. در حال حاضر اوستیا به دو حوزه شمالی و جنوبی تقسیم میشود. حوزه شمالی در اختیار روسها بوده و امروز حوزه جنوبیاش به عنوان یک جمهوری خود مختار شناخته میشود. این به منزله پذیرش حوزه شمالی در این قالب به حساب میآید. این تناقض برای روسیه نیز هزینههای سنگینی خواهد داشت. نمونه دیگر تعدیل مواضع سنتی روسها در پس این اقدام موافقت با جایگزینی نیروهای ناظر سازمان امنیت و همکاری اروپا و مشروعیت بخشیدن به حضور آنها در حاشیه های مرزهای خود است.
البته برخی با اشاره به پایگاههای دائمی که روسیه از آنها در این دو منطقه یاد می کند چنین نتیجه می گیرند که روسیه با پذیرش ناظران در حقیقت در دهان اروپا شیرینی نهاده است. اما نگاه به تاثیر روانی حضور پایگاههای نظامی در خارج مرزها چه ترکیه، یا ژاپن و آلمان طی نیم قرن اخیر موید آنست که این سیاست در میان مدت هزینه های زیادی را خواهد داشت. به جهت دیگر بنظر می رسد تاثیر حضور پانصد نیروی ناظر اروپایی – با آموزشها و تربیت خاص خود - که در منطقه آزادانه تحرک داشته و امکان تاثیر گذاری بر افکار عمومی را دارند، بیشتر از سربازانی است که در پادگانها و یا مناطق تحت حفاظت استقرار دائمی می یابند خواهد بود.
از طرف دیگر روسیه به دنبال این نیست که در این درگیری امتیازی را از دست بدهد، بلکه به دنبال این است که فرصتها و امتیازهایی نیز کسب کند. من فکر می کنم بر خلاف برخی از تحلیلها که معتقدند که روسیه به سمت یک جنگ سرد پیش میرود، چنین نیست و روسیه مسیر تفاهم با غرب را بر اساس سنت و الگوی روسی دنبال خواهد کرد. هرچند این مسیر چندان دوستانه و کوتاه نخواهد بود.
اتحادیه اروپا هم حساب سود زیان خود را خواهد کرد. به نظر نمیرسد که اتحادیه اروپا هم از این موضوع ترسیده باشد. اتحادیه اروپا میداند که این تحولی که در قفقاز اتفاق افتاد پاسخی بود به تحولات کوزوو. بنابراین یک نوع حرکت برابری بود برای حفظ تعادل در اروپا و قفقاز. این محاسبه را اروپایی ها از چند سال قبل کرده بودند.
بُعد دیگر این است که به لحاظ وابستگی اروپا به انرژی روسیه میزان بازی آنها با روسیه، میزان قابل کنترلی است و هیچوقت به سمت درگیری با روسیه نخواهند رفت. اروپا همچنان بر این باور است که روسیه یک متحد برای اروپاییها در مقابل بحرانهای جهانی است.
نکته دیگر این است که این بحران در کنار افزایش بهای نفت در ماههای اخیر تاثیر مهمی در تغییر افکار عمومی اروپائیان داشت. بدین معنا که برای پذیرش سیاستهای دولتهای اروپایی در توسعه فن آوری هسته ای برای رفع دغدغه های انرژتیک قیمت بالای نفت و رفتار روسیه موهبت بزرگی برای کشورهای اروپایی طرفدار برق هسته ای بود. به عنوان مثال می دانیم که در آلمان با فعالیت گسترده سبزها و چپ ها سیاست توسعه انرژی هسته ای امری تقریبا محال بوده است اما امروز افکار عمومی اروپا و حتی احزاب سبز هم با تهدیدهایی که از ناحیه مسائل گازی از طرف روسیه به ذهنشان خطور میکند به نوعی مشروعیت استفاده از انرژی هسته ای را در ذهن خود پرورش داده اند. این برای بخشی از اروپا چون فرانسه که این فن آوری را دارد و میخواهد این تکنولوژی را گسترش دهد فرصتی گرانبهايى است. پس دور از انتظار نخواهد بود
نظر شما :